eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
مجموعه رفتارهاش نشون می داد که انسان ایه.! وقتی شهید رو برای تدفین به می آوردند از تابوت جدا نمیشد.! می دوید و کار می کرد. خلوت که میشد می نشست به با شهید و عقده های دلش رو باز می کرد رفتاهاش رو زیر نظر داشتم حالاتش برام بود و آموزنده. توی کارهاش که دقت می کردم حق داشتم بهش بگم تو شهید می شی😌 این حرفم رو که می شنید، هر بار میخندید و می گفت: من کجا و کجا؟ من و شهادت دو واژه از همیم.! 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💥روزهای دلتنگی دگر #باران نبارد ای کاش 🌨🌨 آری برای جان سپردن #دوری ات ڪافیست ... #شهید_عبدالمهدی_ک
1⃣5⃣8⃣ 🌷 💠غسل شهادت 🔰امسال حال عجیبی داشت. همه کارها و رفتارهایش متفاوت شده بود. غسل شهادت🌷 می‌کرد. می گفت: تو شاهد باش که من هر روز می‌کنم. به عشق رسیدن به شهادتـ🕊. بود. زیارت عاشورا📖 می‌خواند و حدیث کسا! 🔰مدام با خودش زمزمه می‌کرد. روضه می‌خواند، روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) و حضرت ابوالفضل(علیه السلام)! یک روز به من گفت: همسرم💞 می‌خواهم حرفی بزنم، ولی باید به برویم. گفتم: «چرا قم⁉️ این همه راه برای یک حرف. خب همین جا بگو. 🔰گفت: «نه❌ باید برویم قم.» خیلی ناراحت بود كه همراهی‌اش نكنم. به قم كه رسیدیم اول رفتیم ، بعد قرار شد فلان ساعت دم درب اصلی حرم🕌 همدیگر را ببینیم. بعد از قرارمان، مرا به شیخان قم برد.اول شروع کرد درمورد آخرت صحبت كند؛از اینكه دنیــ🌎ـا زودگذر است، اینكه اگر آدم عمر نوح هم داشته باشد، باید راهی آن دنیا شود. 🔰من فقط گوش می کردم و تعجب کرده بودم😟 از حرف هایی که می‌زد. حرفش به قبرستان شیخان و در آنجا كه رسید، گفت: همسرم من در این قبرستان دو گرفته‌ام. الان هم آمدم یک حاجت دیگرم را بگیرم. گفتم: «چه حاجتی❓» مکث کرد! 🔰گفتم: «من هستم، باید بدانم. بگو😊» فکر کردم الان درمورد خانه🏡 و... می‌خواهد حرف بزند. دوباره پرسیدم: «چه دارید؟» گفت:« ...!» گفتم: چرا شهادت⁉️ ان شاءالله سایه‌ات سالیان سال بالای سرمان باشد.. 🔰بعد از اینكه حاجتش را عنوان كرد، شروع كرد از حضرت زینب(سلام الله علهیا) برایم بگوید. گفت: «خودم را كه اینجا هستم😔 و مورد جسارت واقع شده است.» ‌گفت: «سوریه خط مقدم كشور ماست، اگر ما برای دفاع👊 آنجا حاضر نشویم، این همه شهید پایمال می‌شود.» 🔰این صحبت ها قبل از شهادتش🌷 بود. من به او گفتم: «فکر بچه‌هات ، فکر من را کردی⁉️ خودت می‌دانی تا الان چقدر از شهید آوردند. آنجا امن نیست❌ » به من گفت: همه این حرف‌ها را قبول دارم، ⚡️ولی روز قیامت چطور به خانم حضرت زهرا(سلام الله علیها) نگاه کنم؟ 🔰حضرت زینب(سلام الله علیها) است در سوریه. تو نباید مثل زنان کوفی باشی🚫 که پشت مسلم را خالی کردند.» بعد گفت: می‌خواهم مثل باشی و عاقبت بخیرم کنی✅ از من هم خواست اگر به شهادت رسید زندگی کنم. گفت: «اگر کربلا زنده شود، اجازه نمی‌دهی من در رکاب امام حسین(علیه السلام) باشم؟ 🔰گفتم: «اگر شوی.» نگذاشت جمله‌ام تمام شود، گفت: قرار نیست هركسی سوریه می‌رود شهید شود⭕️ یكی را می‌شناسم 15 بار رفته و سالم برگشته😊 خلاصه با هر دلیل و برهانی بود، . [راوی:همسرشهید] 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹هر دو #زانوهایش را از دست داده بود وهمیشه درد⚡️ شدیدی داشت. #مینیسک پاهایش حسابی دچار مشکل شده بود
🍂دوست داشت همسرش #سیده باشه و به آرزوش رسید. همیشه به اینکه داماد #خاندان_پیامبر بوده، افتخار میکرد😍 و به همین خاطر در تمام ماموریت هاش #شال_سبز همسرش💞 را به یاد او به همراه داشت 🍂چندماه بعد عقدمون من و #محمدم رفتیم بازار من دوتا #شال خریدم. یکیش شال سبــ🍃ـز بود که چند بار هم پوشیدمش یه روز محمد به من گفت: اون #شال_سبزت رو میدیش به من⁉️ 🍂حس خوبی💖 به من میده. شما #سیدی و وقتی این شال سبزت همراهمه قوت قلب♥️ می گیرم. هر ماموریتی که میرفت یا به #سرش می بست یا دور گردنش مینداخت. در ماموریت #آخرش هم همون شال دور گردنش بود🌷 #شهید_محمدتقی_سالخورده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📌 💥 به خـیال ∝∝ لحظه های باهاش می گذرونے!! اما همش توهمـه❗️ فقط عذاب وجدانہ نامشروع ⇩ ⇦دشمنے با حرفِ ⇨ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh