🌹 برگه ی بهشتی شهید علیرضا جهانشاهی برای مادرش...
🍃 یک روز بعد از خستگی فراوان به خواب رفتم در خواب شهید را دیدم نگاهم کرد و با ناراحتی گفت : مادر امشب ناله های شما را شنیدم دیگه دوست ندارم برای تهیه مخارج زندگی جایی سر کار بروی...
🍃 قبول کردم ؛ کنار شهید که بودم دوست نداشتم از او جدا شوم...
🍃 گفتم : شما الان کجا هستین؟
🌷 گفت : در بهشت در بهترین حالات...
🍃 خیلی اصرار کردم من هم پیش او باشم اما قبول نکرد و گفت : مادر هنوز وقتش نرسیده...
🍃 گفتم : لااقل از اینجایی که هستی چیزی هم به من بده...
🌷 او برگه ای را به من داد و فرمودن این هدیه شما...
🍃 بیدار شدم خیلی برایم سوال بود آن برگه ای که علیرضا از بهشت به من داد چه بوده؟!
🍃 وقتی صبح به بنیاد شهید رفتم به من گفتن اسم شما برای حج انتخاب شده...
🌷متوجه شدم آن برگه بهشتی برات حج بوده...
🌺 راوی مادر شهید علیرضا جهانشاهی...
#سه_شاخه گل #صلوات هدیه میکنیم به روح #شهید_علیرضا_جهانشاهی
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16812
🌹 شهیدی که مزارش دارالشفاست
🌹#شهید_سید_غلامرضا_مصطفوی
🍃 یک زوج زنجانی که در حسرت فرزند بود متوسل به شهید مصطفوی شد خداوند به آنها فرزندی عطا کرد و خانواده آن زوج برای شهید جایگاه و بارگاه درست نمودند.
🍃 شهیدی که چوپان بود و به دلیل اینکه همیشه در صحرا همراه گوسفندان بود نمی توانست جایی برود.
🍃 همیشه آرزو داشت برای یکبار برود مشهد پابوس امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام
زمانی که جنگ شد به جبهه رفت و به برادرش گفت این خداحافظی و وداع آخر است.
🍃 سال ۶۵ در جبهه سومار شهید شد و پیکرش مفقود شد.
همانگونه که آرزوی زیارت امام رضا علیه السلام را داشت پیکرش بعد از تفحص اشتباهی به مشهد رفت.
🔹و پس از تشییع در حرم مطهر متوجه شدند که شهید اهل زرند استان کرمان است و پیکرش برای دفن به زادگاهش انتقال داده شد.
🍃 شهیدی که بیماران به وی متوسل شدند و شفا گرفتند.
🍃 دختر بچه ای که تومار مغزی داشت تومار روی یک رگ قرار گرفته بود و امکان عمل مساوی با مرگ وی می شد.
پدر و مادرش متوسل به شهید مصطفوی شدند که برای دخترشان دعا کند بعد از چند وقت تومار جابجا شد و در کمال شگفتی پزشکان شگفت زده شدند و عمل را انجام دادند.
🍃 شهیدی که مشاهده نمودند نوری از قبر شهید به طرف آسمان بلند شده و محوطه را نورانی کرده و وقتی در کنار قبر شهید رفتند بوی عطر عجیبی به مشام رسیده است.
#سه_شاخه گل #صلوات هدیه میکنیم به روح #شهید_سید_غلامرضا_مصطفوی
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16898
🌺 کارگری که بیماران را شفا می دهد شهیدی که عارف بود و زائرانی از سراسر ایران همیشه مهمان او هستند سردار شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲ فاطمه زهرا سلام الله لشکر ۴۱ ثارالله و کارگر شرکت ملی صنایع مس ایران...
🍃 شهیدی که زمان شهادت خودش و نحوه شهادت همرزمانش را پیش بینی کرد و قاتل خود را هم شفاعت نمود.
🍃 برای رفع مشکل بیماری همسرم متوسل به شهید حاج علی محمدی شدم.
🍃 دو سالی دارو درمانی می کرد اما نتیجه ای نداشت تا اینکه دکتر گفته بود دارو جواب نمی دهد و باید پرتو درمانی کنه و در نهایت عمل جراحی
🍃 شخصی که پرتو درمانی انجام می دهد باید چهار روز از همه دور باشه و ما هم بچه کوچک داشتیم و این کار امکان پذیر نبود.
🍃 تصمیم گرفتم چهل روز صبح زیارت عاشورا بخوانم و هدیه نمایم به شهید حاج علی محمدی پور...
🍃 بعد از آن همسرم برای انجام آزمایشات به دکتر مراجعه نمود که دکتر گفت نه تنها پرتو درمانی بلکه نیاز به دارو هم دیگر حتی ندارد.
🌹 #سه_شاخه گل #صلوات هدیه میکنیم به روح #شهید_حاج_علی_محمدی_پور
❤️ #نذر_فرهنگی: # ارسال برای ۵ نفر
🍃🌸🍃🌸https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17042
🌹 عنایت شهید سید مجتبی صالحی
🍃 #امضای_سرخ
زهرا صالحی، دختر شهید سید مجتبی صالحی:
🌺 آخرین روزهای سال ٦٢ بود كه خبر شهادت پدرم به ما رسید. بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یادبود به زادگاه پدرم، خوانسار، رفتند و من هم بعد از هفت روز برای اولین بار به مدرسه رفتم.
🍃همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: «والدین باید امضاکنند.» آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید برنامه مرا امضا کند، به خواب رفتم.
🍃 با گریه خوابم برد. پدرم را دیدم که مثل همیشه خندان و پُر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت:
🌷 «زهرا! آن نامه را بیار تا امضا کنم.» گفتم: «کدام نامه؟» گفت: «همان نامه ای که امروز توی مدرسه به تو دادند.»
🍃 برنامه را آوردم، اما هر خودکاری که برمی داشتم تا به پدرم بدهم قرمز بود. چون می دانستم پدرم با قرمز امضا نمی کند، بالاخره یک خودکار آبی پیدا کردم و به او دادم و پدرم شروع کرد به نوشتن.
🍃 صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم، از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن برنامه افتاد. باورم نمی شد! در ستون ملاحظات برنامه، دست خط پدرم بود که به رنگ قرمز نوشته بود:
🌷 «این جانب نظارت دارم. سیدمجتبی صالحی»🌷
و امضا کرده بود. ناگهان خواب شب گذشته به یادم آمد و...
#سه_شاخه گل #صلوات هدیه میکنیم به روح #شهید_سید_مجتبی_صالحی
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17070
🌺 خاطره ای از شهید حاج محسن دین شعاری
🍃 شهید می دانست مزارش کجا خواهد بود
🌸 حاج محسن حال و هوای دیگری داشت گفت: با هم بر سر مزار شهدا نیز برویم وقتی وارد قطعه شهدا شدیم حاجی انگار دنبال چیزی میگشت علت سرگردانیاش را پرسیدم؟ گفت: میخواهم مزار شهید حاج علیرضا نوری را پیدا کنم. حاج علیرضا نوری قائممقام شهید لشگر ۲۷ بود که در عملیات کربلای ۵ و منطقه شلمچه به شهادت رسیده بود.
پس از کمی جستجو مزار شهید نوری را پیدا کردیم که در کنار او یک قبر خالی بود. حاج محسن با دیدن آن آرام نشست دستش را بر روی قبر خالی گذاشت و گفت: من را اینجا دفن کنید.
با تعجب گفتم: داری چی میگی؟
اما محسن آرام گفت: اینجا قبر من است.
جالب این بود که بعد از شهادتش با اینکه ما در دفن او سهمی نداشتیم اما نمیدانم برنامهها چطور ردیف شده بود که بچههای تخریب هماهنگ کردند و محسن را در همان جایی که پیشبینی کرده بود به خاک سپردند. یعنی به تعبیری محسن خانه آخرت خود را پیدا کرده بود.
#سه_شاخه گل #صلوات هدیه میکنیم به روح #شهید_حاج_محسن_دین_شعاری
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17134
🌹 شهیدی که برات شهادتش را از آیت الله بهجت(ره) گرفت
🌺 عبدالمهدی کاظمی يك بار يك خوابی ديده بود.
به محضرآيتالله بهجت شرفياب ميشود تا خوابش را به ايشان بگويد.
آقا هم دست روی زانوی عبدالمهدی گذاشته و ميگويند: جوان شغل شما چيست؟!
گفته بود طلبه هستم.
ايشان فرموده بودند:
🍃 بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی.
🌺 آيت الله بهجت در ادامه پرسيده بودند اسم شما چيست ؟
گفته بود فرهاد. (ابتدا اسمش فرهاد بود) ايشان فرموده بودند:
🍃 حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد.
آيتالله بهجت ره فرموده بودند:
🌷 شما در تاج گذاری امام زمان (عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع ميكنيد😭
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
🍃🌸🍃🌸
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17230
1.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 .....تا شهید نشدم پخش نکنید
🍃 فیلم تکان دهنده شهید مدافع حرم مجید سلمانیان قبل از شهادت...
🌹 #سه_شاخه گل #صلوات هدیه میکنیم به روح #شهید_مجید_سلمانیان
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17963
🌷ما زنده ز خون شهداییم خوش است
تا یاد کنیم از شهدا با "صلوات"
🌸 همرزم شهید پلارک بود.۲۷ سال از شهادت و مفقودیاش میگذشت. خواهرش دیگر طاقت دوری نداشت. رفت کنار مزار شهید پلارک، او را به حضرت زَهرا(سلام الله علیها) قسم داد که خبری از برادرش به او بدهد.
🍃 چند روزی نگذشته بود که برادر به خواب خواهر آمد و محل مزارش را گفت! با پیگیری خانواده و انجام آزمایشاتDNA هویت شهید اثبات شد.
اگر به بوستان نهجالبلاغه تهران رفتید، در کنار مزار شهیدِ وسط یادمانِ شهدای گمنام که متعلق به یکی از زیبا رویان زیبا سیرت ، شهید حمیدرضا ملاحسنی است، برای ما هم دعا کنید.
#شهید_۱۸ساله
#شهید_حمیدرضا_ملاحسنی
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18420
پُر از نفت، اما خاموش
🇮🇷شهید علی یغمایی
✍راوی: دوست شهید
چند روزی می شد که از انقلاب گذشته بود.
کارش شده بود بحث و مناظره با مارکسیست ها و مجاهدین خلق.
تا نیمه های شب می نشست و با جوانها حرف می زد .
انگار دلش نمیوخواست حتی یک نفر هم راه را گم کند.
یکی از شب های سرد زمستان بود که نصفه شب به محل کارش رفتم .
گوشهٔ اتاق ، پتویی دور خودش پیچیده بود و از سرمای شب های کویر مثل بید می لرزید.
کتابی هم جلویش بود که به آن زل زده بود.
نگاهی به بخاری انداختم پُر از نفت بود اما خاموش!
متعجبانه پرسیدم:
علی تو این سرما اینجا چه کار می کنی؟!
بخاری هم که خاموش است ! ذات الریه می کنی خدایی نکرده!
همین طور که دندان هایش به هم می خورد ،جواب داد:
چاره ای نیست ، وقت اداری تمام شده و کتاب خواندن من هم که ربطی به بیت المال ندارد.
📕بخور و نخور، خاطرات داستانی مدافعان بیت المال صفحه ۱۴
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18449
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیارجالب وشنیدنی....
🌹 نذر ۵ صلوات 😭
🍃 شهید گمنام عاشق صلوات
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18567
🌹 تو منطقه خانطومان سجاد رو با تیر زدند...
وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود
به سختی گفت: کمکم کنید روی زانوهام بشینم...
بهش گفتم: برا چی؟! خون زیادی ازت رفته....
🌷 گفت: آخه ارباب اومده، می خوام بهش سلام بدم....😭
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله
#شهید_سجاد_عفتی🕊🌹
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18848
🌹 شهیدی که قبل از اینکه کربلا بره،امام حسین (ع)برد پیش خودش
آرزوی زیارت کربلا داشت، اون زمان پیاده روی اربعین نبود .
سال 88 سرباز بود . به من گفت
از سربازی که اومدم باید برم کربلا
هزینه ی سفرش رو هم کنار گذاشته بود ۴ فروردین 89 به شهادت رسید .
هزینه سفرش رو دقیقا یک روز قبل از شهادت، از حسابش برداشت کرده بود ....
بیتاب بودم که پسرم کربلا نرفت تا به آرزوش برسه
یکی از دوستان تو عالم خواب شهید رو میبینه میپرسه لحظه شهادت چطور بهت گذشت ، چطور به شهادت رسیدی؟؟
🌷 به من گفت در حال انجام کار بودم دیدم آقایی به سمتم اومد . گفت جوان قرار بود پیش ما بیای. من اومدم ببرمت .دستت رو به من بده . دستم رو به آقا دادم و
دیگه هیچ نفهمیدم.😭😭
#شهید_محمد_سلیمانی
❤️ #نذر_فرهنگی: ارسال برای ۵ نفر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18886