🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #داستانهای_مهدوی 2⃣1⃣#از_او_بگوئیم •••♥️ 🌸وقتی کشتی را میساخت هر روز عدهای به او میخندید
❣﷽❣
📚 #داستانهای_مهدوی
3⃣1⃣#از_او_بگوئیم
•••♥️
🌸آن طور که من میخواهم بنویس!
غصهدار بود و دلواپس.
غصهدار حیرت مردم در موضوع غیبت،
عدهای اسیر شک و تردید،
عدهای در مسیر فساد عقیده.
خواب دید کنار خانهی خدا داشت طواف میکرد.
🍃دور هفتم،
ایستاد کنار آن سنگ سیاه بهشتی.
دست میکشید و راز و نیاز میکرد،
همان وقت کعبهی آمالش را دید،
جلو آمد. سلام کرد و جواب شنید.
امام عصر علیه السلام از ضمیر غصهدارش خبر داشت. فرمود:
🌸"چرا کتابی با موضوع غیبت نمینویسی؟ کتابی که تو را از این غصه نجات دهد"
گفت: «نوشتهام یَابنَ رسول الله»
فرمود: «آنها، به روشی که میخواهم نیستند.
🍃"کتابی با موضوع غیبت بنویس. کتابی که غیبت انبیای الهی را بازگو کند"
از خواب که بیدار شد، گریه امانش نمیداد.
صبح همان شب، تألیف کتاب تازهاش را شروع کرد.
شیخ صدوق نامش را گذاشته بود: کَمالُ الدّین وَ تَمامُ النِّعمَه
📚 مقدمهی کتاب کمال الدین
🌸چند نکته:
تو هم غصهدار شیعیانی هستی که از امامشان دور افتادهاند؟ راستی غصههای تو چیست؟
اگر برای امام زمان علیه السلام قدمی برداری، تو را از غصه نجات میدهد!! خدمت به امام زمان علیه السلام تو را از گرفتاریهای روزمره رها میکند! امتحان کن!
🍃آن طور که امام زمان علیه السلام دوست دارند زندگی کن!
اگر دغدغهی مولایت را و یا شیعیان مولایت را داشته باشی، او نجاتت خواهد داد!
#العجل_یامولای_یاصاحب_الزمان_عج🌺
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_9.mp3
6.05M
#راضی_به_رضای_تو ۹
🌸#راضی_به_رضای_تو ؛ معلولِ اعتماد به خداست ...
🍃و اعتماد به خدا ؛
معلول ایمانِ حقیقی است، که با شناختِ خدا، محکم شده است.
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾(بخشی از وصیت نامه) 🌾#شهید_مصطفی_احمدی_روشن: 💥اما کار مهم و سختی که بر دوش ما نهاده شده این است ک
#کلام_شهید♥️
ظهور اتفاق می افتد
ولی مهم این است که ما کجای این #ظهور باشیم⁉️
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌷
¸.•*´¨*•.¸ ♡🦋♡ ¸.•*´¨*•.¸
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 9⃣1⃣#قسمت_نوزدهم 💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پا
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
0⃣2⃣#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💢 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
💢 رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💢 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💢 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
💢دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
💢 صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
💢اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
💢 عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
4_1047391082947543072.mp3
5.94M
🔉 مداحی بسیار زیبا
🎤با نوای: #سیدرضا_نریمانی
🌷ما همه میریم #شهدا هستن ..
🌷قرآنمون میگه شهید #زِندست
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💥💫💥💫💥💫💥
✍ دست نوشته سردار اسلام حاج #قاسم_سلیمانی که در دیدار با
خانواده شهیدحسین بواس🌷 این جمله را روی تصویر شهـ♥️ـید نوشت:
📝بسمه تعالی. فدای این #دست هایی که در "راه خدا" داده شد😭
#شهید_حسین_بواس🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌳سلام ای معنی آیات قرآن 📖
✨بیا با هم ببندیم #عهد و پیمان
🌳در آن لحظه که هنگام #فرج شد
✨اشاره کن سر راهت دهیم جان♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱صبـ☀️ـح بود و مى تابيد‼️
از لب #تو لبــــخندى☺️
🍂ديدش از سر #غيرت
و آفتاب غمگين💔 شد
🌱تا كــــنار #زيــــبــايى
#مهــربانى ات گــ🌹ــل كرد
🍂در بــهــ🌸ــار شيدايى،
گل به #سبزه آذين شد☘
#شهید_امید_اکبری
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_برای_رهایی_از_بلا_چه_کنیم؟_آیت_الله_مجتهدی_تهرانی.mp3
3.96M
♨️برای رهایی از بلا چه کنیم؟!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh