🌷شهید نظرزاده 🌷
💠قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی 💢حسین آقا قبل از شهادتش می رفت #ورزش_بوکس. 💢حسین یه روحیه داشت اگر
💠عشق به سپاه
🔸زمانی که حسین میخواست وارد #سپاه بشه، ما مخالفت🚫 بودیم. دایی ها و عموهایش هم که سپاهی هستند, مخالف بودند. میگفتیم: حسین تحصیلات دانشگاهیت📚 رو تمام کن و با تحصیلات بالا برو #سپاه. این برات بهتره
🔹زمانیکه میخواست وارد سپاه بشه, در کنکور سراسری رشته #تکنسین اتاق عمل قبول شده بود. یه روز به من گفت: #بابا من اگر دکتر هم بشم, میخواهم برم سپاه. پس قبول کنید الان برم سپاه و تو اونجا ادامه تحصیل📖 بدم.
🔸من در انتخاب #شغل و تحصیل, بچه هام رو مختار گذاشته بودم و گفته بودم خودتان انتخاب کنید✅ و من هم #حمایتتان میکنم. راجع به #حسین هم همین کار رو انجام دادم. بهش گفتم اگه الان وارد سپاه بشی یک نیروی جزئی خواهی بود ولی اگر با #مدرک_دکتری وارد بشی فرد تاثیر گذاری میشی.
🔹حسین گفت: بگذار وارد سپاه بشم, قول میدم اونجا تا دکتری ادامه تحصیل بدم🙂 گفتم : چرا؟ گفت: "هیچ اعتباری نیست که من وارد دانشگاه بشم و با این #عقیده از دانشگاه خارج بشم. " و ما #قبول کردیم طبق خواسته ی خودش عمل کند.
به نقل از: پدر بزرگوار شهید
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عشق به سپاه 🔸زمانی که حسین میخواست وارد #سپاه بشه، ما مخالفت🚫 بودیم. دایی ها و عموهایش هم که سپا
5⃣0⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠کرامات شهید
🔰من امسال نا امید بودم ودل شکسته💔 مدتیه پدر و همسرم #اختلاف خیلی بزرگی پیداکرده بودند. طوری که حاضر نمی شدن هم دیگر رو ببینن😔 من هم چون #همدان زندگی می کنم به ناچارقبول کردم که از خانوادم دور💕 باشم. خیلی سخت گذشت.
🔰یه شب داشتم #کانال_شهدای مدافع حرم و نگاه می کردم که متوجه شهادت شهید غلامی🌷 شدم. دلمـ❤️ ازبس گرفته بود گفتم: ان شاءالله به تشییع⚰ #شهید میرم و کلی آروم میشم که بعد متوجه شدم مراسم تهران برگزارمیشه. بازم دلم شکست💔
🔰گفتم : حتما #لیاقت نداشتم تومراسم حضور داشته باشم. یک روزقبل خاک سپاری #شهید داشتم می رفتم🚗 شهرمون البته با شوهرم ولی از اول طی کرده بود من تورو می رسونم خونه #پدرومادرت برو تا عصری بشین غروب میام دنبالت بریم. منم هیچی نگفتم.
🔰ولی نزدیک های راه ی دفعه #یاد_شهید افتادم بهش #متوسل شدم که شهیدغلامی بهم لطف کن، کاری کن پدرم وهمسرم باهم آشتی کنن💞 من ۱۰۰ تا #زیارت_عاشورا هدیه می کنم به روح مطهرت✨
🔰هرچند ته دلم می دونستم نمی شه چون هم پدرم وهم همسرم هردو #مغرور و یه دنده بودند وقتی نزدیک خونه پدرم🏡 شدیم یه دفعه پدرم اومد بیرون و با #همسرم روبوسی کرد باورم نمی شد انگار داشتم خواب میدیدم😦 خیلی راحت هردوباهم #آشتی کردن چیزی که امکان نداشت⭕️
🔰ولی آنقدرکه شهید #پیش_خدا با آبرو بودن که روی من گناه کار رو زمین ننداختن و خدا به حرمت خون پاک #شهید_غلامی به من عنایت ویژه ای کردند😍
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خوش اومدی مسافرم تومیدانی بر عباسهای دوران در خان طومان چه گذشت😭 #شهید_علیرضا_بریری🌷 #شهید_کربلای_
تو حاشیه تشیع پیکر #شهید_بریری🌷 قبل از اینکه تابوت شهید⚰ رو بزارن تو ماشین🚑، دیدم دوتا #مادر گریون😭 تو ماشین نشستند.
یکی نقاب داشت و نشناختمش ...
اما اون ته ماشین یه #مادر، تو دستش گل نرگس🌸 بود و منتظر تابوت #شهید، البته دستاش هم میلرزید ...
#مادر_شهید_بلباسی بود😢
دلش تنگ شد💔 واسه #پسرش اومده بود استقبال دوست #محمدش. تابوت که رفت تو ماشین خم شد و #تابوت رو بوسید ...
💕حس #مادرانه، #دلتنگی، #انتظار و #چشمان_خیس رو تو یه لحظه پشت ماشین دیدم😔
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_علیرضا_بریری
#امان_از_دل_زینب💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(67) 3⃣جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حزب شیطان در همین دوم
❣﷽❣
💠 💠 #پیامبران و #مهدویت(68)
در جریان جنگ بزرگ احزاب چند نکته قابل تأمل است که اهمیت و نقش آن را در تاریخ اسلام دو چندان می کند.
1⃣ نخست نقش برجسته امیرالمؤمنین علیه السّلام در رقم زدن سرنوشت این جنگ که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ضربه ایشان را-که به هلاکت عمروبن عبدود و ایجاد رعب در سپاه دشمن انجامید-برتر از عبادت ثقلین یعنی جن و انس دانسته اند.سرنوشت اسلام و مخالفان آن در جنگ احزاب قطعی شد.
2⃣ نکته دوم نقش سلمان فارسی و تدبیر او برای حفرخندق بود که نام او را در میان اصحاب برجسته ساخت.
این جایگاه-با حکمتی که سلمان از آن برخوردار بود و با تبعیتی که از ولایت در دل و جان او ریشه دوانده بود-تا بدانجا پیش رفت که وی شایسته رسیدن به مقام اهل بیتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد.
از این پس بود که قوم آخرالزمانی سلمان به بهانه حضور او در میان اصحاب بارها و بارها از زبان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مورد ستایش قرار گرفتند.
3⃣ سومین موضوع قابل بررسی در جنگ احزاب، اتحاد گونه های مختلف دشمنان و آشکارشدن باطن آنان برای مقابله با اسلام بود، اتفاقی که به نظر می رسد امروزه نیز برای مقابله با انقلاب اسلامی در حال عمل است.
اساساً به نظر می رسد که جریان باطل در طول تاریخ در لحظه برخورد قاطع با جریان حق تلاش می کند تا همه اطراف را در جنگ درگیر کرده و بار مسئولیت را در میان همه تقسیم نماید.
این همان آموزش شیطانی است که در جریان ترور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در لیلة المبیت به مشرکان داده شده.
اما نکته جالب در اینجاست که علیرغم این فراخوان بزرگ و لشکرکشی عظیم، سیرجهانی شدن اسلام از همین نقطه آغاز می شود. در جریان حفر خندق واقعه ای اتفاق می افتد که طی آن ییامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بشارت فتح فارس، روم و یمن را به ما مسلمانان می دهد.
پس از این واقعه بود که “صلح حدیبیه” شکل گرفت و در آن فضای آرام و بدور از جنگ، دعوت سران جهان به اسلام آغاز شد.
در جنگ خیبر، یهود کاملاً آشکار و بدون همراهی مشرکان در برابر سپاه اسلام قرار می گرفت که سرانجام با رشادت وصف ناشدنی امیرالمؤمنین علیه السّلام به شکستی سنگین تن دادند و یهود فدک نیز در این سرنوشت با آنان شریک شد.
🔻🔻🔻 #ادامه_دارد. . .
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
سفر پرماجرا_47.mp3
6.06M
#سفر_پرماجرا ۴۷
✨اگه قلبت ایمان آورد و با خدا عجین شد؛
عزیزکرده خدایی.
و درست وقتیکه همه تنهات میذارن،
همون رفیق قدیمی
یه عالَمه فرشته رو میفرسته استقبالت
تا آب توی دلت تکون نخوره👆👆
🎤🎤 #استاد_شجاعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گوش_کنید🎧🎧
خود #شهید با شما حرف می زند !!!
🎬صدا و تصاویر #شهید_مهدی_رضاخانلو
#شهدا_شرمنده_ایم ...😭😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠#راز_کانال_کمیل ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 7⃣3⃣ #قسمت_سی_وهفتم 🔻مردانگی ✨سرم را سمت آسمان بالا ب
﴾﷽﴿
📚 #داستان_واقعی
#راز_کانال_کمیل
✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭
8⃣3⃣ #قسمت_سی_وهشتم
🔻آب
✨جَو عجیبی در بین نیروها ایجاد شد. ابراهیم به بچه ها گفت: حالا که می خواهید بمانید، تا تکلیف مجروحان مشخص شود باید آب، مهمات و هر چیز خوردنی که در کانال است جیره بندی شود. در کمتر از چند دقیقه، همه ی قمقمه های آب، در کف کانال و در مقابل ابراهیم قرار گرفت. زمان تقسیم بندی آب شد. قمقمه ها کم و تعداد تشنه ها بسیار. کار آقا ابراهیم بسیار سخت شده بود. اسرای بعثی هم که تشنه بودند با تعجب به ما نگاه می کردند. ابراهیم اما همه را شمرد؛ حتی اسیران بعثی را. سپس به تعداد اندک قمقمه ها نگاه کرد. احتیاج به حل معادلات ریاضی نبود. آب آنقدر کم بود که هر کسی را برای تقسیم دچار سرگردانی می کرد.
✨ابراهیم منش پهلوانی داشت. او به هر اسیر بعثی یک قمقمه آب داد! یکی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کرد. ولی ابراهیم گفت: اینها الان مهمان ما هستند، ما ایرانی ها رسم داریم بهترین چیزهایمان را برای مهمان می گذاریم. مولا و مقتدای جوانمرد عالم، اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم می دانست. چگونه می شود دم از علی زد و مرام او را نداشت. دیگر کسی به ابراهیم ایراد نگرفت؛ زیرا آنها هم درس گذشت و ایثار را از مکتب راستین ائمه اطهار آموخته بودند.
✨سپس ابراهیم به هر سه مجروح یک قمقمه و هر شش سالم، یک قمقمه آب داد. معرفت بچه ها تا جایی بود که با وجود گرمای روز، خستگی و عطش بسیار، بعضی از سالم ها از سهمیه ی آب خود چشم پوشی کردند و آن را به مجروحان می دادند. تعدادی کنسرو هم جمع شد که به هر هشت مجروح یکی رسید و به بقیه چیزی نرسید.
✨بچه های کانال با صورت های زرد و خاکی، با پوستی خشک شده و لب هایی ترک خورده از بی آبی، مظلومانه با دشمن می جنگیدند و ذره ای ترس و واهمه به خود راه نمی دادند. آنها ایستاده بودند و با همه ی وجود مقاومت می کردند، اما خستگی و بی خوابی واقعا آنها را کلافه کرده بود. تیر و آتش دشمن بر آنها مسلط بود. دشمن حتی مسیر تدارکات و رساندن نیروهای کمکی به کانال را نیز با آتش جنگ افزارهاشان بسته بود.
👈 #ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✫⇠#راز_کانال_کمیل
✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭
9⃣3⃣ #قسمت_سی_ونهم
🔻شرمندگی
✨شب چهارم محاصره هم داشت کم کم از بچه ها خداحافظی می کرد. از یک طرف غربت و دیدن پیکرهای دوستان، لحظه ای آرامشان نمی گذاشت و از سویی دیگر عطش و تشنگی، رمقی برایشان باقی نگذاشته بود. من هم در کنار آنها و در گوشه ی کانال نشسته بودم. گاهی خوابم می برد و گاهی بیدار می شدم. یکی از بچه ها به زحمت خودش را به ابراهیم رساند. رو به ابراهیم کرد و با صدایی نسبتا بلند با او حرف زد. آن جوان به ابراهیم گفت: به خدا تا حالا هیچ کس نتوانسته توانمان را ببرد؛ نه دشمن و نه آتش بی امانش! اما حالا تشنگی امانمان را بریده. یه کم آب به ما برسه دمار از روزگار دشمن در می یاریم.
✨نمی دانم چرا یک لحظه یاد کربلا افتادم؛ یاد علی اکبر علیه السلام وقتی که از میدان به سراغ پدرش آمد و گفت: العطشی قد قتلنی... یاد شرمندگی امام حسین علیه السلام.... من می دانستم. یقین داشتم که ابراهیم از همه تشنه تر است. همین امروز وقتی قمقمه ها را تقسیم کرد، برای خودش چیزی نماند. ابراهیم سرش را پایین انداخت و با شرمندگی فکر کرد. او تصمیم گرفت هر طور شده برای عطش بچه ها کاری کند.
✨در همان نیمه شب، ابراهیم از کانال بیرون رفت. در حالی که از شرمندگی دیگر با هیچ کس حرف نزد. حوالی صبح بود. هوا در حال روشن شدن بود ناراحت بودم که نکند ابراهیم... همه ناراحت بودند. او بزرگتر ما به حساب می آمد. یکباره دیدم یک نفر از بالای کانال خودش را به پایین انداخت. همه خوشحال شدند. ابراهیم با چند قمقمه ی پر از آب برگشت. همه رزمندگان و مجروحان خوشحال شدند. به ابراهیم گفتم: دیر کردی، ترسیدیم؟!
✨ابراهیم گفت: برای پیدا کردن آب تا نزدیک تپه های دوقلو رفتم. با تعجب گفتم: تا اونجا رفتی!؟ خب... ابراهیم نگذاشت حرفم را تمام کنم. بلند شد و رفت تا به نیروها سر بزند. ابراهیم تا نزدیک نیروهای خودی رفته بود. او می توانست دیگر به کانال نیاید، اما آمده بود. با چند قمقمه آب. کسی چه می دانست؟! شاید او هم به رسم ادب مولایش حضرت عباس علیه السلام، با یاد لب های خشکیده از عطش بچه ها، لب به آب نزده بود. بچه ها همواره به روح بلند او غبطه می خوردند و او را می ستودند.
#ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#همسر_شهید
🔸پنجشنبه 5 آذر #آخرین_شبی بود که با میثم حرف زدم. قرار بود جمعه جشن🎉 بگیریم و همه را دعوت کنیم💌 تا بیایند وسایل #نوزادمان را ببینند. اما از آنجا که #خبرشهادت میثم در فضای مجازی پیچیده بود و همه ی فامیل می دانستند، دعوت ما را قبول نمی کردند❌ و بهانه می آوردند‼️
⚡️ولی ما بی خبر بودیم
🔹خانه🏡 را مرتب کرده بودم و میوه آوردم و با #مادر آقا میثم ذوق لباس های بچه را می کردیم😍 زمان زیادی نگذشته بود که برادرم آمد دنبالمان و گفت: باید برویم خانه #مادرشوهرم مهمان داریم
🔸وقتی رسیدیم #امام_جمعه شهرمان و همراه با یک نفر دیگر👥 داخل خانه نشسته بودند
کسایی که می رفتن #سوریه حاج آقا به خانواده هاشون سر می زد. با خودم گفتم: دوماه #میثم رفته سوریه و حالا که داره بر می گرده اومدن سر بزنن😕
🔹رفتم و نشستم. حاج آقا احوال پرسی کردند و در مورد زمان #اعزام و از این دست سوال ها پرسیدند. بعد هم گفتند: شما از سوریه رفتن ایشون راضی بودین⁉️ گفتم: #بله
🔸آرام آرام سوال می پرسیدند و بعد از اینکه احساس کردند من #آمادگی پیدا کردم، گفتند: آقا میثم #مجروح شدن💔 آب دهانم را فرو بردم و با تعجب و حیرت به ایشان نگاه می کردم😥 نمی دانم چرا نتوانستم حرفی بزنم🚫 و همینطور ساکت بودم
🔹وقتی که دیدند هیچ #عکس_العملی نشون ندادم بلافاصله گفتند: خدا داده و #خداگرفته
و من تازه فهمیدم که علت این سوال و جواب ها اینه که #میثم_شهید_شده😭
#شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وصیت #شهید_محسن_حججی به بانوان: 🔰همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید، آن زمانی که #حضرت_رقیه (سلام
#حجــابـــ🌸🍃
🌺خواهرم #محدوده_رعایت_حجاب طبق نظر همه مراجع پوشاندن سر وبدن به جز گردی صورت😍 و دست ها تا #مچ و بدون داشتن آرایش و زینت⛔️ می باشد و اصل #حجاب همین مقدار است که اگر همین مقدار به طور صحیح و کامل رعایت بشود #حجاب_کامل صدق می کند
🌺پوشاندن بیش از این مقدار #واجب نیست❌ ولی #منافاتی ندارد که فردی بیش از این مقدار خود را بپوشاند😊 یا اصلا خود را به #نامحرم نشان ندهد. مثلا کسی بخواهد ازدستکش استفاده نماید یا با زدن #پوشیه صورت خود را نیز ازنامحرم بپوشاند، این بستگی به #سلیقه و خواست شخص دارد
🌺این کار از نظر #شرعی برتری هم دارد و به هیچ وجه افراط و زیاده روی در حجاب محسوب نمی شود🚫 توجه داشته باشید #پوشیه_اصیل همانی است که قسمت چشمها تورَک دارد و #جذابیت چشم را محو می کند
💥(پوشیه ی تور دار که جلب توجه نمی کند #حضرت_زهرا "سلام الله علیها" از آن استفاده می کردند)
📝بنابر نظر #حضرت_آقا رهبری پوشیه زدن افراط در #حجاب نیست⛔️ بلکه مصداق رعایت #عفت بیش تر است
📌البته بنابه نظر برخی #مراجع اگر زدن پوشیه در جایی موجب شود که این نوع پوشش، #لباس_شهرت محسوب گردد، به احتیاط واجب باید از آن #پرهیز گردد📛
✍پ.ن:
#خواهرم با گذاشتن تصویر با نقاب و روبنده در #فضای_مجازی موافق نیستیم⛔️ چون اولا نقاب چشمهارو👀 به نمایش میگذاره وحتی اگر اون خانم زیبا نباشه طرف مقابل باخودش تصور میکنه حتما #زیباترینه و #کنجکاوی ایجاد میکنه.
👈ودرفضای #حقیقی هم به پوشیه زنها احترام میگذاریم🙏 ولی حکم همون حکم وجه وقرص صورت در #قرآن...✋🏻
#مدافعین_حیا
#من_الله_توفیق
#انتشار_دهید
#بدم_المظلوم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣0⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠کرامات شهید 🔰من امسال نا امید بودم ودل شکسته💔 مدتیه پدر و همسرم #اختلاف خ
#ارسالی_از_کاربران
🔹چند وقتی میشه که به خاطر کسادی کار همسرم، اوضاع #اقتصادی خوبی نداشتیم.
حالا که دیگه دم عید شده و خرج ها چند برابر. خیلی ناراحت بودم😔 و از طرفی هم دوست نداشتم همسرم شب عید #شرمنده بشه.
🔸دیروز که پست #شهید_حسین_معزغلامی رو گذاشتین، مطالعه کردم. دلم شکست💔
همینجور که اشک میر یختم😭 باهاش حرف میزدم. گفتم من یقین دارم #زنده هستین چون کلام خداست. نمیدونم لایق هستم بهم کمک کنین یا نه⁉️ ولی بهتون امید دارم، به خاطر بچه هام به همسرم کمک کن که شرمنده نشه😞
🔹من زمان زیادی نیس که با #شهدا آشنا شدم، جز شرمندگی هم چیزی واسشون ندارم😔 همیشه به چندتا از شهدایی که میشناسم #متوسل میشم. اما اینبار اصلا برای مشکلم یادم نبود🗯 که ازشون کمک بگیرم.
🔸ظهر که این اتفاقات افتاد، #شب همسرم اومد و گفت: کار خوبی واسش پیدا شده😃
همون لحظه یاد #کرامت این شهید عزیز افتادم. من کم کاری کردم ولی ایشون خیلی #بزرگواری کردن.
❣امیدوارم ادامه دهنده ی #راهشون باشیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh