⭕️حسین چند #خصوصیت بارز داشت، یکی اش توجهش به #بیت_المال بود؛ هر چند که چندان از بیت المال استفاده نکرده بود❌ مثلا وسیله ای خراب می شد، با پول خودش تعمیر می کرد
⭕️یعنی مخارجی که بر عهده ی
#سازمان است، تا حدی که می توانست از جیب خودش💰 می گذاشت! یادم می آید برای دیدن حسین به منطقه ی خانات #حلب رفته بودم، غرق کار با رایانه💻 و مرتب کردن نقشه های منطقه بود.
⭕️حسین چند ماه قبل، در منطقه ی پیجی #عراق زخمی شده بود؛ با تعجب دیدم همان شلواری👖 را که باهاش زخمی شده بود، رُفو کرده و دوباره به تن کرده بود!
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
#شهید_مدافع_حرم
#فرمانده_شهید_حججی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻 همسر شهید نوید صفری:
💞عید غدیر بر حسب اتفاق هر دوی ما بر سر مزار #شهید_رسول_خلیلی رفته بودیم البته همدیگر رو ندیدیم اما اون روز آقا نوید ضمن صحبت با پدر شهید خلیلی، ایشون از کرامت شهید در ازدواج جوانها میگوید؛ آقا نوید هم همونجا از آقا رسول میخواد که کمک کنه براش یه دختر خوب پیدا بشه...
💞همون روز خاله آقا نوید و مادرم همدیگر رو پیدا میکنند و دو روز بعد برای #خواستگاری به منزل ما میآیند
💞عکس شهید خلیلی تو اتاقم بود وقتی آقا نوید وارد اتاق شدند براشون خیلی جالب بود و این رو نشانه خوبی تلقی کردند که واسطه آشنایی ما این شهید است...
💞خطبه عقدمان به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خونده شد، نوید سر سفره عقد، قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن رو باز کرد تا هر صفحهای که آمد با هم بخونیم؛
آیه اول صفحه رو که دید، لبخند زد، چشماش از شوق برق میزد:
"آیه مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ" اومده بود...
#شهید_نوید_صفری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر علی هست🥰✋
*شهادتـــ در سه سالگے رقیه*🌙
*شهید سید علی ابراهیمی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۸ / ۱۳۳۷
تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: فریمان،مشهد
محل شهادت: شلمچه
*🌹همسرش← سه دختر سمیه، رقیه، سمانه از همسرم به یادگار مانده🎀 که سمانه ۶ ماه پس از شهادت پدرش بدنیا آمد🥀سید بارها مجروح شد. ترکش به پهلو سینه و ریه🥀سوختگی صورت🥀بی هوشی و مجروح شدن دست و پاهایش.🥀ایشان سوخت اما عقب نشینی نکرد✨وقتى فرزند دوم به دنيا آمد سید در جبهه بود مرخصى گرفت و به خانه آمد و اسمش را رقيه گذاشت🌙و گفت: «وقتى رقيه سه ساله شود من شهيد میشوم»🕊️ او دقیقا وقتی رقیه سه ساله شد با اصابت ترکش💥 از ناحیه پا و صورت🥀به شهادت رسید🕊️ همرزم← پیکر سید را در آمبولانس قرار دادیم🚑 در راه سه بار درِ عقب آمبولانس خود به خود باز شد‼️و پیکر بيرون افتاد🥀دستهایش را به صندلى بستيم، باز طناب پاره شد و درِ آمبولانس باز شد و به بيرون افتاد‼️راننده وحشت کرده بود‼️سرانجام مجبور شدم پیکر سید على را در بغل بگيرم و تا پشت خط ببرم پيش پیکر شهید شريفى🌷یکی از بچه ها گفت سید علی گفته: سفارش کن پیکرم را به عقب نیاورند،میخواهم در همان منطقه بمانم ...»🌙علت بیرون افتادن پیکرش همین بود دوست نداشت پیکرش به عقب برود🥀سید در وصيتنامهاش نوشته بود:✍️ اى خداى خالق! دوست دارم در جايى دفن شوم كه از همه جا به تو نزديكتر است🌙 پیکر او پس از انتقال به مشهد مقدس در بهشت رضا(ع)🌷دفن شد و به آرزویش رسید*🕊️🕋
*سردار شهید سید علی ابراهیمی*
*شادی روحش صلوات
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣1⃣ #قسمت_دهم 📖 مثل اینک
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
1⃣1⃣ #قسمت_یازدهم
📖صدای کلید انداختن به در امد. اقا جون بود، به مامان سلام کرد و گفت طلا حاضر شو به وقت #ملاقات اقا ایوب برسیم. اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش ک ربابه بود صدا نمیکرد
همیشه میگفت #طلا.
📖خیلی برایم سنگین بود. من ایوب را پسندیده بودم❤️ و او نه. آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها. قبل از اینکه اقاجون وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم. مامان گفت:
تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش امده و منصرف شده⭕️ ایرادی هم گرفته که نمیدانم چیست
📖وسط نماز لبم را گزیدم. اقاجون امد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت: من میدانم این پسر برمیگردد😉 اما من دیگر به او #دختر نمیدهم ❌ میخواهد عسلم را بگیرد قیافه ام می اید.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم
📖یک هفته از ایوب خبری نشد. تا اینکه باز تلفن اکرم خانم زنگ زد☎️ و با ما کار داشت. گوشی را برداشتم. بفرمایید؟گفت: سلام. ایوب بود چیزی نگفتم🤐
من را به جا نیاوردید؟
محکم گفتم: نخیر
بلندی هستم
_متاسفانه به جانمی اورم
حق دارید ناراحت شده باشید ولی دلیل داشتم
_من نمیدانم درباره چی حرف میزنید ولی ناراحت کردن دیگران #بادلیل هم کار درستی نیست❌
اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم
_شما فعلا صبر کنید تا ببینم خدا چه میخواهد ... خداحافظ
📖گوشی را محکم گذاشتم از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه. از عصبانیت سرخ شده بودم😡 چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار. اکرم خانم باز امد جلوی در و صدا زد:
#شهلاخانم تلفن. تعجب کردم با ما کار دارند؟؟ گفت: بله همان اقاست.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
01-Golchin-Madahi-Modafean-Haram-(madahionline.ir).mp3
8.08M
⏩ #نوحـه #شـور
🥀حسین آقام اقام آقام
🥀منم باید برم، آره برم سرم بره ....😭😭
🎤 #سیدرضا_نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴ای #شهیـدان تـا چـراغ یادتـان
🌾روشنای💫خلوتِ
🌷دلـ❤️ های ماست
🌴آسمان چشم ها #بارانی😔 است
🌾کهکشان قلب ها💗
🌷 #جای_شماست
#یادشان_باصلوات🌹
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🦋اے ڪاش قلبهاے♥️ همه ے ما
🌼بخاطر التهاب #نیامدنت تندتر میزد
🦋اے ڪاش چشم هاے👀 همه ما
🌺به #راه دوخته مے شد
🦋اے ڪاش #جانهاے همه ما
🌸ازبیقرارے انتظار تو گُر💗 میگرفت
آن وقت حتما #می_آمدی
#اللّٰھُمَ_عجلْ_لِّوَلیڪَ_الفرَج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
آسمانِ سرخ #شهـادت
آسمانــ🕊ـی است که↯↯
جز بر مرغان #خونین_بال
گشوده نمی شود🚫
و چه مرغی
خونین بال تر از #شهید
#شهید_روح_الله_صحرایی 🌷
#شهید_رضا_حاجی_زاده 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
『 در محضر شهدا 』_۲۰۲۲_۰۶_۱۷_۲۳_۰۶_۰۴_۲۲۶.mp3
3.7M
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
❇️ الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ
🔶 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ
❇️ و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
🔶 و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى
❇️ و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
❇️ أولِيالأَمرِالَّذِينَفَرَضتَعَلَينَا طَاعَتَهُم
🔶 و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم
❇️ ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا
🔶 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ
❇️ يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ
🔶 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ
❇️ و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🔶 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
❇️ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ
🔶 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي
❇️ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
🔶 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ
❇️ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
الطَّاهِرِينَ
#التماس_دعا🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸اگه يه روز نمی ديدمش دلم براش تنگ ميشد💔 واقعا ناراحت ميشدم، به خاطر او ميرفتيم #مسجد، يكبار هم ناهار ما رو دعوت كرد و كلي با هم صحبت كرديم🙂 او با روش محبت و #دوستی ما رو به سمت نماز و مسجد كشاند
🔹اواخر مجروحيت #ابراهيم بود و ميخواست برگرده جبهه، يه شب🌙 توی كوچه نشسته بوديم، براي من از بچه های سيزده، چهارده ساله در #عمليات فتح المبين ميگفت، همينطور صحبت ميكرد تا اينكه با يك جمله حرفش رو زد:
🔸"اونها با اينكه سن و هيكلشون از تو كوچیكتر بود ولی با #توكل به خدا چه حماسههایی آفريدند✌️ تو هم اينجا نشسته اي و چشمت به آسمونه كه كفترهات🕊 چی ميكنند."
🔹فردای اون روز همه كبوتر ها رو رد كردم، بعد هم #عازم_جبهه شدم، ابراهيم در اون زمانی كه هيچ حرفی از روش های تربيتی نبود چقدر دقيق و صحيح👌 كار تربيتی خودش رو انجام می داد و چه زيبا "امر به معروف و نهی از منكر" ميكرد.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
📚سلام بر ابراهیم، ج ١، ص۱۶٧
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #شهید_شاخص_سال۹۸
🌸🍃مشغول انجام کارهای روزانه بودم که یکی از رفقا تماس گرفت و گفت یکی که خیلی دوستش داری♥️ چند دقیقه دیگه پایین ساختمون منتظرته! آماده شدم و اومدم پایین. یه ماشین با شیشه های دودی در انتظارم بود! داخل ماشین دیده نمی شد! در ماشین رو كه باز کردم، از ديدن راننده هم ذوق زده شدم و هم تعجب كردم! #جهاد پشت فرمون نشسته بود😍
🌸🍃راه افتاديم... در کوچه پس کوچه های #ضاحیه رسیدیم به دفتر کار یکی از دوستان. نماز رو خوندیم و نشستیم به صحبت. حرفامون حسابی گل انداخته بود و از هر دری سخنی به میان می اومد... بحث رسید به #حاج_قاسم🌷
🌸🍃ایامی بود که عکسهای حاجی در جبهه های #ضد_داعش، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، و #جهاد نگران جان حاج قاسم بود... بهش گفتم انگار حاج قاسم دلش خیلی برای بابات تنگ شده! خندید و گفت همینطوره!
🌸🍃گفت داریم برای مراسم سالگرد حاج رضوان برنامه ریزی می کنیم. میشه حاج #میثم_مطیعی رو دعوت کنی به عنوان مداح مراسم بیاد بیروت؟ گفتم چشم، إن شاء الله به حاج میثم میگم.
🌸🍃می گفت میخوام امسال مراسم رو #متفاوت برگزار کنیم... بله، مراسم خیلی متفاوت برگزار شد... چون پيش از رسيدن به سالگرد #حاج_عماد، جهاد هم به پدرش ملحق شده بود🕊🌷
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
• #شهید_هادی_ذوالفقاری🌷 • #تم_شهیدایی 📲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
@shahidNazarzadeh (5).attheme
130.7K
• #شهید_هادی_ذوالفقاری
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مـــــادر_9شهید_دفاع_مقدس
🍃پسرانش، همهی زندگیاش بود...
و اینگونه شد که
#زن
«زندگی»اش را داد
تا ما #آزادی داشته باشیم...
#مادران_شهدا💔🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگــــــــر🔔🔔
♦️بین این انسانهای رنگارنگ 👥که خیـــره می شوند و #معذب می کننــد تــو را
♦️نگـاه #جوانــکی کــه زودتــر از تـــو ســرش را بــه زیــر می انـــدازد
تـــا دلـ❤️ مولایش را نشکنـد😍
یــک دنیا #دلخوشـی ست...
♦️و زمـــزمه ای🎶 کـــوتــاه:
مــــرا عهــــدی ست با جـــانان💞
♦️در کوچه و خیابان نگاه را از #حیا!
میهمان سنگ فرش خیابان می کنیم😊 و درزهای بهم پیوسته کف پیاده رو را می شماریم.
♦️تا نکند🚫 چهره به چهره!
صورت به صورت! نگاه به نگاه #نامحرمی افتد.
♦️اما بعضی ها صفحات اجتماعی📱 را #غافل اند! غافل از اینکه چشم پیغام رسان #دل است!
♦️ #ای_برادر!
📸عکس با #ریش و محاسن با ادیت نورانی
دست با انگشتر فیروزه💍 و عقیق یمانی!
حالت ایستاده و نشسته با برادران #ایمانی
♦️ #ای_خواهر!
عکس سجاده و چادر نماز🌸 در اتاق عرفانی!
عکس📸 از گونه ی نصفه و چشم بارانی😢
جمع دوستان و #کافه های اعیانی!
❌نیست در شان یک یار #سیدخراسانی❌
♦️درج کامنت با ادبیات بسیار #دخترانه و #پسرانه! اینها بخشی از مشکلاتی ست که ما #مذهبی ها! در گیر آن هستیم...
خواسته و یا ناخواسته😔
♦️اگر در فضای #حقیقی مواظب رفتار و نگاه و کلام مان🗣 هستیم!
در #فضای_مجازی هم باشیم☝️🏻
♦️عکس📷 با هزار ژست و مدل گذاشتن در این صفحات📲 مانند این است که سر چهارراه شهر↹ ایستاده و #ژست بگیریم و به تعداد فالوور های مان چه دختر و چه پسر! تماشا کنند مارا😨
♦️مواظب باشیم #دل ها را نلرزانیم💓
♦️عهد با #جانان را فراموش نکنیم♨️
#حیا
#عفت
#عهد_با_جانان
#وارثان_مادر_مولا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠 اعتقاد به حجاب♡
🗣 راوی: دوست شهید
💢 با #احمد در مورد مسائل مختلفی حرف می زدیم. ولی احمد تمرکزش روی جنگ نرم و خطرات آن بر جامعه بود. معتقد بود که دشمنان اسلام نمی توانند در جنگ سخت اسلام را شکست دهند و به همین دلیل رو به جنگ ویرانگر نرم آورده اند.
💢 یکی از بزرگترین حربه ها و ابزارهای دشمن بی حجابی و بی بندباری است و بی اهمیتی به مسئله ی #حجاب در عصر حاضر خیانت به اسلام و خون پاک شهیدان🌹 است.
💢 احمد به موضوع حجاب اهمیت زیادی می داد و اعتقاد داشت که حجاب مهم تر از خون شهیدان است. قضیه #حجاب برایش مسئله ی مهمی بود و همیشه نگران بود حرمت حجاب از بین برود و زمانی که دختری را می دید حجاب نداشت یا حجاب آخر الزمان داشت میگفت: #خدایا_من_و_او_را_هدایت_کن
📚ملاقات_در_ملکوت
#شهید_احمد_مشلب🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#شهـــید_محمود_کاوه
🔸فرمانده بود اما برای گرفتن غذا مثل بقیه #رزمندهها توی صف میایستاد، سر صف غذا هم جلوییها به احترامش کنار میرفتند، میخواستند او زودتر غذاش🍝 رو بگیره او هم عصبانی میشد، ول میکرد و میرفت
🔹نوبتش هم که میرسید آشپزها غذای #بهتر براش میریختند او هم متوجه میشد و میداد به پشت سریش👥
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍شهیدی که قرائت #زیارت_عاشورا به نیت او گره گشاست...
💠مادر شهید می گوید مواقعی که دلتنگ💔 او می شوم با عکسش صحبت می کنم و مطمئن هستم که صدای من را می شنود و به حرف هایم گوش می کند. بیشتر دوستان و اقوام می گویند هنگامی که مشکلی برایمان پیش می آید به نیت حسین #زیارت_عاشورا می خوانیم و هنوز تمام نشده مشکلمان حل میشود.
💠مادر شهید مدافع حرم حسین بواس که تصویری از این شهید در دستانش بود با بیان اینکه پسرم #نماز و روزه قضا نداشت گفت: او از همان دوران کودکی کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد و تمام نمازهایش را #اول_وقت می خواند و روزه هایش را می گرفت👌
#شهید_حسین_بواس🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
• #شهید_قاسم_سلیمانی🌷 • #تم_شهیدایی 📲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تم کدوم شهید رو دوست دارین بذاریم کانال؟😍
رفیق شهیدت کیه⁉️
عکسشو بده، برات #تم درست می کنیم🌺
#دلنوشتــــــــه
🌱میدانی... تمام فرضیه هایم ریخت بهم, زمانی که پرکشیدی🕊 همه ی معادلات #مادرانه_ام اشتباه شد...
🌱اصلا میدانی چه فکر میکردم
اما #چه_شد⁉️
⇜فکر می کردم میمانی تا آخرین روزها
⇜فکر می کردم #همیشه_هستی حوالی چشمانم...
#مــــــــــــــادرجان😭✋
🦋حالا عاشقانه های مادرانه ام💖 را هر هفته در کنار مزارت، پهن میکنم همراه #دخترانت ثنا و حنانه...
🦋میدانم که #هستی...
آری میدانم هنوز هم حوالی چشمانم بنشسته ای و مــ❤️ــادر صدایم میزنی و من به عکست در قاب #جانِ_مادر می گویم
حیــــــ🌷ـــــدرم...
#مادرانه
#شهید_حیدر_جلیلوند
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh