eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁نگاه مضطرت را به آسمان نگاه بینداز تا لابلای سو سوی عاشقانه‌شان♥️ را هم با خود حل کنند... آنقدر که آسمان نیمه نور باران✨ شود... و تو را هم مثل خود ستــ⭐️ـــاره کنند.. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌺🍃به یادِ شش گوشه یادِ عشق پدر♥️ به نو رسیده... 🌸🍃و به یادِ ! همان آرزوی پدر و پسر (سلام الله علیهما)... 🌼🍃مهدی جان! دیدنِ روز آرزوی "اکبر" است... (ع)مبارک 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آفتاب ! پلکِ نازکِ آبیِ خواب😌 بیداری لبخندهای من هر صبـ☀️ـح در بستری از مهتاب و ستاره بر می خیزی، تا جهانی، به پاشویه ی بیندیشد 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺 💐خورشید دل‌آرای حسین، ثانی احمد 🍀باشد ، گل فرخنده سرمد 💐هم‌نام علی باشدوبر دلبر💖 🍀این مظهرحق باشد و گلبانگ  (ع) مبارکباد ♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - شیعه وقتی که امامش شاد است - نریمانی.mp3
4.71M
🌸 (ع) 💐شیعه وقتی که شاد است 💐روحش از سلسله ها آزاد است 🎤 👌فوق زیبا👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 🌷داداشی خوبم روز جوان مبارکت باشه (جوان رعنای مادر) 🔹یادت هست ۱۰ سال پیش، همچین روزی، کادوی🎁 روز جوانت را از خدا و حضرت علی اکبر(ع) گرفتی؟؟ آری! کادوی تو بود بَه که چه سعادتی😍 چه کردی که اینگونه خریدارت شد؟ 🔸داداش سعید! دلم برایت خیلی تنگ شده برای صدای زیبایت، و روی ماهت. ای کاش می شد بار دیگر تو را ببینم😔 و حرف های دلم را رو در رو برایت می گفتم 🔹ای کاش میشد ، میبوسیدمت و تمام دلتنگی هایم💔 را در میکردم 🔸اما سهم من از تو، فقط چند قطعه عکس📸 و است که شاهد اشک های من است. دوست داشتم به جای گریه😢 با ذوق روزت را تبریک می گفتم 🔹راستی ! تو هم به یاد ما هستی؟ برای ما دعا می کنی⁉️ ما اینجا زمین گیر شدیم، غرق گناهیم، برایمان دعا کن🤲 🍂خداکند که زحقّ جدا نشوند 🍃به صحبت بدو بدخواه مبتلا نشوند✘ 🍂سرعقيده خود پاى فشارند چو کوه💪 🍃بسان کاه زِ هَر باد نشوند بر تو مبارک که رفتی تا بقیه جوانی کنند♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
خواجه امیری سلام آخر.mp3
5.88M
سلام ای غروبِ غریبانه ی دل💔 سلام ای طلوعِ سحرگاهِ سلام ای غمِ لحظه های خداحافظ؛ ای شعرِ شبهای روشن ؛ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ؛ ای همنشین همیشه😔 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13960813001767.mp3
1.63M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه یونس✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیر یا فقیر یا غنی ضعیف یا قَدَر یا منفور فرقی ندارد ❌❌ هر که باشی یا هرچه باشی سرانجام یک روز فرا می رسد و در کنج خلوتی👤 به تو نگاه می کند ... ⇜یا با لبخندی شیرین ⇜یا با چهره ای مخرج مشترک همه انسان هاست✅ خروجی عادلانه از این‌همه بی عدالتی اين خروجی را نوع زندگی و ماست كه تعين ميكنه.... ✍پ.ن: به حق جوان سيدالشهدا(ع)، مرگ ما را قرار بده... "علی اكبرات" صف كشيدن برات♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
👌 🌴رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم🛁 وقتی برگشتم دیدم از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رختها👕 هم روی طناب پهن شده. 🌴رفتم پیشش و بهش گفتم: الهی بمیرم ! تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی⁉️ گفت: مادر جون اگه دو هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد، خونه باشم و تو زحمت بکشی. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷🌷 _ از دیدن جوانان چه احساسی به شما دست میدهد⁉️ + وقتی با جوانان هستم و در محیط قرار دارم، احساس من مثل احساس ڪسی است ڪه در هواے صبحگاه تنفس می کند...😌 :) 😍👌 ۱۳۷۷/۰۲/۷ 🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💥 به قول : رفیق بازے هاےِ دوران جبهہ اینطورے بود👇 میرفتند توے بیابون ↵با هم میڪندنـد ↵با هم سجاده پهن میکردند نماز📿 مےخوندند ↵باهم دوتایے مےخوندنـد 👈قرارشون بعد شَرقِ دجلہ بود .... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 1⃣ 🔮دخترم قلم را در میان انگشت هایش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل ميت به او خیره مانده بود نوشت📝 «از بدم می آید» با همه ی غمی که بر دلش بود خنده اش گرفت؛ آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید چه می دانست! حتما نه‼️ 🔮خبرنگاری کرده بود؛ شاعری هم، حتى كتاب📕 داشت، اما چندان دنیا گردی نکرده بود. لاگوس را در آفريقا می شناخت؛ چون آنجا دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را، چون به آن جا مسافرت می رفت. بابا بين و ژاپن مروارید تجارت می کرده و آن ها خرج می کردند؛ هرطور که دلشان می خواست. با این همه، او آن قدر بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصل خیز است که برای زیتون و نخل🌴 هر چند نمی فهمید چرا. 🔮نمی فهمیدم چرا مردم باید هم را بکشند. حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم😔 از جنگ داخلی، از مصیبت. خانه ما در صور زیبا بود، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها خرابش کرد. شب ها در این بالكن می نشستم، گریه می کردم و می نوشتم. از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت📛 با دریا حرف می زدم، با ماهی ها، با آسمان. 🔮این ها به صورت شعر و مقاله در روزنامه📰 چاپ می شد، اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود و من هم اسم او را شنيده بودم فقط همين. درباره اش هیچ چیز نمی دانستم، ندیده بودمش. اما تصورم از او آدم جنگ جوی بود که شریک این جنگ بود. 🔮ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی، روحانی شهرمان پیشم آمد و گفت: «آقای می خواهد شما را ببیند که من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم؛ مخصوصا این اسم را😞 سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنانند و خودشان اهل مطالعه اند... و می خواهند شما را ببینند. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد ⃣ 🔮این همه اصرار غروی را که دیدم قبول کردم "هرچند با اکراه" یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان دیدن امام موسی صدر. ایشان از من استقبال زیبایی کرد و از نوشته هایم📑 تعریف کرد و این که چقدرخوب درباره ولایت و علیه السلام -که عاشقش هستم - نوشته ام. بعد پرسید: «الان کجا مشغولید⁉️ دانشگاه ها که تعطیل است» گفتم « در یک دبیرستان دخترانه درس می دهم» گفت: « این ها را رها کنید. بیاید با ما کار کنید» پرسیدم چه کاری؟ گفت شما قلم دارید، می توانید به این زیبایی از ، از امام حسین علیه السلام، از لبنان و خیلی چیزها بگویید. خب بیایید و بنویسید. 🔮گفتم: « رو نمیتوانم رها کنم، یعنی نمی خواهم» امام موسی گفت: « ما پول بیشتری به شما می دهیم💰 بیایید فقط با ما کار کنید.» من از این حرف خیلی ناراحت شدم😕 گفتم: «من برای پول کار نمی کنم. من مردم را دوست دارم. اگر احساسم تحريكم نکرده بود که با این جوان ها باشم اصلا این کار را نمی کردم. ولی اگر بینم کسی می خواهد پول بیش تر بدهد که من برایش بنويسم اصلا بسته می شود. من کسی نیستم که یکی بیاید بهم پول بدهد تا برایش بنويسم» 🔮با عصبانیت آمدم بیرون. البته ایشان خیلی بزرگوار بود، دنبال من آمد و معذرت گفت و بعد هم بی مقدمه پرسید: را می شناسم یا نه، گفتم: اسمش را شنیده ام گفت: «شما حتما باید او را ببینید» تعجب کردم😟 گفتم: من از این ناراحتم. از این خون و هیاهو و هر کس را هم که در این جنگ شریک باشد، نمی توانم ببینم» امام موسی اطمینان داد که چمران این طور نیست❌ ایشان دنبال شما می گشت. 🔮موسسه ای داریم برای نگه داري بچه های ، فکر می کنم کار در آن جا با روحیه شما سازگار باشد. من می خواهم شما بیایی آن جا و با چمران آشنا شوی. ایشان خیلی اصرار کرد و تا قول رفتن به را از من نگرفت، نگذاشت برگردم. شش هفت ماه از این قول و قرار گذشته بود و من هنوز نرفته بودم🚷 مؤسسه. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5764820660786299501.mp3
4.81M
✰هر کی که شد روسفیده ✯اون ❣ که از همه دنیا بریده ✰هر جا میرم ✯این روزا صحبت از 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دلمان تنگ💔 است برای کشیدن در سرزمین ملائکـ🕊 دلمان تنگ است میشود دستمان را بگیرید⁉️ "روزی عده ای جوانی خود را دادند تا ما بتوانیم امروز کنیم ...♥️" 🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ وعده ها دادم به دلـ♥️ روزی از سفر کی محقق می شود‼️ این آرزوی 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh