#یادبود | #دفاع_مقدس
کاش می دانستم
به چه می اندیشی
كه چنین گاه به گاه
میسرانی بر چشم
غزل داغ نگاه
می سرایی از لب
شعر مستانه آه
كاش میدانستی
به چه می اندیشم
كه چنین مبهوتم
من فقط جرعه ای از مهر شما نوشیدم
با شما ترجمه عشق خدا را دیدم...
#صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📸 #عکس_روز | #شهید_وزوایی
🔻 خیره شدهام
به أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ
چشمهایش ....
#فاتح_بازی_دراز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃بی مقدمه مینویسم، از تویی که در آغوش #اردیبهشت متولد شدی در هیاهوی سال شصت و دو. شدی مخزنالاسرار مادر تا دلِ نگرانش از دوری فرزندش آرام بگیرد.
🍃او هم همه آن نگرانی ها را لالایی کرد و در گوشت گفت، از رزم #برادر رزمنده اتگفت وَ تو به خواب رفتی. خلاصه اش کنم اینکه با همین لالایی ها قد کشیدی و شدی #فرمانده تخریب، سجاد دهقان.
🍃حال و هوای صاف و آبی آن روز های اردیبهشت با روحت عجین شده بود و نیتت را زلال و صاف ساخته بود، به قول همسرت همین اخلاص و نیت پاکات تو را تا میان "ای کاش" هایت برد...
🍃آخر خواندم که گفته بودی ای کاش به تشت حامل سر مبارک میرسیدیم، ای کاش به سه ساله دلتنگ پدر میرسیدیم ای کاش...*
🍃و درست زمانی که اینها قرار بود دوباره تکرار شود و دنیا #عاشورا را باز به خود ببیند تو رسیدی! به جایی که میشد یک نفس تا عرش اعلا رفت، قطعه ای از #بهشت را به غنیمت گرفت و پناهنده #خدا شد.
🍃و اکنون تو شش سال است که به خدا پناه بردی و در آسمان سکنی گزیدی وَ فرزندانت سی و هشتمین سالگرد میلادت را در زمین کنار مزارت جشن میگیرند. #تولدت_مبارک_فرمانده💐
پ.ن* بخشی از وصیت نامه شهید
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_سجاد_دهقان
📅تاریخ تولد : ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٢
📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱٣٩۵
🕊محل شهادت : حلب
🥀مزار شهید : کازرون
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید علی حیدر حیدری🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃میگفتند شهادت شوخی نیست. ما که لیاقت #قصه شهادت نداریم. پس آرزویش را هم نکنیم اما، مگر همه قصه ها از یک #آرزو شروع نمی شوند؟
🍃آری شهادت شوخی نیست، #رحمت خاصِ خداست. قلبت را بو میکنند ، بوی دنیا که بدهد بوی ماند و حرص و طمع که داشته باشد رهایت میکنند.
🍃انگار او هم آرزوی شهادت داشت
و آرزوهایش اورا به سوی معبود کشاند. تنها قطعه عکسی از او، نه خاطره ایی که بماند و نه سر سوزن حرفی فقط این نام اوست ک بر #قلب تاریخ حک شده
است♥️
🍃علی حیدر حیدری، #مدافع_امنیت، نهم مرداد سال ۴۸ چشم ب جهان گشود و یازدهم اردیبهشت سال ۶۷ چشم از جهان فرو بست. تا ابتدایی بیشتر نخواند و بعد از آن به عنوان #پاسدار وظیفه کمیته #انقلاب_اسلامی در جبهه حضور پیدا کرد و در نهایت بر اثر برخورد گلوله هنگام آموزش نظامی باران رحمت الهی شامل حالش شد و به شهادت رسید🕊
✍️نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علی_حیدر_حیدری
📅تاریخ تولد : ٩ مرداد ۱٣۴٨
📅تاریخ شهادت : ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٧
🕊محل شهادت : سنندج
🥀مزار شهید : فیروز آباد
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💔
#تلنگرانه
رفیقشمیگفت:
یهشبتوخوابدیدمش
بهمگفت:
بهبچههابگوحتےسمتگناههم
نرن🚫~
اینجاخیلےگیرمیدن... 🍃
•|شهیدحجتاللهاسد
سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج حمید هست🥰✋
*خلاصهاے از زندگے شهیدے ڪه ۳۱ سال روزه بود*🌙
*شهید حاج حمید تقوی فر*🌹
تاریخ تولد: ۶ / ۱ / ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۶ / ۱۰ / ۱۳۹۳
محل تولد: اهواز ، ابودبس
محل شهادت: سامرا
*🌹همسرش← حاج حمید در زمان جنگ از نیروهای اطلاعات و عملیات بود و با شهید حسن باقری همرزم بودند.🌙پس از اینکه جنگ به پایان رسید در سال 72 حاج حمید در پذیرایی منزلمان در اهواز خوابیده بود🍁که نیروهای نفوذی نارنجکی را به روی پتویی که او خوابیده بود انداختند.💥 آن زمان من و دخترانم در اتاقی بودیم چرا که فصل امتحانات ثلث اول بچهها بود.⚡ناگهان صدای مهیبی در خانه پیچید.💥 شکر خدا با اینکه نارنجک بر روی پتوی حاج حمید افتاده بود و منفجر شده بود💥به او آسیب نرسید چرا که ترکشهای نارنجک با زاویه از سطح زمین پراکنده شده بودند⚡و بیشترشان به دیوار و سقف اصابت کرده بودند.💥دلیل سوء قصد به جان حاج حمید این بود که او نقشه ترور صدام را طراحی و اجرا کرده بود💫 و در این ترور «عُدی» پسر صدام ۱۳ تیر خورده بود💥صدام برای سر حاج حمید جایزه تعیین کرده بود که به هدفش نرسید⭐...سالها بعد که داعشیان به وجود آمدند⚡حاج حمید باز هم داوطلبانه به جبهه جنگ در سوریه رفت🕊️حاج حمید ۳۱ سال به تمام روزه گرفت.🌙تمامی روزها را در این ۳۱ سال به جز روزهای حرام روزه بود،📿 عاقبت او در نبرد با داعش🥀در سامرا شربت شهادت را نوشید💫 و به دوستان شهیدش پیوست*🕊️🕋
*شهید حاج سید حمید تقوی فر*
*شادی روحش صلوات*
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :۳۱
گمنام گمنام🕊
🍃مجيد پسر دوست داشتنی فاميل زين الدين بود . كوچك ترين بچه ی خانواده بود . قيافه نورانی داشت . مهدی پای مجيد را به منطقه باز كرده بود ، گردان تخريب . هر جا ميرفت مجيد را هم با خودش ميبرد . همديگر را خوب ميفهميدند . بعضی وقت ها
ميشد مهدی هنوز حرفی را نگفته مجيد ميگفت " ميدونم چی ميخوای بگی ." و ميرفت تا كار را انجام دهد .
🍃در يكی از عملياتها مجيد مجبور شده بود دو سه روز در نيزارها قايم شود . وقتی آقا مهدی او را به خانه آورد . از شدت مسمويمت همه ی بدنش تاول زده بود . يك هفته ازش پرستاری كردم آن قدر سردی بهش بستم كه حالش خوب شد . همان جا او را خوب شناختم . با مهدی هم كه ديگر حسابی صميمی شده بودم ، ولی باز هم به روش خودمان . وسط اتاقمان رخت خوابها را چيده بودم و اتاق را دو قسمت كرده بودم . پشت رختخوابها اتاق مهدی بود . بعضی
شب ها كه از منطقه بر ميگشت ،
ميرفت می نشست توی قسمت خودش و بيدار ميماند .
🍃من هم سعی ميكردم وقتی او آن جا است زياد مزاحمش نشوم ، راحت باشد . زن خانه بودم و بايد به كارهايم
ميرسيدم ، ولی گوشم پيش صدای دعا خواندن او بود . يك بار هم سعی كردم وقتی دعا ميخواند صدايش را ضبط كنم . فهميد گفت " اين كارها چيه
ميكنی ؟" بعد از چند روز آقا مهدی تلفن زد گفت " آماده شويد ميخواهيم برويم مشهد . " گفتم " چه طور ؟ مگر شما كار نداريد ؟ " گفت " فعلاً عمليات نيست . دارند بچه ها را آموزش ميدهند . " برايم خيلي عجيب بود . هميشه فكر ميكردم اين ها آن قدر كار دارند كه سفر كردن خوش گذارنی ِ زيادی برايشان حساب ميشود.
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :۳۲
گمنام گمنام🕊
🍃" بعد از دو سال دوره كردن شب های تنهايی در گرما و غربت اهواز ، دوباره به قم برگشتم . دقيقاً روز عاشورا بود كه آمديم قم . مهدی فردای همان روز برگشت .آدم میگوید به دلم آمده بود كه آخرين باری است كه می بينمش . ولی من نمی دانستم . نمی دانستم كه ديگر نمی بينمش . آن روز خانه ی پدرشان يك مهمانی خانوادگی بود . من هم آن جا بودم . مهمان ها كه رفتند ، من آن جا ماندم .
🍃يك ساعت بعد مهدی آمد . من رفتم و در را برايش باز كردم . محرّم بودو لباس مشكی پوشيده بودم . آمدم داخل و تا مهدی با خواهر و مادر و پدرش از هر دری حرف ميزد ، از پيروزی ها ؛ از شكست ها . من تند تند انار دانه كردم . ظرف انار را بردمو توی اتاق و كنارش نشتم و ليلا را گذاشتم بينمان . دم غروب بود . چند دقيقه همه ساكت شدند . حرف نزدن او هم مرا اذيت كننده نبود . لبخند هميشگی اش را بر لب داشت .
🍃دوتايی ليلا را نگاه ميكرديم . بلاخره مادرش سكوت بينمان را شكست . به مهدی گفت " باز هم بگو ! تعريف كن ." مهدی با لحنی بغض آلود گفت " مادر ديگه خسته شده ام . ميخواهم شهيد شوم ." بعد رو كرد به من و لبخند زد . يعنی که اين هم ميداند . همه فكر كرديم خوب دلش گرفته خوب ميشود .
🍃فردا صبح دوتايی قبل از اذان بيدار شديم و رفتيم زيارت . خنكی هوای دم سحر و رفتن او هوای حرم را برايم غمگين كرده بود . وقتی داشتيم بر
ميگشتيم ، توی يكی ازايوان های حرم دو تا
بچه ی پنج شش ساله ی عبا به دوش ديدم كه با پدرشان نشسته بودند. مهدی رفت وبا پدر بچه ها صحبت كرد . بچه ها هم برايش از حفظ دو سه خط قرآن خواندند . بچه های جالبی بودند . مهدی آمد و مرا رساند دم خانه و رفت . اين آخرين باری بود كه دیدمش .
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
○•🌹
💚سلام امام زمانم💚
هر صبح،
به شوق عهد دوباره با شما
چشمم را باز میکنم🌿
#عهدمیکنمباشما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتان باشم...🧡
✨السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ✨
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهدایے زندگے ڪردن به؛↓
←پروفایل شهدایے
نیست...‼️
اینڪه همون شهیدے ڪه من
عڪسشو پروفایلم📲 گذاشتم↓
🌹 چے میگه مهمه..!
🍃چے از من خواسته مهمه..!
🌹راهش چے بوده مهمه..! 🤞🏻
🍃چطورزندگےمیڪرده مهمه..!
🌹باڪے رفیق بوده مهمه..!
🍃دلش ڪجاگیربوده مهمه..!
🌹چطورحرف میزده مهمه..!
🍃چطورعبادت میڪرده مهمه..!
صبح وعاقبتتون شهدایی✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
گمنامـےراانتخابکردهای
کـھقیدزمانومکانـےدرکارنباشد..
تادلھاراهرکجاڪھباشندگردخود
جمعکنـے :))♥️
#ابراهیمجانِمـٰا🌻
•
.
ابراهیم خیلـے در اعمالش دقت میڪرد!
شنیده بود ڪھ نفوذ شیطان در اعمال انسان بسیاࢪ مخفـے است ، شیطان هر ڪسۍ را بـھ طریقۍ گمراه مۍڪند حتـے ڪارهاۍ خوبۍ ڪھ انجام مـےداد مراقب بود ڪھ آلوده بـھ نیت هاۍ دنیوۍ نشود!♥️🌱
مرتب با علماۍ ربانـے در ارتباط بود و تلاش مـےڪرد تا شیطان را ناڪام ڪند ابراهیم مـےدانست ڪھ شیطان سـھ بار قسم خورده تا انساس را گمراھ ڪند!🚶🏿♂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💌#شھیدانہ
✍تقویت نقاط مثبت
🍃همیشه خوبیهای افراد را در جمع میگفت؛
مثلا اگر کسی چندین ایراد داشت اما یک کار خوب نصفنیمہ انجام میداد، همان مورد را درجمع اشاره میکرد. همیشہ مشغول تقویت نقاط مثبت شخصیت بچهها بود.
🌹#شھید_نیّرے
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
☆به نام ستار لغزش هایمان☆
🍃"فرزند عزیزی را که پاره ی تنم و حاصل عمرم بود، از دست دادم."
امام که این گونه سخن می گوید، دل آدمی به لرزه در می افتد که "او" چه کرده بود.
🍃پلک بر هم نه و آن شب را #اندیشه کن. شبی تاریک و کوچه ی باغی کهن، اردیبهشتی که نسیم خرمش را ارزانی داشته و مردی که تبسم دل نشینش، همیشگی ست. و ناگه، ناوکی که رها می شود و برق ستاره ای را در سپهر سیاه، خاموش می سازد.
🍃آن مرد که بود؟ مردی که گویی با نبودش، #ستاره ای منور، رنگ باخت اما هیچ گاه، ستاره ی ایمان و باورش، در یاد این دیار، رنگ نخواهد باخت. مردی که زیبا اندیشید و #آموخت، دفاع از اندیشه را.
🍃مردی که تورق نگاه عمیقش به هستی، تو را آگه می سازد از آن چه که در کیش و آئینت، بیگانه مانده است. مردی که ردای #نبی(ص) بر تن آویخته و دریافته بود که اسلام، تنها ثبت سیاهی مدوری بر جبین نیست.که اسلام دم از "تفکر" می زند. از آن چه که جهان محتاجش است.
🍃پ.ن: تا حالا کدوممون نشستیم، دقیق و با تفکر کتابای شهید مطهری رو خوندیم؟
تا حالا چقدر از استدلال هاش برای دفاع از عقایدمون استفاده کردیم؟ و اونی که خونده چقدر سعی کرده، خوندن کتاب های شهید رو ترویج کنه؟
🍃نوشته های بی بدیلی مثل #مسئله_حجاب و #حماسه_ی_حسینی. نگاه عمیقی که توی خدمات متقابل اسلام و ایران موج میزنه یا فطرت و انسان در قرآن.
🍃پس اگه دوست داری حقی که #شهید_مطهری به عنوان یه #معلم بزرگ به گردنت داره رو جبران کنی، شروع کن به غنی کردن افکار جامعه ی اطرافت و این کار رو اول روی خودت پیاده کن.
✍نویسنده: #زهرا_مهدیار
🍂به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_مرتضی_مطهری
📅تاریخ تولد : ۱۳ بهمن ۱۲۹۸ در فریمان
📅تاریخ شهادت : ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ تهران
🥀مزار شهید : قم
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #کانال_کمیل
🔻کانال کمیل ابراهیم هادی ساکن خاکت...
📍مرکز فضای مجازی راهیان نور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز تولد شهید جهاد مغنیه🌺✨
☆مناسب برای #استوری و #بک_گراند☆
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃به تو که میرسم ؛ قلمم قاصر میشود از وصف تو و دریای موج انگیز وجودت، به تو که میرسم تنها نگاهت میکنم. گویا میتوانم #رشادت را از عمق چشمانت بخوانم؛ میتوانم لبخندهایت را قاب کنم و به دیوار دلم بزنم تا از تو بیاموزم که مبادا کسی جز #خالق را میان آن راه دهم.
🍃تو همان آیینه ی احسن الخالقین خدایی که میان #طبیعت بکر پروردگار دست نخورده باقی ماندی و جاودانه شدی. گویا خدا بر سر خلقت تو شبانه روز تلاش کرد تا در نهایت این تو بودی که از خون عمادِ حزب الله جوشیدی و نام #اسلام و پدرت را بر فراز آسمان ها حکاکی کردی.
🍃برای از تو گفتن باید از #خداوند بی نهایت روز عمر طلب کنم تا مبادا ذره ی از وجود پر عزتت جا بیندازم. نامت نیز برازنده ات است؛ برازنده ی ابهت همیشگی ات در میدان های #جنگ، برازنده ی چشم های پر جاذبه ات در زمان هایی که دشمن را هدف گرفته بودی.
🍃آری تو آمدی که بمانی، آمدی تا مارا به خود بیاوری تا نامت را بر روی ما بگذاری و طریقه ی #جهاد را به ما بیاموزی و اینکه در نهایت دست مارا در دستان سقای #کربلا بگذاری؛ حال با تمام وجودم سر به سوی آسمان روانه میکنم و میگویم خوش آمدی #برادر جانم ♥️
✍نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_جهاد_مغنیه
📅تاریخ تولد : ۱٢ اردیبهشت ۱٣٧۰
📅تاریخ شهادت : ٢٨ دی ۱٣٩٣
🕊محل شهادت : قنطریه_سوریه
🥀مزار شهید : روضه الشهیدین ضاحیه جنوبی بیروت
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :۳۳
گمنام گمنام🕊
🍃خانه ای كه برايمان گرفته بود كنار سپاه بود . يك خانه ی دو اتاقه كه مهدی هيچ وقت فرصت نكرد شب آن جا بخوابد . به من گفت كه " خودت برو آن جا . مجيد را ميفرستم بيايد سر
اسباب كشی كمكت كند . " مجيد آمد ووسايلمان را جابه جا كرد . موقع رفتن گفت " من دارم ميروم منطقه . با آقا مهدی كاری نداريد ؟ " گفتم " سلام برسان ." گفت " سلام ليلا را هم برسانم ؟" گفتم " سلام ليلا را هم برسان . "
🍃 مجيد موقع رفتن واقعاً قيافه اش نورانی شده بود . اول كه به آن خانه رفتم ، خانم باكری قرار بود دو - سه ساعت بعدش برود اروميه ، خانم همت ، ژيلا را از قبل ، از اردوی تحكيم
ميشناختم . ولی ژيلايی كه الآن ميديدم با آن دختر پر و شر و شور سابق خيلی فرق داشت . شكسته شده بود . با خانم باكری هم كم كم آشنا شدم . سعی
ميكردم جلوی آنها جوری رفتار كنم انگار كه من هم شوهر ندارم . فكر ميكردم زندگی آن ها بعد از رفتن آدم هايی كه دوستشان داشته اند چه قدر سخت است .
🍃فكر كردم خُب ، اگر برای من هم پيش بيايد چه ؟ اگر ديگر مهدی را نبينم …. فكر ميكردم حالا من پدرو مادرم توی قم هستند آنها چه ؟ ولی روحيه ی سرزنده و شوخشان را كه ميديدم ، ميفهميدم توانسته اند خودشان را نگه دارند . بعضی وقت ها هم آن قدر به سر نوشت خانم همت و باكری فكر ميكردم كه يادم ميرفت من هم شايد روزی مثل آن ها بشوم .
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh