eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣0⃣3⃣ 🌷 🔰به سفارش آقا ... قرار شد یه خونه تو قم بگیریم وبا همسر شهیدان حمید باکری و همت ،با هم باشیم... 🔰خانوم از قبل میشناختم... ولی ژیلایی که میدیدم با اون دختر پر شر و شور خیلی فرق داشت🌾شکسته شده بود... 🔰با خانوم هم کم کم آشنا شدم☺️سعی میکردم جلوشون طوری رفتار کنم،که انگار منم شوهرم شهید شده... 🔰فکر میکردم زندگیشون،بعد رفتن آدمایی که دوستشون داشتن،چقده سخته...💔 🔰پیش خودم میگفتم خُب... اگه واسه ی منم پیش بیاد چی...؟😔 اگه دیگه مهدی رو نبینم…❤️ 🔰یه شب گفتن:"حالا ببینیم قمی ها چطور غذا درست میکنن😉..." داشتم غذا🍲 درست میکردم که،یه خانومی اومد در زد و یه چیزی به بهشون گفت... 🔰به خودم گفتم:"خب...به من چه...؟" شام که آماده شد،هیچ کدوم لب به غذا نزدن...! گفتن:"اشتها نداریم...!"😕 🔰سیم تلوزیونو 📺هم در آورن،فرداش اومد دنبالم و گفت:"لباس بپوش بریم جایی..." 🔰شکی که از دیشب به دلـ❤️ـم افتاده بود؛خوابای پریشونی که دیده بودم؛همه داشت درست از آب در میومد... 🔰عکس و دیدم که زده بودن سر خیابونشون...😢 آقا مهدی راه میفته از بانه بره پیرانشهر،که تو جلسه ای شرکت کنه،طبق معمول با راننده بوده... 🔰ولی همون لحظه که راه بیفته.،مجید میرسه و آقا مهدی به راننده میگه:"دیگه نیازی به اومدن شما نیست... با برادرم میرم..." 🔰بین راه هوا بارونی بوده🌧 و دیدشون محدود😑،مجبور بودن یواش یواش برن،💥که میخورن به کمین ضدّ انقلاب...😔 🔰ماشینشون🚙 مورد اصابت⚡️ آر پی جی قرار میگیره ومجید همونجا پشت فرمون میشه آقا مهدی از ماشین میپره بیرون،تا از خودش دفاع کنه،ولی تیر میخوره...💔 🔰صبح روز بعد پیدا کرده بودن،که با فاصله از هم افتاده بودن...😔 🌺 🌺 شادی روحشان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 نه از کسی آبی خواست نه سراغی از برادرش و فرزندانش گرفت اولین ی او این بود که 📛 نکند چشم او را ببیند. 🔰 تو را چه شده است که اینگونه در خیابان ظاهر می شوی ⁉️ که گاهی خواهر شرمش😓 می شود آنگونه جلوی ظاهر شود 🔰 آیا می دانی هستند بسیاری درهمین کره ی خاکی از دختران و زنانی که برای داشتن از امکانات عمومی محروم مانده اند⁉️ 🔰شنیده ای در کشور دخترانی هستند که گریه می کنند😭 تا اجازه دهند به دوش گیرند؟ 🔰آنوقت امروز در اسلامیم که نهال 🌱آن با آبیاری شده است در اوج آرامش😌، روسری بعضی را بین سرو گردن ، سرگردان می بینیم😔. 🔰ای وااااای💥 از« یوم تبلی السرائر» که بفهمیم با همین حفظ نکردن چه جنایاتی مرتکب شده ایم😔 🔰 به قول یکی از دوستان برخی می گویند معلول جامعه است ♨️ ولی دقیقا بی حجابی علت است علت بسیاری از گناهان🔥 علت بسیاری از طلاقها، تجاوزها و خیانت ها . 🌾ای کاش از روزی که کودک خردسال از هیبتش به یک مرتبه پیر می شود قدری به فکر 💭فرو رویم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣6⃣3⃣ 🌷 💠درسی که ازنوجوان١٣ساله گرفتم. 🔰در یکی از عملیات ‌ها مجروحان بسیاری را به بیمارستان « » آوردند. وقتی که رزمندگان مجروحین را به داخل بیمارستان 🏥منتقل می‌ کردند، یک نفر آمد و گفت: مراقب او باش. به عقب نگاه کردم👀 کسی را ندیدم! 🔰بار دیگر یک نفر دیگر از آمد و با عجله گفت: خواهرم مراقب آن مجروح باش. دوباره به این طرف و آن طرف سرک کشیدم اما چیزی ندیدم😟. برای بار که به من توصیه کردند تا مراقب مجروح باشم از آنها پرسیدم: «اینجا که کسی نیست❌. می‌ شود به من نشانش دهید؟» 🔰یکی از رزمندگان جلو آمد و ملحفه ‌ای را که تقریبا ١٣ ساله در داخل آن بود نشانم داد. او دست و پاهای خود را در از دست داده و حالش وخیم بود😔. 🔰هنگامی که نزدیکش رفتم تا به او رسیدگی کنم به خیره شد و با لحنی خاص و آرام گفت: «من هستم به دیگر مجروحان رسیدگی کنید👌.» منقلب شده بودم😢، به حرفش گوش ندادم و خواستم هر طوری که شده به او رسیدگی کنم. اولین کاری که باید انجام می‌دادم به او بود. اما.... 🔰اما دست و پایش قطع شده بودند و نمی‌ شد رگی پیدا کرد😔 تا سرم را به آن زد. در نهایت توانستم از رگ بگیرم و سرم را از آنجا به بدنش تزریق کنم. 🔰نوجوان ١٣ ساله که در آخرین دقایق⌛️ عمرش در یک جمله کوتاه داده بود بعد از ١٥ دقیقه شد🌷. اما همچنان صحنه‌ ای را که به چشمانم خیره شد و آن جمله را گفت، به یاد دارم💬. راوى: پرستار دفاع مقدس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔔🔔 🔴این روزها میبینیم که کاربرهای دنیای مجازی📱 پر شده از آبجی ها و داداش ها کاش بدانیم بین آنها پرده ی نازکی بیش نیست به نام 👈 که با این الفاظ شکسته میشود💔 ⚫️نکند حریممان در خیابان با اینجا فرقی داشته باشد🚫که دنیای مجازی همان خدای دنیای واقعیست👌 🔵 که در خیابانها رخ از نامحرم میپوشانی!!!و عکست را در مجازی میگذاری به بهانه اینکه داری! ⚪️آیا نشستن تو سر راه و کردن با حجاب برای مردان با گذاشتن عکست در ملع عام فرقی دارد⁉️ ♨️حیا را که نفهمی سیاه هم تورا محجبه نخواهد کرد🚫 🔘رابرت مرداک سیاستمدار اسراییلی:👇 (به زودی را از زنان ایرانی 🇮🇷خواهم گرفت) 🔴خواهرم کمی به خودت بیا برای و حیایت ریخته اند 🔷و اما که چشم از نامحرم میگیری!😊آیا زل زدنت به دختران خیابانی ولذت بردن از آنها با نگاه به فرقی دارد⁉️ 🔶خبرگذار شبکه ای ماهواره ای:👇 (مردان ایران را خواهیم کرد طوری که خودشان زنهایشان را به خیابان بکشند)😔 🔷برادرم توهم به خودت بیا تو هیبت شیران اسلامی بترس از روزی که رخ از تو بگیرد 😔و مجازی هایت به دادت نرسند 🔶پدرت از راه میرسد تا را چک کند سریع حذف چت❌ حذف عکس❌ حذف .....❌ 🔷فکرش را بکن فرشته از راه برسد هرچه پاک کنی همه باقیست📖مکتوب و محفوظ!!! و خوشا بحال آنکه سهمش است😊 ✔️خواهرم ،برادرم منو تو مسلمانیم ✌️ و نخ تسبیحمان 📿 ♨️مواظب مجازی هایت 📲باش 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🇮🇷 ... و تو ای #خواهرم، آنچه که بیش از سرخی #خون من، #استعمار را می ترساند؛ سیاهی #چادر توست. 👈پس در حفظ #حجابت زینب گونه باش ... 🇮🇷 برگی از وصیتنامه شهید: مسعود عسگری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#خواهرم از #بی_حجابی است، اگر عمــر گل کم است. نهفته باش و #همیشه گل باشـ🌸🍃 #شهید_حمیـدرضا_نظام🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🍃 خــواهر من تو را پایت را از روی خـــــــون شـــ🌷ــــهدا بردار😔 .. 🍂زیر پایت را ببین خون شهید حسین پور است که میگفت : ♦️"خواهــــرم سرخــــی خونــــم را بـــه سیاهــــی بخشیــــــدم...." 💢ســرخي خونم يعنی بی تابی حال 💢ســـرخی خونم يعنی اشـــك های مدام 😭 💢ســرخی خونم يعنی غصـــــه های ناتمام 😞 💢سـرخی خونم يعنی بی قـــــراری های ♦️سیاهــــی يعنی 💥فقـــــــط 💥فقــــط 💥فقـط حجــــــابــ🌺🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#خواهرم این زخم #بد_حجابی توست بر پیکر برادرت😔 #شهید_علی_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#خواهـــــرم! من امده ام با تو بڱویم سخنے چند دیڱر نبوَد در دوجهان بهترازاین #پند تصویر خودت پخش نڪن توے #مجازے شاید برسد #عڪس تو تا هند و سمرقند 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣5⃣9⃣ 🌷 💠 کرامت شهدا 🍃🌹داشتیم با خواهرم از مجلس بر می گشتم که یهو دلم هوای حسین کرد. نمی دونم چه سرّیه! اونم احساس رو داشت. قبول کرد بریم پیش حسین. قبول کردنِ او همانا و کج کردن مسیرمون به سمت هم همانا!.. 🍃🌹اون موقع شب (تقریبا ساعت ١ شب) مسیرمون رو به سمت گلزار شهدا تغییر دادیم تا بیایم پیش حسین. گلزار یهو موتور به خرخر کردن افتاد و شد. هر کاری کردم روشن نشد. نمی دونستم چه مرگشه. 🍃🌹اون لحظه چهره درهم من که نیم خیز شده بودم و با چیزی که زیاد سر در نمیاوردم ور می رفتم هم بود هم خنده دار. از طرفی هم به خاطر اینکه اون موقع شب، تو اون تاریکی کنار بزرگراه با گیر کرده بودم یکمی احساس می کردم. 🍃🌹هیچ کسی هم نبود که کمکی بهمون کنه.. تو اون حالت موتور رو دستم گرفتم و به سمت گلزار رو ادامه دادیم. تو راه با حرف می زدم. "گفتم رفیق هوامونو داشته باش." بش گفتم ، تو یه عمر کار مردم و راه انداختی، من که یقین دارم الان حواست به منم هست.. کردم بهش و راه می رفتم. 🍃🌹جالبه همینطور که تو فکر بودم و داشتم با حسین حرف می زدم، آقا و خانمی و کنارمون ایستادند . نگاهی به موتورم انداختن و یکم بهمون دادن. در عین ناباوری موتور روشن شد. 🍃🌹فکرشم نمی کردم موتور بنزین تموم کرده باشه. آخه چراغ بنزین که نشون می داد باک بنزین پر پر باشه. شاید این موتور هم اون لحظه گرفته بود. 🍃🌹وقتی بنزین رو داد بهم گفت که این بنزین رو به نیت بهتون دادیم. باشد که برسه به روح شهید. خانمی که همراهشون بود هم از تو کیفش یه و یه عکس شهید ولایتی رو به خواهرم داد و گفت اینها هدیه از طرف . 🍃🌹وقتی اینو گفت با تعجب پرسیدم: برادر؟! گفت اره، ما شهید حسین ولایتی هستیم و وقتی شما رو دیدیم خواستیم به کمکتون کنیم. آخه اگه خودش بود هم حتما همین کار رو می کرد. 🍃🌹هنوز صحبت ها ادامه داشت که احساس کردم یه لحظه گوش هام سنگین شده. چیزی نمی شنوم. فقط صدای حسین بود که تو گوشم می پیچید. صدای همون رفیق که وقتی خودش نیست می فرسته واسه رفع مشکل رفقا.. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#تلنگــــر 🔴 #خواهرم حواست هست⁉️ این چادر که سَر کرده ای برای like گرفتن نیست ⛔️ 👈با #چادرحضرت_زهرا(س) در میدان مجازی جولان نده. دل پسر های مجرد را نلرزونید♨️ 📜قسمتی از وصیتنامه: «من در قیامت جلوی #بی_حجاب ها و کسانی که ترویج بی حجابی می دهند را می گیرم.» #شهید_جواد_محمدی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🍃 🌺خواهرم طبق نظر همه مراجع پوشاندن سر وبدن به جز گردی صورت😍 و دست ها تا و بدون داشتن آرایش و زینت⛔️ می باشد و اصل همین مقدار است که اگر همین مقدار به طور صحیح و کامل رعایت بشود صدق می کند 🌺پوشاندن بیش از این مقدار نیست❌ ولی ندارد که فردی بیش از این مقدار خود را بپوشاند😊 یا اصلا خود را به  نشان ندهد. مثلا کسی بخواهد ازدستکش استفاده نماید یا با زدن صورت خود را نیز ازنامحرم بپوشاند، این بستگی به  و خواست شخص دارد 🌺این کار از نظر  برتری هم دارد و به هیچ وجه افراط  و زیاده روی در حجاب محسوب نمی شود🚫 توجه داشته باشید همانی است که قسمت چشمها تورَک دارد‌ و چشم را محو می کند 💥(پوشیه ی تور دار که جلب توجه نمی کند "سلام الله علیها" از آن استفاده می کردند) 📝بنابر نظر  رهبری پوشیه زدن افراط در  نیست⛔️ بلکه مصداق رعایت  بیش تر است 📌البته بنابه نظر برخی   اگر زدن پوشیه در جایی موجب شود که این نوع پوشش،  محسوب گردد، به احتیاط واجب باید از آن  گردد📛 ✍پ.ن: با گذاشتن تصویر با نقاب و روبنده در موافق نیستیم⛔️ چون اولا نقاب چشمهارو👀 به نمایش میگذاره وحتی اگر اون خانم زیبا نباشه طرف مقابل باخودش تصور میکنه حتما و ایجاد میکنه. 👈ودرفضای هم به پوشیه زنها احترام میگذاریم🙏 ولی حکم همون حکم وجه وقرص صورت در ...✋🏻 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣5⃣1⃣1⃣ 🌷 زهرا خانم تهرانی مقدم 🔰پررنگ‌ترین ‌تصویر پدر در ذهن من💬 شیطنت‌ها و اوست. شب‌ها معمولاً دیر به خانه می‌آمد و من هم پابه‌پای ساعت می‌ماندم تا از راه برسد. گاه ساعت از نیمه‌شب🌒 می‌گذشت که می‌رسید. 🔰از صبح سر کار بود، اما وقتی می‌آمد، انگار همۀ خستگی‌ها و کار را پشت در خانه🚪 می‌گذاشت. من همیشه فکر می‌کردم دوشخصیت و دوجلد دارد؛ کسی که سر کار می‌رود و کسی که با و قوا به خانه می‌آید. 🔰سر کار که بود، خسته و گرسنه😋 می‌شد. بیشتر وقت‌ها پیتزا🍕 می‌خرید که بخورد، اما دلش نمی‌آمد که به آن دست بزند. همان‌طور سالم و دست‌نخورده، می‌آوردش خانه🏡 و با ما غذای خانگی می‌خورد. پیتزا هم روزی می‌شد برای فردای مدرسه. 🔰از همان‌لحظه‌ای که می‌آمد، ما شروع می‌شد. حتی لباس‌هایش را عوض نمی‌کرد❌ تا در را باز می‌کرد، در خانه چشم می‌گرداند👀 دنبال من که به رسم همیشه، با او بازی می‌کردم😅 🔰جاهای خیلی سختی هم قایم می‌شدم و بازی‌مان، یک‌بازی بود که باید واقعاً دنبالم می‌گشت👌 همیشه در همه‌چیز برایش اول بودم. همیشه می‌گفت: "اول زهرا" بعد بقیه☺️ 🔰همکارهای که همیشه با او بودند👥 می‌آمدند. تا پدر حاضر شود، من پیش آن‌ها می‌رفتم و کلی با هم می‌کردیم. حتی به پارک می‌رفتیم و صبـ☀️ـح، کلی به من خوش می‌گذشت. 🔰هرروز هم برایم یک‌جایزه🎁 می‌آوردند. هم نداشت🚫 همیشۀ همیشه. آقای نواب صدایم می‌کرد ، یعنی خوابالو😅 بعد، پدر که آماده شده بود، می‌آمد و من را به می‌برد و خودش با آن‌ها به سر کار می‌رفت. 🔰 که آمدند، خانه خیلی شلوغ👥👥 بود. خیلی. من از آن‌همه جمعیت ترسیده بودم😰 نمی‌دانم چرا خیلی به‌هم‌ریخته بودم. که جلو بروم و آقا را از نزدیک ببینم. مادر خیلی دوست داشتند که آقا را ببینم. کردند و من را جلو آوردند😍 آن‌قدر کوچک و دستپاچه بودم که منی که از اولین‌سال‌های زندگی‌ام به سر داشتم، بی‌حجاب رفتم پیش آقا. ایشان مهربانانه💖 من را روی پایشان نشاندند. 🔰چندین‌ماه📆 از آن‌دیدار گذشت. یک‌روز خواسته بودند ما را در دیداری خصوصی👌 ببینند. وقتی با پیششان رفتم، خندیدند و گفتند: «زهراخانم! چادر پوشیده‌ای! یادت هست آن‌روز بودی بدون روسری آمدی⁉️» زبانم بند آمد. 🔰فکـ💭ـرش را هم نمی‌کردم که انقلاب، با آن‌همه دغدغه و ، من، دختربچۀ پنج‌سالۀ ساده‌ای را مانده باشد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🇮🇷 ... و تو ای #خواهرم، آنچه که بیش از سرخی #خون من، #استعمار را می ترساند؛ سیاهی #چادر توست. 👈پس در حفظ #حجابت زینب گونه باش ... 🇮🇷 برگی از وصیتنامه شهید: مسعود عسگری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
♥️🌙✨♥️🌙✨♥️🌙✨♥️ از شھداے به خواهران مومن.. خون 💔از من حجاب از ت✨و .... از من حیا از ت✨و .... خونمو به دستت دادم 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
اگر به اینـ باور بِرِسـے ڪ🍃 این 🌸 همان چادریست ڪ→ پشت دَر سوخت🔥 ولـے از سَرِ نَیُفتاد...َ😌 هرگز سرتْ نمـے شود 🌸 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
♥️🌙✨♥️🌙✨♥️🌙✨♥️ از شھداے به خواهران مومن.. خواهرم خون❣از من حجاب از .... از من حیا از تو .... خونمو به دستت دادم☝️ 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📖 🔴داستان واقعی... ✅ شاید خیلیا بدونین ... شاید ندونین .... یه روزی یه پسره ۱۹ ساله..😍 که خیلیم ساعت ۱۲ شب... با موتور 🏍توی تهرانپارس بوده ... داشته راه خودشو میرفته ...😞 که یهو میبینه یه ماشین با چندتاپسر ...👥 دارند دو تا دختر رو به زور سوار ماشین می کنن ...😱 تو ذهنش فقط یه چیزی اومد ... ... ناموس کشورم ایران ...😡 میاد پایین ... تنهاس ... درگیر میشه ...💪 لامصبا چند نفر به یک نفر ... توی درگیری دختراسریع فرار می‌کنن و دور می‌شن ...👌 میمونه و .... هرزه‌های شهر ... تو اوج درگیری بود یه چاقو🔪صاف میشینه رو گردنش ...😱 میوفته زمین ... پسرا در میرن ... 😡 کوچه خلوت ... شاهرگ ... تنها ... ۱۲ شب ...😩 علی تا پنج صبح اونجا میمونه ...😳 پیرهن سفیدش سرخه سرخه ...😔 مگه انسان چقدر داره ... ریش قشنگش هم سرخه ... 😨 سرخ و خیس ... اما خدا ... یکی علی رو پیدا میکنه میبره بیمارستان ...👌 اما هیچ بیمارستانی قبولش نمی کنه😦 تا اینکه بالاخره یکی قبول میکنه و ... 😇 عمل میشه ... زنده میمونه....😍 اما فقط دو سال بعد از اون ... دوسال با زجر ... ... خونه ... بیمارستان ... خونه ... میمونه تا تعریف کنه ....✍ چه اتفاقی افتاده ... میگن یکی از آشناهاش می‌کشدش کنار ... بهش میگه علی ... آخه به تو چه؟😡 چرا جلو رفتی؟ میدونی چی گفت؟ 🤗 گفت حاجی فکر کردم شماست ... 😳 از ناموس شما دفاع کردم ... جوون پرپرشده مملکتمون ...علی ۱۹ ساله به هزار تا آرزو رفت رفت که تو ... اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت😔 بگه جونم رو بخاطر کسی دادن که را رعایت کرد ... بگه خونم فدای،👌 بخدا که خیلی با ارزشی بانو حجاب نیست اصلا ❌ اون کسی که نبوده جز شهید علی خلیلی😌 موقع خوندن شدم ...😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
! سیاهـے چـادر تـو🌸 از سـرخی خونـ❣ من تر استـ ...! ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خبر دارید... . . هنوز که هنوز است از فاتحانه خیبر بر نگشته... . .. خبر دارید که آن دلیرمرد خطه مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت... . ..از خبری دارید... . .. بعد از اینکه یارانش را از به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید... از جوانانی که خوراک کوسه های شدند خبری دارید... . .هنوز از صدای بچه ها می آید... . . .هنوز صدای مناجات از به گوش می رسد... . . .هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ .... .... هنوز که هنوز است می ترسند از اینکه رو تنها بگذاریم... . و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ســاده نبــاش گوش به حرف این که ازالله نــمی تــرســند ، باور کن اگه او به تـو علاقه داشته باشه باتو می خواست... همــین پسر به مادرش میگــه: برام پــیدا کنــید. مادرش مـیـگه: این که میشناسی چطورن❓ میگه : نه اینا به درد ازدواج نمــی خــورنـد. راحت با مــن اومدن ، پس با هــم بــیرون میــرن خواهرم پاک بمان اگر قبلا گناهی کردی توبه کن زیرا الله متعال توبه کنندگان را دوست دارد. 🌱 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh