eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
10.2هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌺 روزهای اول پیروزی انقلاب ؛ هرکس چیزی داشت مثل طلا و پول .. برای #جبهه می‌داد، من به علی گفتم : پســرم من چیزی ندارم بدهم، فورا گفت: من را که داری، مرا بده... راوی : #مادر_شهید #شهید_غلامعلی_پیچک🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 گفت: از دوست چه خواهی که تو را #شاد کند گفتم: از دوست همین بس که ز ما #یاد کند... #علمد
5⃣1⃣9⃣ 🌷 💠 شهید ابراهیم هادی و 88 ✔️راوی : خانم رسولی و... 🍃🌹در دوران دفاع مقدس با همسرم راهي شديم. شوهرم در گروه شهيد اندرزگو و من بيمارستان گيلان غرب بودم. 🍃🌹ابراهيم هادي را اولين بار در آنجا ديدم. يکبار که پيکر چند شهيد را به بيمارستان آوردند، آقای هادي آمد و گفت: شما خانم ها جلو نيائيد! پيکر شهدا متلاشي شده و بايد آنها را کنم. 🍃🌹بعدها چند بار نواي ايشان را شنيدم. صداي بسيار زيبائي داشت. وقتي مشغول مي شد، حال و هواي همه تغيير مي کرد. من ديده بودم که بسيجي ها بودند و هميشه در اطراف او پر از نيروهاي رزمنده بود. 🍃🌹تا اينکه در اواخر سال 1360 آنها به رفتند و من هم به تهران برگشتم. چند سال بعد داشتيم از خيابان 17 شهريور عبور مي کرديم که يکباره آقا ابراهيم را روي ديوار ديدم! من نمي دانستم که ايشان و مفقود شده! از آن زمان، هر به نيت ايشان و ديگر شهدا دو رکعت مي خوانم. 🍃🌹تا اينکه در 1388 و در ايام ماجراي ، يک شب اتفاق افتاد. در عالم ديدم که آقا ابراهيم با چهره اي بسيار نوراني و زيبا، روي يک تپه ايستاده! پشت سر او هم زيبا قرار داشت. بعد متوجه شدم که دو نفر از ايشان که آنها را هم مي شناختم، در پائين تپه مشغول دست و پا زدن در يک هستند! 🍃🌹آنها مي خواستند به جائي بروند، اما هرچه دست و پا مي زدند در باتلاق فرو مي رفتند! ابراهيم رو به آنها کرد و زد و اين آيه را خواند: اَينَ تَذهَبوُن (به کجا مي رويد)؟! اما آنها اعتنایی نکردند! 🍃🌹روز بعد خيلي به اين ماجرا فکر کردم. اين چه تعبيري داشت؟! پسرم از دانشگاه به خانه آمد. بعد با به سمت من آمد و گفت: مادر، يک برايت گرفته ام! بعد هم کتابي را در دست گرفت و گفت: کتاب چاپ شده... به محض اينکه جلد کتاب را ديدم رنگ از صورتم پريد! 🍃🌹پسرم ترسيد و گفت: مادر چي شد؟ من فکر مي کردم مي شي؟! جلو آمدم و گفتم: ببينم اين کتاب رو... من دقيقاً همين صحنه روي جلد را ديشب ديده بودم! ابراهيم را درست در ديدم! بعد مشغول مطالعه کتاب شدم. 🍃🌹وقتي که فهميدم خواب من بوده، از طريق همسرم به يکي از بسيجيان آن سال ها زنگ زديم. از او پرسيديم كه از آن دو نفر كه من در خواب ديده بودم خبري داري؟ خلاصه بعد از تحقيق فهميدم که آن دو نفر، با همه ي و مجاهدت، از شده و در مقابل موضع گيري دارند! 🍃🌹هرچند خواب ديدن نيست، اما وظيفه دانستم که با آنها تماس بگيرم و ماجراي آن خواب را تعريف کنم. خدا را شکر، همين رويا بود. ابراهيم، بار ديگر، هادي دوستانش شد و... . 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#رزمنده_فلسطینی_در_ایران ✅عملیات نصر هفت، کردستان عراق، مرداد ۱۳۶۶ 📸 #عکاس : سید مسعود شجاعی طباطبایی 🌸در ميان عکس هايم #دلبسته يک عکس از يک بسيجي با نام احمد هستم، #فلسطيني بود و به عشق #امام ❣خود را به جبهه هاي حق عليه باطل رسانده بود احمد از شيعيان #مخلصي بود که سعادت ديدار با او در عمليات نصر هفت نصيبم شد...😍 ☘فارسي کم مي دانست، کلماتي را هم که مي دانست در #عشق به امام و افتخار #بسيجي بودن در رکاب امام زمان خلاصه مي شد👌👌. ✔️ #جبهہ چه در ايـران يا فـلسطين، حریم #راز با خـداست و #پـاسداران اين حريم شـهدايند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_کیهانی همیشه دوست داشت #خیرش به همه برسه، آخرین لحظات می گفت بچه ها بیایید یه #قول بدیم به ه
3⃣3⃣9⃣ 🌷 💠حلاوت_میدان_نبرد 🌷محمد چهار بار به سوریه اعزام شد. دو ماه به دو ماه می‌رفت و می‌آمد. آخرین اعزامش سه ماه طول کشیده که در اواخر روزهای حضورش در جبهه مقاومت اسلامی شد. 🌷هر زمان که از برمی‌گشت از آنجا و از حال و هوای بچه‌ها برایمان صحبت می‌کرد. از رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی که از همه برای اهتزاز پرچم اسلام و دفاع از امنیت مرزهای اسلام گذشته بودند. 🌷وقتی محمد می‌آمد به ایشان می‌گفتم: عزیزم دیگر به منطقه نرو! ما دیگر دوری‌ات را نداریم. محمد اما در جواب حرف‌های من می‌گفت: آنجا یک دارد که نمی‌توانم از آن بگذرم. 🌷حلاوتی که در منطقه و میدان نبرد علیه هست در هیچ جای دیگر نیست. لحظاتی غیرقابل توصیف. محمد برایم یک ساده زد. برای اینکه ما شرایط ایشان را کنیم. 🌷محمد می‌گفت: شما وقتی در حال فیلم مورد علاقه‌‌تان از تلویزیون هستید و من به اصرار از شما می‌خواهم که دست از مشاهده بردارید، شما قبول نمی‌کنید و می‌گویید ما فیلم را دوست داریم و کنید تا فیلم تمام شود. 🌷خب همسر عزیزم من هم آن فیلم که در میدان نبرد است را دوست دارم. مانند فیلم است و می‌گذرد، نباید بگذاریم از دست ما برود. محمد برایمان از همرزمان و دوستان شهیدش از عزت و آنها می‌گفت. 🌷محمد خیلی داشت تا در فول کفریا باشد. ایشان در آزاد‌سازی نبل‌ و الزهراء حضور مثمرثمری داشتند. محمد می‌گفت من می‌خواهم در آزاد‌سازی فول کفریا هم باشم، چون اینها مردم مظلوم هستند. نمی‌‌توانم که نباشم. من می‌گفتم محمدجان دیگر بس است. اما محمد به می‌اندیشید و خدا هم توفیق جهاد را بارها به او عطا کرده بود. 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
□ بوســـــه مـــــادر □ ‌ آخــــــرین باری که می رفت بدرقه اش کردم ‌ وقت رفتن خواستم صــــورتش را ببوسم، که یکی صداش کرد ســـــرش رو برگردوند سمت صدا، نا خود آگاه به جای صورتش، رو بوسیدم ‌ پیکرش رو که آوردند رفتم بالای سرش .. دیدم خورده به گردنش درست همون جایی که بودم .. ‌ مادرش تعریف میکرد .. 🌷 (ع) (ره) ‌🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
★ساقی سبو بر لب هر مست نداد ❣نوبتِ ما که رسید ★میکده را نداد😔 ★حالِ خوش بود ، آه دریغ ❣بعدِ ★حال خوشی دست نداد 😔 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
باد که می وزد، هوا که ابری می شود، دلت بی قرار می شودُ می رود آنجا؛ که جایش گذاشتی..!! و تو را که
🍂یاد بخیر که تکرار اُحُد و عاشورا بود و که ارزش طلا✨ را شکست... 🍂 یاد بخیر که نگهبان سجده گاه ملائک😇 بود که سجاده عبادت📿 بود و که شماره پرواز را نشان میداد... 🍂 یاد بخیر که هیچ درجه ای نداشت❌ لباسهایی که ساده و بی اتو بودند هایی که بدون واکس بودن و هیچگاه بر پدال بنز و پورشه🏎 و لامبور گینی قرار نگرفتند🚫 🍂 یاد آفتابـ☀️ بخیر که به گرمی می تابید و ماهش🌙 که شرمنده ماههای بود و ستارگانش که به ستاره های زمینی چشمک می زد و که بوی باروت میداد😌 🍂 یاد هایی بخیر که قاصد وصال بودند 💞 و ترکش هایی💥 که می کردند 🍂 یاد هایی بخیر که بر آن اشک می غلتید😭 و محاسنی که بر آن غبار تبرک می نشست دعای کمیلی که پایانش پاکی بود💫 و قنوتی که در آن طلب می شد… 🍂یاد ↵ بخیر که به آرایش جهان پرداخت ↵ که به دنبال نام و نشان نبود ↵ که از نمدانقلاب کلاهی برای خود نساخت❌ ↵ که معلم اخلاق بود ↵ که زینت دین بود ↵ که مجسمه اخلاق بود ↵ که بجز با خدا معامله نمیکرد ↵ که کسی او را نشناخت‌ و ↵ که دلها‌ را شکار میکرد... 🍂 یاد ⚰ که برنگشت⭕️ 🍂یاد بخیر که بی صدا میگریستند😭 و هایی که هیچ گاه پدرانشان را ندیدند😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🗓یکم آذر ۱۳۳۴، در شهرستان #میاندوآب چشم به جهان گشود. پدرش فیض اله و مادرش اقدس نام داشت که وقتی حمی
6⃣0⃣0⃣1⃣ 🌷 💠نحوه ی شهادت 🔰 این طور شروع شد که ما باید از چند کیلومتر آب🌊 عبور میکردیم، هور را پشت سر گذاشته، وارد جزیره میشدیم، میجنگیدیم💥 عبور میکردیم و میرفتیم طرف و طرف هدفهایی🎯 که مشخص شده بود. 🔰بیشتر این نیروها را باید در شب🌙 اول وارد میکردیم تا بروند برای پاکسازی. بخشی از این نیرو باید با قایق🚤 میآمد و بخشی دیگر در روزی که شبش میشد و بخشی هم اول تاریکی شب🌚 که این بخش آخر باید با هلیکوپترها🚁 هلیبرد میشدند. 🔰آن پل باید گرفته میشد تا نتوانند وارد جزیره بشوند🚷 سریع به هدف هایش رسید✌️ و از آنجا مدام گزارش میداد. ما وارد جزیره شدیم. با حمید تماس گرفتیم📞 گفت دستش است. گفت: «اگر میخواهید بیاورید مشکلی نیست. بردارید بیاورید.» 🔰با حمید تماس گرفتم📞 گفتم آماده باشد برای بعدی. خبر رسید با مشکل جدی مواجه شده و عملیات نتوانسته در آنجا پیش برود. حالا ما باید توقف میکردیم⛔️ تا وضع سمت چپمان مشخص شود. شب شد. سر و سامانی به امکانات دادیم و استراحتی هم به بچه ها. 🔰مجبور شدیم برویم طلایه، نزدیک آن پلهایی که عراقیها طلایه را از آنجا پشتیبانی👥 تدارکاتی میکردند. بیشتر قوای آن طرف پل بود. ما ماندیم و جزایر و فردا صبح☀️، که جنگ توی جزیره ها شروع شد. 🔰روز اول پاتک آنها شکست خورد✌️ دنیای آتش🔥 روی متمرکز بود و ما دست بسته و تنها👤 جزیره منتهی میشد به چند جا. اطراف جزیره آب بود و وسطش و همه مجبور بودند از جاده عبور کنند و جاده هم بلند بود و هر کس، چه پیاده چه سواره، از آنجا میگذشت هدف تیر مستقیم💥 تانک قرار میگرفت. 🔰نزدیک صبح🌥 هنوز مشغول درگیری بودیم که خبر رسید عراق رفته را پشت سر گذاشته، دارد می آید توی جزیره. سریع یکی از مسئولان لشکر را (شهید مرتضی یاغچیان🌷 معاون دوم لشکر عاشورا) فرستاد برود پیش . که تا رفت خبر آوردند توی جاده، دویست متر جلوتر از ما، 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📎 #کلام_شهید بعد از مدتها #کشمکش_درونی که هنوز آزارم می دهد؛ برای رهایی از این #زجر، به این نتیجه ر
🌷شهید حاج امینی در دست‌نوشته‌ای✍ که در /10/19 نوشته است درخواست‌هایی را خطاب به مردم و رهروان مطرح کرده است. نوشته است: 📝از شما خواهش می‌کنم و می‌خواهم چند موضوع را مد نظر داشته باشید: ↵ دروغ نگویید ↵زود قضاوت نکنید❌ ↵گذشت و داشته باشید ↵خوشرو و خوش برخورد🙂 باشید ↵و اینکه ها را پر نگه دارید✊ ⭕️خدایا ما را ببخش و بیامرز! ✿خدایا بگردان! ⭕️خدایا ما را به خودمان وا مگذار! ✿خدایا شناخت به ما عطا کن! ⭕️خدایا عزیزو بزرگوارمان راحفظ بفرما! یا رب العالمین بنده حقیر امیر حاج امینی 🗓تاریخ 65/10/19 ⏰ساعت 12:30 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍شب شد منطقه خیلی خطرناک واطرافمون #داعش بود و #آزادسازی هنوز انجام نشده بود ❤️✨حسین نظری لوح پستی
#پدر_شهید بابک سوالات زیادی که از #جبهه، از من می‌کرد، به خاطر همین؛ من هم #دفتر خاطراتم📖 را به او دادم تا مطالعه کند. #شهید_بابک_نوری_هریس🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🗓 25 اسفند ماه سالروز #شهادت شهردار شهر عشق، فرمانده دلاور لشگر 31 عاشورا، مهندس #شهید_مهدی_باکری🌷
1⃣2⃣0⃣1⃣ 🌷 💠 زندگی نامه شهید مهدی باکری 🔰در۳۰فروردین۱۳۳۳در  و در خانواده‌ای مذهبی📿 به دنیاآمد. در همان آغاز کودکی را از دست داد. او و دوستانش نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵🗓 داشتند. 🔰همان زمان وی توسط شناسایی شد و بارها برای بازجویی و تحت نظر آزاد شد. پس از اخذ دیپلم📃 وارد تبریز شد و در رشته مهندسی مکانیک🔌 شروع به تحصیل کرد.درحین تحصیل خبر از دست دادن برادرش، را به وی دادند. بدین ترتیب او دومین👥 عضو خانواده خویش را نیز از دست داد😔 🔰باپیروزی انقلاب اسلامی ایران🇮🇷 باکری نقش فعالی در سازماندهی  پاسداران انقلاب اسلامی داشت. مدتی هم ارومیه بود و مدتی هم دادگاه انقلاب ارومیه شد. او بافعالیت درسپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیزبرعهده گرفت. 🔰با شروع جنگ ایران وعراق ازدواج💍 کرد و بلافاصله از ازدواجش عازم🚌 جبهه‌ها شد. باکری یکی از بهترین سرداران سپاه در ۸ سال جنگ ایران و عراق بود.در مدت کوتاهی مدارج ترقی رادر طی کرد. 🔰درعملیات  با عنوان معاون تیپ نجف اشرف توانست در کسب پیروزی✌️ مؤثر باشد. درهمان عملیات از ناحیه مجروح💔 شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت ودر عملیات‌ هایی چون عملیات ✓بیت‌المقدس، ✓رمضان، ✓مسلم بن عقیل، ✓والفجر مقدماتی، ✓ ۱ تا چهار و ✓عملیات  در سمت‌های مختلف شرکت کرد. در مجموعه عملیات‌های والفجر با عنوان فرمانده در جبهه حضور داشت. 🔰در عملیات به مهدی باکری خبر داده شد که شهید🌷 شده‌است و می‌خواهیم پیکرش⚰ را برگردانیم؛ ولی مهدی اجازه نداد❌ و از پشت بی‌سیم📞 این جمله تاریخی را به زبان آورد:« آن‌ها برادرای من هستند اگرتونستیدهمه را برگردونید را هم بیاورید». 🔰او بعد از برادرش با خانواده اش تماس گرفت☎️وبه آن‌ها گفت:« یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده‌است😊». 🔰یکسال بعد از شهادت برادرش در حین عملیات بدر و در حالیکه نیروهای با محاصره کامل سربازان تحت امر در جزیره مجنون در حال زدن تیر💥 خلاص به مجروح💔 باقی‌مانده بودند، احمد  و محمود  با اصرار از وی می‌خواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله۷۰۰ متری🗺 که میان خط اول و خط دوم حمله جان خود را نجات دهد 🔰ولی این هر بار با جواب منفی⛔️ وی روبرو می‌شد تا اینکه بر اثر اصابت تیر💥 مستقیم سربازان عراقی مجروح میشود و توسط برادر قمرلو با بطرف نیروهای خودی در شرق منتقل می شود که یکدفعه قایق حامل پیکرش مورد اصابت آرپی جی قرار گرفته و منهدم می شود و پیکر مطهرش شده و در 🗓تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ قطره ناب وجودش به دریا پیوست. 🌷 شادی روحش 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷فرقي نميكند كجا هستي فرقي نميكند نژادت چيست يا چند #سال داري... اگر براي #شهادت #آماده شده باشي خواهي ديد كه بالهايت هركجاي اين كره ي #خاكي كه هستي تورا به #مقصد ميرساند... 🌷راهِ شهــادت باز است.... چه در ســوريه باشي چه در پشت #جبهه و يا حتي در #شهر خودت اگر گرفتارِ يار شده باشي شايد #خيابان منتهي به #خانه ات #مسير مقصدت باشد... كسي چه ميداند #اربابت كجا تورا در #آغوش ميكشد... 🌷براي رسيدن به مقصد در طي مسير #عاشق باش... براي مقصدت #عاشقانه بجنگ... #شهید_امیر_سیاوشی🌷 #شهید_محمدحسین_حدادیان🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh