eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 جنازه مرا پای ضریح نگه دارید 🍃 وقتي جنازه ي علي را براي طواف به دور ضريح امام رضا(ع) برديم هنگام طواف هر چه به خدّام گفتیم وصیت کرده که: 🌷 «وقتی پیکرم را برای طواف به حرم می‌برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند.» آنها قبول نکردند؛ به تابوت چهل شهیدی که کنار ضریح قرار داده بودند اشاره کردند و جواب دادند: «مگر جمعیت زائران را نمی‌بینید؟حرم شلوغه و پیکر شهید شما هم مانند بقیه شهدا وارد حرم می‌شه و همراه بقیه خارج می‌شه.» 🍃 خداّم متوجه شدند كه از تابوت خون مي چكد. به همين خاطر گفتند: جنازه را در كنار ضريح روي زمين بگذاريد تا پلاستيكي بياوريم و دور تابوت بپيچيم. چون امكان دارد خون در بين راه روي زمين بريزد و همه جا را نجس كند. 🍃 تقريباً نيم ساعتي طول كشيد تا پلاستيك آوردند. اما موقعي كه مي خواستند پلاستيك دور تابوت بپيچند ديگر اثري از خون نبود. خلاصه چند روزي از خاك سپاري محمد علي گذشت كه وصيت نامه اش را پيدا كرديم، او وصيت كرده بود: 🌷 وقتي جنازه اش را براي طواف به حرم امام رضا (ع) برديم. چند دقيقه اي تابوتش را در كنار ضريح بگذاريم. به لطف و قدرت خدا همانطور شد كه وصيت كرده بود. ✍به روایت خواهربزرگوارشهید 📎جانشین گردان یدالله لشگر۵نصر 🌷 گل هدیه می‌کنیم به روح ❤️ : ارسال برای ۵ نفر https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16386
🌹 وعده امام زمان (عج) محقق شد همرزم شهید: شهید نیکنامی بعد از صبحانه کنار سنگر آمد. خوشحالی و شور در چهره‌اش موج می‌زد. در آن زمان حاج احمد سوداگر مسئول اطلاعات عملیات قرارگاه کربلا بود. حاجی به طرف سنگر ما آمد شهید نیکنامی هم حضور داشت محمد خیلی صادقانه و ساده به حاج احمد گفت: دیشب در خواب امام عصر (عج) را ملاقات کردم و به من فرمودند فردا صبح به شهادت می‌رسی. حاج احمد سوداگر وقتی این صراحت را دید گفت من نمی‌گذارم ماموریت بروی. محمدعلی خیلی اصرار بر رفتن داشت و حاج احمد هم راضی نمی‌شد این بحث دو، سه ساعتی طول کشید. ساعت نزدیک ۱۰ بود که ما وساطت کردیم و به حاج احمد سوداگر گفتیم شما کوتاه بیائید و به محمدعلی اجازه بدهید تا در ماموریت حضور داشته باشد، البته این نشان از بزرگی محمدعلی بود که تا اجازه از مسئولش نگیرد، کاری را انجام ندهد. بالاخره ایشان موافقت کرد و به محمدعلی گفت برو ولی مواظب خودت باش. 🌷 محمدعلی به همراه چند نفر از رزمندگان که محسن گوران و امیدوار هم جزو آنها بودند سوار ماشین شد و حرکت کردند. من در سنگر نشسته بودم، حدود ساعت یازده، یازده و نیم محسن گوران داخل سنگر شد و گفت: نیکنامی شهید شد. گفتم شوخی می‌کنید. گفت شوخی نمی‌کنم و پیکرش الان در اورژانس لشکر ۷ ولیعصر (عج) است. سریع خودم را به آنجا رساندم و پیکر محمد را دیدم. محمد بالاخره به آرزویش رسیده بود. گل هدیه می‌کنیم به روح ❤️ :ارسال برای ۵نفر https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16431