عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #132 خنده ام گرفته بود بیچاره راست میگفت دلم براش میسوخت ولی
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#133
آرشام یقه ی کتش رو درست کرد و دستام رو گرفت
با خودم گفتم عجب پررو شده هر وقت میخواد دستم رو میگیره
وجدانم راحتم نذاشت و گفت:....
(دلت رو خوش نکن به خاطر عملیات این کار ها رو میکنه)
اخم کردم و باهمدیگه از پله ها پایین اومدیم
میز صبحانه آماده بود و مهران و صمدی و بنیتا بیشعور اونجا نشسته بودن
مهران با دیدنم لبخندی زد و گفت:
_حالت خوب شد
لبخندی زدم و همونطوری که روی صندلی میشستم گفتم:
_آره خوبم
صمدی زود تر از مهران گفت:
_خداروشکر دیشب خیلی نگرانت شدم
ناخودآگاه نگاهم به آرشام خورد که با این حرف صمدی اخم کرده بود
بزار یکم اذیتش کنم....
برای همین لبخندی به صمدی زدم و گفتم:
_ممنون ازتون آقای صمدی شما خیلی لطف دارین
صمدی با سرخوشی لبخندی زد و با لبخند روی لبش صبحانه اش رو خورد
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀