🍃اگر با دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی، می بینی که #جنگ هنوز هم ادامه دارد...
🍃 سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای #جانباز شیمیایی تداعی می کند، ویلچری که چرخ هایش، روزگاری را حکایت میکند که #رزمنده ای دست و پایش را برای حفظ این مملکت به ودیعه گذاشته است.
🍃درمیان #چشمک ستارگان شهر ، رویای صادقه ای که دل خوشی فرزند شهیدی است. در کوچه پس کوچه های بی کسی، سنگ قبر بانام شهیدِ #گمنام مونس روزهای تنهایی #مادری است..😓
🍃در محله ی #انتظار، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود. کمی آنطرف تر مردی با ایمان کوله پشتیِ غیرت بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد #دمشق.
🍃 محمد جنتی هر چه داشت در طبق اخلاص گذاشت و فدای #بانوی_دمشق کرد. مدافع بود هم برای حرم هم برای قلبش. شهادتش دل هیئت #فاطمیون و زینبیون و حیدریون را سوزاند😞
🍃#حاج_حیدرِ سوریه شهید و جاوید الاثر شد. شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.❤️
🍃توسل به #امام_حسن(ع) سبب شد بعد از دوسال #پیکرش بر گردد. و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد. این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار #خاطرات جامانده زندگی می کنند.
🍃 #ترکش های زخم زبان عده ای، دلِ داغدار خانواده #مدافعان_حرم را می سوزاند...
☆هنوز هم جنگ ادامه دارد...
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌺به مناسبت سالروز تولد #شهید_محمد_جنتی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ضد_گلوله #هـاشم ... رزمنده #ضد گلولهی🛡 دوران دفاع#مقـدس بود😳! چون اصابت تیر دوشکا به سر😱 مجروح ش
#سردار_شهید_هاشم_کلهر
🍂 با شروع #جنگ تحمیلی به عنوان نیروی#بسیجے عازم#جبهہ 🚌های گیلان غرب، نفت شهر و قصرشیرین شد👌 و در سال ۱۳۶۰🗓 به عضویت رسمے#سپاه پاسداران درآمد.
🍂 #هاشم چندین مرتبه در#جبهه دچار مجروحیت😔 شد ، در عملیات رمضان در اثر اصابت #ترکش خمپاره از ناحیه پای راست، در#عملیات مسلم ابن عقیل بر اثر اصابت ترکش از ناحیه گردن (نزدیک نخاع) و در#عملیات #والفجر مقدماتی بر اثر اصابت گلوله از ناحیه سر مجروح شد😱 و با اینحال با داشتن مجروحیت به نبرد ادامه داد وساعتے بعد مجددا بر اثر اصابت#گلولہ به صورتش به سختے مجروح شد😳 به گونه ای کہ ۱۴ دندان ایشان از بین رفت و بخشے از زبان و فڪ و لثه ایشان به شدت آسیب دید.😩
🍂 ایشان به هنگام#پاکسازی منطقه دالاهو، بر اثر انفجار نارنجک در دستانش یکے از دستانش از ناحیه مچ و دست دیگر از سه انگشت قطع گردید😨 و تنها دو انگشت وسط باقے ماند.🤭
🍂سرانجام در منطقه جفیر و در حین#عملیات خیبر بر اثر بمباران هواپیماهاے#دشمن در حالی کہ مسئولیت جانشین گردان#مقداد از لشکر ۲۷#محمدرسول#الله را عهده دار بود در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۰۶🗓 به #شهادت رسید.😔
🔻مزار شهید :بهشت زهرا (س)
قطعه ۲۸ ردیف۲۲ شماره ۱۶
#شهداراباصلواتی_یادکنید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اون ک چشیده طعم این عشقو، غیر تو هیچکس و نمیشناسه
هک میشه روی سنگ قبرم ، این سینه زن #رایه العباسه
🍃ریشهای خیلی بلند، قیافه تکیده، پیشانی بلند، همه و همه قطعا تو را یاد یک #پاسدار نمیاندازد؟🤔
🍃نامش #امیر بود. از وقتی کنجکاو ماجرایش شدم که تصویر مزارش را دیدم و یک بیت معروف نوحههای حاج محمود که مو بر تن آدم راست میکنه، فضولی ام گل کرد که ربط این #شهید به رایه العباس چیه؟
🍃مثل همیشه راهکار علامه گوگل. سرچ که کردم علامت سوالهایم بیشتر شد. دیدم اُوهَع ، همه ما ها #چریکی و #بسیجی که توی ذهنمون داریم خود همین آقاست، یاد حرف #شهید #حججی افتادم وقتی مستند ملازمان حرم را دیدم که با مادرش صحبت کرده بود، حججی گفت قبلنا #شهادت یه جاده بود که میشد ازش گذشت اما حالا شده یه #معبری تنگ که حتی مختصات روی نقشهاش هم نیست.
🍃امیر سیاوشی ته آرزوی مبارزاتی ما هیاتی هاست ؛ بی خیال دنیا و پر خیال و دغدغه #هیات امام حسین.
🍃همهی ما #اربعین دست و پا میزنیم برا پابوس آقامون.اما ؛ امیر سال آخر به رفیقاش گفت که شماها برید من دیرتر میام . نیومد.رفت شام، پیش کسی که همه ما 80 کیلومتر به یاد اون قدم ور میداریم و آخر قبولی #زیارت بدست اونه.
🍃رفت پیش عمه #سادات که بقول حاج محمود هیاتشون بی قرار بود و غصه و غمهاش بیشمار.
🍃ما اول مسیر و اون آخر مسیر بیصدا و بیریا رسید به اون معبر لعنتی ؛که من یکی خیلی وقته مختصات مکان الآنم را هم گم کردم ،چه برسه به معبر شهادت.
🍃سیاوش وسط آتش اینبار زنده بیرون نیومد؛ بلکه رها بیرون اومد بدون دسیسه تعصب
🍃امیر جان ما ماندهایم راه #انقلاب که سرخ است از لخته خون شهیدان، ما ماندهایم و #سم پاشی ناامیدی لیبرالهای سگ سفت غرب زده، ما ماندهایم و نادانی اهل منزل که ناامیدند، ما ماندهایم باسنگینی #سینه های پر از سرب و #خردل، پاهای کِرِخت و بدون احساس، ما و آنهایی که #ترکش ها در بدن های لاغرشان قایم باشک بازی میکنند و...
اما ته همه ما ماندهایم و #حسرت و آه #یتیمان و پوزخند مدیران
✍🏻نویسنده: #محمد_صادق_زارع
🌹به مناسبت سالروز تولد #شهید_امیر_سیاوشی
📆تاریخ تولد : ۱۵ خرداد ۱۳۶۷
📆تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴
🕊️محل شهادت : خانطومان سوریه
🌹مزار شهید: تهران.امامزاده علی اکبر چیذر
#شهید_امیر_سیاوشی #مدافع #شهدا_گاهی_نگاهی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃 ردپای اشک های جامانده بر روی #سنگر #جبهه را که دنبال کنی و گوش هایت را بسپاری به صدای ناله ی جامانده های کاروان #شهادت ، چشم هایت روشن می شود به ضریح #عقیله_بنی_هاشم.
🍃 همانجا که یادگاران #جنگ، آنرا مامن امن می دانند برای فرار از ظلمات دنیا و وضعیت قرمزش.بی شک #ابوحامد های بسیاری این راه را رفته اند.شاید عده ای همچون من نام شهید #داریوش_درستی برایشان غریبه باشد و او را نشناسند اما شناسنامه فرزندان #حضرت_زهرا مهر گمنامی خورده است.
🍃 بدنش راوی روزهای جنگ و تیر و #ترکش بوده اما روحش از سرزمین جبهه تا حرم #عمه_سادات در جست و جوی شهادت بوده است.
🍃 عاقبت #شهادتنامه اش به واسطه خواهر ارباب امضا شد. شاید اشک هایش در روضه ها واسطه شدند شاید هم سفارش دوستان شهید #قطعه_۵۲ بهشت زهرا بود که پهلویش را تیرها شکافتند و به آرزوی دیرینه اش رسید.
🍃 آه سردار،#پهلوی_شکافته_ات ، روضه پهلوی شکسته حضرت مادر را برایم تداعی کرد.چه بگویم از پیکرت که طعم اسارت چشید و چشم های همسرت که همچنان #منتظر است تا خبری از تو برسد.
🍃 چه خوب شد که #انگشترت جاماند و حالا تنها یادگار و مرهم دلتنگی های همسر توست.امان از عصر عاشورا و انگشتری که چشم #ساربان را گرفت و دل و ایمانش را برد...
✍️نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_داریوش_درستی
📅تاریخ تولد : ۳۱ شهریور ۱۳۴۲
📅تاریخ شهادت : ۹ شهریور ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۹ شهریور ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : حماه سوریه
🥀مزار شهید ( یادبود ) : بهشت زهرا(س) قطعه۲۹ ردیف ۱۹ شماره ۱۱
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم رب الشهید♡
🍃#جمعه ها کم غم ندارد ، از شب قبلش دلمان پر میکشد به #کربلا ؛ گوش ها و دلهایمان را به ناله های #مادر_سادات میسپاریم و چشم هایمان بارانیِ غم #حسین(ع) و اصحابش میشود ...
🍃اصلا تا نام شبِ جمعه می آید ، بی اراده #روضه انگشت و انگشتر میان لب هایمان جاری میشود ، چشمه گریه هایمان مسیرش را از دیده های سرخی که به #حرم خیره شده اند آغاز میکند و ردِ داغ #اشک ها شکستگیِ قلبمان را بیشتر میکند .
🍃اینبار هم یکی از همان جمعه های دلهره آور #میهمان کشورمان شد ؛ ردِ #دماوند را گرفت و هدفش مجاهدی بود که همچنان طرحِ لبخندش #آرامش دل های بیقرار است !سال گذشته ، هفتمین روز آذر مزین به پر کشیدن محسن فخری زاده شد. با رفتنش ، روضه های سیزدهم دی تداعی شد و کمرها هر چند شکست اما سرها بالا رفت !غرورها #اوج گرفت و اشک هایمان نشان از #افتخار_آفرینیِ او داشت .
🍃هفتم آذر سالروز #شهادت دانشمندِ ایران زمین است اما جایی در کنار این مناسبت باید# ترس رژیم صهیونیستی را در این روز به خاطرها نشاند و در جهان فریاد زد که احدی توان مقابله ی رو در رو با سربازانِ سیدعلی را ندارد ؛ برای آن ها از پا درآمدن بی معناست و تنها راه مقابله خنجرهایی است که از پشت آن هارا #هدف میگیرد ، همان رویه ی این روزهای دشمنانی بزدل که از سایه ی عباس های #ایران نیز هراس دارند .
🍃محسن فخری زاده با قدم هایی استوار به #قافله ی عاشوراییانِ #مهدی(عج) رسید و دشمن با به شهادت رساندنش ، اورا زنده تر کرد .#ولایت پذیر بودنِ او را فراموش نمیکنیم ، هر یک به نیتِ شهیدِ مفتخرِ کشور ، جان هایمان را در دست گرفته و پیشکشِ سیدِ خراسانیِ خواهیم کرد ✌️🏻
🍃سربازانِ سیدعلی را به #مرگ تهدید نکنید ، ما مشتاقانه به سمت خنثی سازیِ #ترکش هایی که مانع ظهورند قدم برمیداریم و نهایت روسیاهیِ این #میدان نصیب چهره های منفورِ غاصبان است !
✍️نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید م.ح.س.ن.ف.خ.ر.ی.ز.ا.د.ه
📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۴۰
📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۹۹
📅تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید :امامزاده صالح تهران
🕊محل شهادت : آبسرد دماوند
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❤️قسمت بیست و هفت❤️
.
دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم می دیدند، می گفتند: "تو که می خواستی با جانباز ازدواج کنی پس چی شد؟؟"
هر چه می گفتم ایوب هم #جانباز است، باورشان نمی شد. مثل خودم، روز اول خواستگاری.
بدن ایوب پر از تیر #ترکش بود و هر کدام هم برای یک عملیات.
با ترکش های توی سینه اش مشهور شده بود.
آنها را از #عملیات_فتح_المبین با خودش داشت.
از وقتی ترکش به قلبش خورده بود تا اتاق عمل، چهل و پنج دقیقه گذشته بود و او زنده مانده بود.
روزنامه ها هم خبرش را نوشتند، ولی بدون اسم تا خانواده اش نگران نشوند.
همان عملیات فتح المبین تعدادی از #رزمنده ها زیر آتش خودی و دشمن گیر می افتند،
طوری که اگر به توپخانه یک گرای اشتباه داده می شد، رزمنده های خودمان را می زد.
ایوب طاقت نمی آورد، از فرمانده اجازه می گیرد که با ماشین برود جلو و بچه ها را بیاورد.
چند نفری را می رساند و بر می گردد.
به مجروحی کمک می کند تا از روی زمین بلند شود، #خمپاره کنارشان منفجر می شود.
ترکش ها سرِ آن مجروح را می برد و بازوی ایوب را.
موج انفجار چنان ایوب را روی زمین می کوبد که اشهدش را می گوید.
سرش گیج می رود و نمی تواند بلند شود.
کسی را می بیند که نزدیکش می شود.
می گوید بلند شو.
و دستش را می گیرد و بلندش می کند.
ایوب بازویش را که به یک پوست آویزان شده بود، بین کش شلوار کردیش می گذارد و تا خاکریز می رود
می گفت:
_ من از بازمانده های #هویزه هستم.
این را هر بار می گفت، صدایش می گرفت و اشک در چشمانش حلقه میزد. 😢
#ادامہ_دارد
.
#مذهبی
#زوج_مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❤️قسمت سی و چهار❤️
.
توی همین چند ماه تمام #مجروحیت های ایوب خودش را نشان داده بود.
حالا می شد واقعیت پشت این ظاهر نسبتا سالم را فهمید.
جایی از بدنش نبود که سالم باشد.
حتی فک هایش قفل می کرد؛ همان وقتی که موج گرفتش، وقتی که بیمارستان بوده با نی به او آب و غذا می دادند.
بعد از مدتی از خدمه بیمارستان خواسته بودند که با زور فک ها را باز کنند، فک از جایش در می رود.
حالا بی دلیل و ناگهان فکش قفل می شد.
حتی، وسط مهمانی، وقتی قاشق توی دهانش بود، دو طرف صورتش را می گرفتم.
دستم را می گذاشتم روی برآمدگی روی استخوان فک و ماساژ می دادم.
فک ها آرام آرام از هم باز می شدند و توی دهانش معلوم می شد.
بعضی مهمان ها نچ نچ می کردند و بعضی نیشخند می زدند و سرشان را تکان می دادند.
می توانستم صدای "آخی" گفتن بعضی ها را به راحتی بشنوم.
باید جراحی می شد.
دندان های عقب ایوب را کشیدند؛ همه سالم بودند. سر یکی از استخوان های فک را هم تراشیدند.
دکتر قبل از عمل گفته بود که این جراحی حتما عوارض هم دارد.
و همینطور بود.
بعد از عمل ابروی راستش حالت افتادگی پیدا کرد.
صورت ایوب چند بار جراحی شد تا به حالت عادی برگردد، ولی نشد.
عضله بالای ابرویش را برداشتند و ابرو را ثابت کردند. وقتی می خندید یا اخم می کرد، ابرویش تکان نمی خورد و پوستش چروک نمی شد
.
❤️قسمت سی و پنج❤️
.
کنار هم نشسته بودیم.
ایوب آستینش را بالا زد و بازویش را نشانم داد: _ "توی کتفم، نزدیک عصب یک #ترکش است. دکتر ها می گویند اگر خارج عمل کنم بهتر است. این بازو هم چهل تکه شد بس که رفت زیر تیغ جراحی."
به دستش نگاه می کردم
گفت:
_ "بدت نمی آید می بینیش؟؟"
بازویش را گرفتم و بوسیدم:
+ باور نمی کنی ایوب، هر جایت که مجروح تر است برای من قشنگ تر است.
بلند خندید😁
دستش را گرفت جلویم:
_ "راست می گویی؟ پس یا الله ماچ کن"
سریع باش.😉
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
∞🌹∞
#خاطـــراتشهــدایے
🌹 شهیدی که قمقمه اش بعد ۱۲ سال آب گوارا داشت...
🔹 در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی #شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت.
او در حالی روی زمین افتاده بود که دو #قمقمه ی پلاستیکی آب در دستان استخوانی اش بود.
یکی از قمقمه ها #ترکش خورده و سوراخ شده بود.
ولی قمقمه ی دیگر، #سالم و پر از آب بود.
🔹 درِ قمقمه را که باز کردیم، با وجود این که حدود ۱۲ سال از #شهادت این بسیجی #سقا می گذشت، آب آن بسیار #گوارا و خنک مانده بود..
منبع :دلهای خدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم رب الشهید♡
🍃#جمعه ها کم غم ندارد ، از شب قبلش دلمان پر میکشد به #کربلا ؛ گوش ها و دلهایمان را به ناله های #مادر_سادات میسپاریم و چشم هایمان بارانیِ غم #حسین(ع) و اصحابش میشود ...
🍃اصلا تا نام شبِ جمعه می آید ، بی اراده #روضه انگشت و انگشتر میان لب هایمان جاری میشود ، چشمه گریه هایمان مسیرش را از دیده های سرخی که به #حرم خیره شده اند آغاز میکند و ردِ داغ #اشک ها شکستگیِ قلبمان را بیشتر میکند .
🍃اینبار هم یکی از همان جمعه های دلهره آور #میهمان کشورمان شد ؛ ردِ #دماوند را گرفت و هدفش مجاهدی بود که همچنان طرحِ لبخندش #آرامش دل های بیقرار است !سال گذشته ، هفتمین روز آذر مزین به پر کشیدن محسن فخری زاده شد. با رفتنش ، روضه های سیزدهم دی تداعی شد و کمرها هر چند شکست اما سرها بالا رفت !غرورها #اوج گرفت و اشک هایمان نشان از #افتخار_آفرینیِ او داشت .
🍃هفتم آذر سالروز #شهادت دانشمندِ ایران زمین است اما جایی در کنار این مناسبت باید# ترس رژیم صهیونیستی را در این روز به خاطرها نشاند و در جهان فریاد زد که احدی توان مقابله ی رو در رو با سربازانِ سیدعلی را ندارد ؛ برای آن ها از پا درآمدن بی معناست و تنها راه مقابله خنجرهایی است که از پشت آن هارا #هدف میگیرد ، همان رویه ی این روزهای دشمنانی بزدل که از سایه ی عباس های #ایران نیز هراس دارند .
🍃محسن فخری زاده با قدم هایی استوار به #قافله ی عاشوراییانِ #مهدی(عج) رسید و دشمن با به شهادت رساندنش ، اورا زنده تر کرد .#ولایت پذیر بودنِ او را فراموش نمیکنیم ، هر یک به نیتِ شهیدِ مفتخرِ کشور ، جان هایمان را در دست گرفته و پیشکشِ سیدِ خراسانیِ خواهیم کرد ✌️🏻
🍃سربازانِ سیدعلی را به #مرگ تهدید نکنید ، ما مشتاقانه به سمت خنثی سازیِ #ترکش هایی که مانع ظهورند قدم برمیداریم و نهایت روسیاهیِ این #میدان نصیب چهره های منفورِ غاصبان است !
✍️نویسنده: #اسماء_همت
#شهید_محسن_فخری_زاده🌷
📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۴۰
📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۹۹
🥀مزار شهید :امامزاده صالح تهران
🕊محل شهادت : آبسرد دماوند
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
3⃣2⃣ #قسمت_بیست_وسوم
📖بعد از #عمل ابروی راستش حالت افتادگی پیدا کرد، صورت ایوب چند بار جراحی شد تا به حالت عادی برگردد، ولی نشد🥺 عضله بالای ابرویش را برداشتند و ابرو را ثابت کردند. وقتی می خندید یا اخم میکرد، ابرویش تکان نمیخورد و پوستش چروک نمیشد.
📖کنار هم نشسته بودیم👥 ایوب استینش را بالا زد و بازویش را نشانم داد؛ "توی کتفم، نزدیک عصب یک #ترکش است. دکتر ها میگویند اگر خارج عمل کنم بهتر است. این بازو هم چهل تکه شد بس ک رفت زیر تیغ جراحی...."😅
📖به دستش نگاه میکردم. گفت: بدت نمیاید میبینیش⁉️ بازویش را گرفتم و #بوسیدم
-باور نمیکنی ایوب، هر جایت ک مجروح تر است برای من قشنگ تر است.
بلند خندید😂 دستش را گرفت جلویم
+"راست میگویی؟ پس یا الله ماچ کن"
سریع باش...
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣2⃣ #قسمت_بیست_وهفتم
📖خیلی خوشش امد😍 گفت: قشنگ شدی، ولی #نمی_ارزد شهلا. آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم😁 چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود جبهه
-کجا به سلامتی؟
+میروم منطقه
-بااین حال و روزت؟ اخه تو چه ب درده #جبهه میخوری؟ با این دست های بسته.
+سر برانکارد رو که میتونم بگیرم
📖از همان روز اول میدانستم به کسی دل میبندم💞 که ب چیز #با_ارزشی تری دل بسته است. و اگر راهی پیدا کند تا به آن برسد نباید مانعش بشوم. موقع ب دنیا امدن #محمدحسین، اقاجون و مامان، من را بردند بیمارستان.
📖محمدحسین که ب دنیا امد پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد. دکتر ها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم، برای قلب❤️ ایوب برویم خارج، #ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود.
📖خرج عمل قلب خیلی زیاد بود. انقدر که اگر همه زندگیمان را میفروختیم، باز هم کم می اوردیم😔 اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا میکرد📝 بنیاد خرج سفر را تقبل میکرد، ایوب قبول نکرد. گفت: وقتی میخواستم جبهه بروم، امضا ندادم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
رد #ترکش های پشت پیراهنش
و صورتی که زمین خورده
حرف هادارد برای خودش
تو خودحدیث مفصل بخوان
ازاین مجمل
#شهدا_شرمنده_ایم🥀
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh