eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
آخر #دل است ديگرگاهي ميگيرد...گاهی هم #تنگ ميشود تو ميگويی چه كارش كنم؟ دل است ديگر... باور كن كه #دلم برايت #تنگ شده برادر شھیدم❤️ #شهید_مهدی_طهماسبی🕊🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
و این #پرچم اینگونه با ارزش شد با شما و #خونتان و حالا ما تا سالیان سال با شما #دور_افتخار می زنیم ! 🇮🇷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣9⃣2⃣ 🌷 💠مسئولان آن موقع !!! 🌷تو یکی از ‌ها زخمی شده بود، پاشو گرفته بودن. هر روز بین ساعت ١١ و ١٢ 🕚برا عوض کردن پانسمان مى ‌یومد. ولی یه روز نیامد!😟 خیلی دقیق و بود، نگران شدیم.... 🌷پرس و جو کردیم، یکی از ‌ها گفت: «از صبح تا عصر حمام🚿 بوده!» گفتیم نباید🚫 اینقدر تو حمام باشه، ممکنه گچ پاش نم بکشه! 🌷سراسیمه به حمام رفتیم. گچ پای احمد بود، ولی از انگشتاش می‌ چکید. داشت لباس رزمنده‌ ها رو می‌ شست😔. نگاهی به نگاهِ نگران ما کرد و گفت: «حواسم به گچ پام بود، چون 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*شما درس‌ خوندی قراره‌ چه‌ کاره‌ بشی؟ +قراره‌ شهید بشم😍... #فرزندان‌_شهدا... #محمد_آقای‌_اسداللهی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃🌸 بر نفس های عزیز گل زهرا #صلوات بر شمیم طَرَفِ ناجی دنیا #صلوات بر خودش چون که دو عالم شده اند مستِ دلش آخرین حجت همتای علی را #صلوات #اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌺🌿 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
279709_281.mp3
1.62M
❤️ "یا مهدی یا مولا العجل" ❤️ 🎤با نـــوای 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
باچہ رویۍ بنویسم ڪہ #بیاآقاجان شرم دارم #خِجِلَم من زِشما آقاجان چہ #ڪریمانہ بہ یاد همہ ۍ ما هستۍ آه از #غفلت روزوشب ما آقاجان #شهید_مدافع_حرم #شهید_محمود_نریمانی🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣9⃣2⃣ 🌷  🔸آقا محمود در جلسه درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان ایشان زیاد است و خارج از کشور 🛫باید بروند 🔹 و در ادامه گفتند که خیلی زیاد مسافرت می‌روم  و ممکن است روزی هم بر نگردم😊 که ایشان منظورشان " " بود ولی کلمه شهادت را به زبان نیاوردند🚫 🔸 و در مورد کار خود صحبت‌های کردند و اینکه ممکن است این مسیر به شهادتـ🕊 ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست❌ و نیز می‌توانند آسمانی شوند☺️ و سکوت کرد. 🔹 بعد از متوجه شدم که با این جمله ایشان خیلی در تفکر💭 فرو رفت و به انتخاب خود  اطمینان بیشتری پیدا کرد👌 🔸  شهید نریمانی برای خانواده خودشان  تعریف کرده بود که این خانم از من در راه شهادت🌷 است و مشکلی با این شیوه زندگی ندارم. 🔹 منم به آقا محمود گفتم  سرنوشت را مقدر می‌کند هرجا باشی این اتفاق می‌افتد و هزار کیلومتر🗾 آن طرف تر نیز در پی انسان است. 🔸همیشه به شهید نریمانی می‌گفتم، "دوست دارم خدا شما را " از من بگیرد تا توان و تحمل  شما برایم کمتر شود🙂. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 با حضرت ماه😍 امتم همگامست #باخامنه_ای چقدردلم آرامــ😌ـــست ما مفتخریم رهبرمان ایشانست👌 با رهبر ما خصم #جهان ناکامست✊ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| #شهیدانه | این روزها عجیب نیاز به #نگاهے_سنگین داریم نگاهے ڪه ما را به خودمان بیارد. و چه نگاهے بهتر از عڪس قاب شده #شھدا ڪه چشم هایشان #خدا را #منعڪس میڪند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣9⃣2⃣ 🌷 خاطره سرباز عراقی از شهیدی که به آرزویش رسید.... 🌷آخرهای بود که تیر خوردم و خون زیادی ازم رفته بود😪. ایرانی ها ما را محاصره کرده بودند، چشمانم تار مى ديد😑 که متوجه شدم یک داره به سمتم می آد و تیر خلاص می زنه، نفسم را حبس کردم تا نفهمه زنده هستم. تا من رو برگردوند ناگهان نفسم زد بیرون، تا فهمید هستم؛ جلویم نشست و من هم پیراهنم را به نشان اینکه اسیر شده ام جلویش گرفتم. دیدم عربی بلد است، بچه بود. 🌷پرسید: اسمت چیه؟ گفتم: ، علی کاظم. گفت: تو اسمت علی هست و با ما می جنگی؟!🙁 شیعه هستی؟ گفتم: آره. پرسید: خونت کجاست؟ گفتم: نجف... تا گفتم بغض این بسیجی ترکید و در حال گریه بود😢 که گفت: کجای نجف؟ گفتم: اون کوچه ای که تهش به حرم حضرت علی می خوره. دیدم داره گریه می کنه.😭 🌷بهم گفت: اسمت علی هست و هستی، خونت هم کنار حرم حضرت علی، عشــ❤️ـق ما ایرانی ها است؛ بعد داری با ما می جنگی؟؟! سرمو انداختم پایین😔، ولی توبه نکردم🚫. بعد گفت: می دونی آرزوم چیه؟ گفتم: نه. گفت: آرزوم اینه که بشم و به رسم شما من رو دور ضریح خوشگل علی بچرخونن😍 و رو به روی حرم دفنم کنند. 🌷پیراهنی که تو دستام بود را گرفت و پوشید، داشت اشک می ریخت😢 که یهو گفت: برو ! گفتم: چرا؟ گفت: چون شیعه هستی و اسمت هست، برو. پا شدم؛ دویدم، دور شدم اما دیدم که هنوز نشسته و داره گریه می کنه، دویدم و از حال رفتم.... 🌷....چشم که باز کردم دیدم تو بیمارستان هستم🏥. همه اقوام دورم بودند، پدرم گفت: علی کاظم، تو زنده ای؟ تعجب کردم😟، گفتم: آره، چطور؟ گفت:ِ ما تو را کردیم! تعجم بیشتر شد. ادامه داد: دیروز یه جنازه اومد که صورتش کاملاً سوخته بود و نمی شد تشخیص داد، اما تنش بود و تو جیبش پلاک🏷 تو بود. ما هم به رسم اعراب بردیم و دور امام علی چرخوندیم در قبرستان درست رو به روی حرم امام علی دفنش کردیم. 🌷به شدت اشک می ریختم😭، همه تعجب کرده بودند. خودم را انداختم پایین تخت، سجده کردم، گفتم: من کیا را کشتم! خدایا لعنت به من. آخر هم گفتم: خدایا یعنی من را قبول می کنی؟ 🌷 مستجاب الدعوه هستند👌..... راوى: على كاظم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 #یاد_یاران1⃣6⃣ 💠 خودم یه دست دارم با دوتا پا 📌خاطره ای از #شهید_حاج_حسین_خــــرازی🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#مهدی_جان❤️ بارانی ام و خراب ای مرد،بیــــــا پیچیده به جان سینه ام درد ،بیــــــا از محضر چشمهای خیست، دارم یک خواهش عاجزانه، برگرد بیــــــا🌸🌿 #مهــدی با #یارانش خواهد آمد😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_19107447.mp3
6.25M
دلبر تویی... و دنیا چشم به راه ظهورت نشسته است...😍😍 👌👌 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
شهید هادی کجا و من کجا...❗️ بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻شهید هادی کجا و من کجا؟ مذهبی بودم، کارم شده بود چیک و چیک📸 سلفی و یهویی...✌️ عکس‌های مختلف با و لبنانی! من و دوستم یهویی توی کافی‌شاپ من و زهرا یهویی ... !! من و خواهرم یهویی... !!! عکس لبخند با های ریز دخترانه... دقت می‌کردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکس‌ها...😔 یکی در میان احسنت و فتبارک الله👌... پر شده بود از تعریف و تجمیدها... از نظر خودم کارم اشتباه نبود📛 چرا که حجاب داشتم ، کم کم در عکس‌هایم رنگ و لعاب‌ها بالا گرفت،☺️ تعداد هم خدا بدهد برکت! کلافه از این صف طویل مزاحمت...😓 ♨️یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟! چشمم خورد به کتابی📚 رویش نشسته بود ... هاا کردم و خاک‌ها پرید از هر طرف... 📖« » بود عنوان زیر خاکی من. " هادی" خودمان... همان گل پسر و روی فرم و ورزشی شکست خود را... شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه...🏚 ساک ورزشی‌اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی! رفتم سراغ و پست‌ها نگاهی انداختم به کامنت‌ها؛ ۸۰ درصدش جنس بود!!!📛🔞 با احسنت ها و درودهای فراوان! لابه لای کامنت‌ها چشمم خورد به حرف‌های برادرها! دایرکت‌هایم که بماند! ⚡️عجب لبخند ملیحی... ⚡️عجب حجب و حیایی... انگار پنهان شده بود پشت این حرف‌های نسبتا ساده؛ 💥عجب هلویی... 💥عجب قند و نباتی، ای جان! از خودم بدم آمد😣 شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری... کجا و من کجا😥 باید نفس را قربانی می‌کردم... پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیم‌ها... ✨🌷 دعا میکنم اگر تا حالا این رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5803369796154163223.pdf
3.54M
📮فایل PDF کتاب 📖 زندگینامه و خاطرات پهلوان شهید ابراهیم هادی ⭕️ اونایی که نخوندن حتما بخونند 😊 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ماپاسداروبسیجیِ خشڪ وخالے نمےخواهیم📛 پاسداروبسیجے باید: 👈مڪتبے،ایدئولوژے وعقیدتے باشد. واے بر #ما! واے بر #پاسدار ما! واے بر #بسیج ما! 💥اگر روزےبرسد ڪه فقط نظامے صرف باشد #سردارشهید_ابراهیم_همت🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻 #کلام_شهید_عماد_مغنیه👇 درد #عشق را جز به #عشاق از جان گذشته نمیدهند آری درد عشق #گوهری است که جز در دل #صدفین شهید جای نمی گیرد #شهید_مدافع_حرم #شهید_محمود_نریمانی🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
اسمش #داود بود، بارها از #ابراهیم شنیده بود، تشابه زیادی به چهره او داشت، به دنبال ابراهیم رفت، خبر #شهادتش را که شنید در #مسیر او قدم گذاشت. #شهید_داوود_عابدی🌷 #ذاکر_اهل_بیت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣9⃣2⃣ 🌷 🔰مختصرے از زندگینامه شهیدی که شباهت زیادی به شهید ابراهیم هادی دارد 👇👇 🌷 که يکي از يلان ميثم بود، با صداي رسا و قشنگي روضه مي خواند و با لهجه اصيل تهراني و بسيار تو دلي دعا مي کرد.😌 بچه ها به داوود مي گفتن: «داوود غزلي». او يک بار هم را زيارت نکرده اما مريدش شده بود. هر وقت مرا مي ديد، از پهلواني و مرام و مسلک ابراهیم مي پرسيد. مي خواست مثل ابراهیم داش بشود. گيوه ي نوک تيز مي پوشيد☺️. شلوار کردي تن مي کرد و کلاه کف سري مي گذاشت. اين جوري، بسيار خوش رخ تر مي شد😍👌. 🔰کمـ کمـ زمزمه هاے به گوش مي رسید 👇👇 داوود از عمليات چهار به گردان ميثم آمد . کم کم زمزمه عمليات پيچيد و توجيه عملياتي و شناسايي ها بيشتر شد. معلوم شد نام عمليات، ، و خود عمليات، چيزي شبيه خيبر و ادامه آن است. نيروهاراه و چاهش را خوب مي دانستند✔️ و تقريبا توجيه بودند. 🔰شب عملیات داود شروع به روضه خواني کرد👇👇 شب دومـ نوبت گردان میثم بود عصر یک مجلس عزا و برای امام حسین دست داد وداوود عابدی روضه خواندند. داوود، آخر شب، روضه را خواند. تا زمان حرکت به طرف👈 خط مقدم، همه مان بیدار بودیم. نصف شب سوار کامیون شدیم🚛 و نزدیک صبح🌥 رسیدیم لب آب. وقتی قایق 🛥ما به لب و ساحل رسید و از آن پیاده شدیم، گفتند: باید تا تاریکی کامل هوا باید صبر کنید 🔰به دلم افتاد داود رفتنی شده👇👇 داود صدایم کرد - دوست داری با چه ذکری بریم تو عراقی ها؟ شما . گفتم (حیدر یا علی). و شروع به خواندن روضه کرد. یکی یکی بچه‌ها آمدند و دورمان جمع شدند. سید ابوالفضل گفت الان همه مون لو می‌ریم.» آخرش داوود خواند: 🍂 اگر از کوی تو ای دوست برانند مرا 🌿باز آیم به خدا گر چه نخواهند مرا 🍂شدم ای دوست، سگ قافله درگاهت 🌿به امیدی که به کوی تو رسانند مرا. همه مان گریه کردیم😭. به دلم افتاد داوود رفتنی است. واقعا آسمانیـــ🕊 شده بود. از رخش پیدا بود 🔷وشهادت داود 👇👇 حین عملیات سعید طوقانی شد. جلوتر رفتم و دیدم باز بچه‌ها حلقه شده‌اند دیدم است! تیر خورده بود. چمباتمه زده بود و می‌لرزید.😖 تمام لباسش را خون گرفته بود. بچه‌ها تا مرا دیدند، گفتند : داوود، داوود، ببین آ سید ابوالفضل😭 . نگاهم کرد و گفت : «یا علی...آسید ابوالفضل، دیدی من شدم؟» گفتم:«سلام منو به برسون، داوود جان.» جمله‌ای زیر لب زمزمه کرد:«سید، آن جا هستم.» بغلش کردم و ماچش کردم. یک وری افتاد زمین و 🌷 شد. و دعوت پروردگارش را لبیک گفت . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#غیبت تمدید شد ... این #جمعه هم نیامدی😭 آقا جان #پرونده_ام سیاه تر از قبل است⛔️ و دلــ❤️ـم اما تنگ تر از همیشه کاش به احترامت #گناه نمیکردم😔 #چشم_گریانت چنین #دلگیر کرده جمعه را ❣اللهم عجل لولیک الفرج❣ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_15519465.mp3
3.62M
🎼غروب جمعہ ست دوباره دل تنڱم بهونه داره... 🎤 ڪربلایے جواد مقدم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh