#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه_با_تبعیض
#تواضع
🌷 فراری از نام و عنوان و تعلقات
🌿 همیشه با یک پیکان (مدل پایین) که متعلق به خود او بود، رفت وآمد میکرد و از اینکه کسی را به عنوان محافظ، با او همراه کنند، گریزان بود و آن گاه که به او گفته شد برای حفظ جانش به عنوان قائم مقام سپاه، لازم است که دو نفر محافظ داشته باشد، پس از اصرار فراوان یک نفر را پذیرفت و گفت: «خود من هم آن دومی هستم. آخر من یک فرد نظامیام و خوب بلدم از اسلحه استفاده کنم.»
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه_با_تبعیض
#تواضع
🌷 هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است
🌿 اوّلین کسانی که شروع به پی ریزی تشکیلات سپاه پاسداران کردند، سه نفر بودند؛ شهید کلاهدوز، شهید محمد منتظری و شهید نامجو. امّا با این وجود وقتی ساختمان جدیدی را برای استقرار تشکیلات سپاه در نظر گرفته بودند، جارو به دست گرفته بود و مشغول تمیز کردن اتاقهای ساختمان بود. سر و رویش پوشیده از گرد و غبار بود.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه_با_تبعیض
#تواضع
🌷 بر خلاف بقیه افسرهای رژیم سابق
🌿 همسر شهید: سربازها خیلی دوستش داشتند. به حرفش گوش میکردند. با این که یوسف بر عکس افسرهای دیگر گماشته نداشت، ولی سربازها هر وقت که ما اسباب کشی داشتیم و با خبر میشدند، خودشان میآمدند کمکمان. وقتی سفره میانداختم، یوسف هم مینشست پیششان و همراهشان غذا میخورد؛ سر یک سفره. آن هم توی دورهای که این چیزها خلاف عرف ارتش بود. کاری نداشت که خودش افسر است و آنها سرباز صفر. خودشان میگفتند: «وقتی این جا میآییم، انگار اومدیم تفریح.» برای همین که گماشته قبول نمیکرد وبه دلیل برخوردش با سربازها، افسرهای دیگر تعجب میکردند. برایشان سئوال بود که چرا این افسر با چنین درجهای این طور رفتار میکند.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه_با_تبعیض
#ساده_زیستی
🌷 مخالف تجملات
🌿 همیشه در یک اتاق مینشستیم. خوشش نمیآمد که مسؤول دفترش در اتاق دیگری باشد. یک بار دکور اتاق را عوض کردم. وقتی برگشت، از دیدن این وضعیت ناراحت شد و گفت: «این دوگانگیها چه معنایی دارد؟» بعد آستینها را بالا زد و همه چیز را به حالت اول برگرداند.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#تواضع
🌷 ساده و عاری از هر نخوت و غرور
1️⃣ دیدم خانمش تنها آمده، فهمیدم که حتماً با یوسف حرفش شده. بعد دیدم در میزنند. در را باز کردم. یوسف بود یک کاغذ بزرگ گرفته بود جلوی سینه اش، روی آن نوشته بود: «من پشیمانم.» همه تا او را دیدند زدند زیر خنده. خانمش هم خندید و جوّ خانه عوض شد.
2️⃣ گاهی که در جلسات از مسائل سیاسی صحبت میشد و میگفتم: «یوسف، چرا فلان حرف را زدی؟» با تواضع خاصی میگفت: «بابا، ما یک ارتشی ساده بودیم، چه میفهمیم این چیزها را. تو میدونی به ما بگو.»
3️⃣ روزی برای او یک سخنرانی ترتیب داده شده بود. آمد و گفت که عنوان قائم مقام سپاه پاسداران را به کار نبریم و فقط بگوییم یک برادر پاسدار قصد سخنرانی دارد.میگفت: «نبایستی در سپاه قطب درست کنیم.»
4️⃣ کوچک و بزرگ نمیشناخت؛ همیشه در سلام گفتن و احوالپرسی پیش قدم بود.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#زندگی_مشترک
🌷 صاحب روح لطیف
🌿 همسر شهید: یوسف نبود. سر حامد به سنگ باغچه خورده بود؛ از سرش خون میآمد، سریع بردمش درمانگاه. یوسف که آمد، ترسیدم ناراحت شود و بگوید چرا مواظبش نبوده ام؛ از بس که به بچه حساس بود. حامد را توی اتاق خواباندم و آمدم بیرون. چایی را که گذاشتم جلوی یوسف، گفت: «حامد کو؟ سر و صدایش نمیآید.» گفتم «خوابیده.» بعد هم آرام آرام قضیه را برایش گفتم. چشم هایش خیس شد. لبش را گاز گرفت و گفت: «تقصیر منه که تو رو با حامد آوردهام اینجا. من روببخش. چارهای نداشتم.»
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#شهادت
🌷 راه و یاد شهدا
1️⃣ میگفت: «کاری کنید که عکس شهدا در همهی خیابانها نصب شود تا از یاد آنها غافل نشویم و راهشان را الگوی خود قرار دهیم.»
2️⃣ گاه میشد که نیروهای رده بالای سپاه را جمع میکرد و به بهشت زهرا میبرد و در آنجا از آنان میثاق میگرفت که در واقع ادامه دهندهی راه شهدای انقلاب باشند.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#تواضع
🌷 قائم مقام گمنام سپاه پاسداران
🌿 وقتی رسیدیم مثل یک نیروی عادی، کارتش را نشان داد. وقتی کارت او را دیدند، گفتند: «با کی کار دارید؟» شماره تلفنی را گفت و آنها زنگ زدند و بعد از هماهنگی وارد شد. بعدها متوجه شدم که این دفعهی اول و آخرش نبود، نگهبان پادگان ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه متوجه نشد که این شخص قائم مقام سپاه پاسداران است!
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#تواضع
🌷 جلوههایی از اخلاص قائم مقام سپاه
1️⃣ دیدم صورت و پلکهایش سوخته ولی با همان حال پشت میز مشغول کار است. شگفت زده شدم، میدانستم که در 45 دقیقهی پیش هنگام انفجار در دفتر نخست وزیری بوده، گفتم: «خوب، چطور شد آقا یوسف؟» با بغض در گلو گفت: «من شانس نداشتم. خدا مرا نخواست.» بیمارستان هم نرفت برای پانسمان صورتش. حتماً نمیخواسته جلوی عکاس و فیلمبردار برود.
2️⃣ خواهرش گلایه کرد که ما نباید بدانیم برادرمان چکاره است؟ گفت: «برادرت سرباز است، همین.» هر وقت از کارش میپرسیدم، جوابهای دو پهلو میداد.
3️⃣ مادر شهید: تا وقتی شهید شد، نمیدانستیم پسرمان چه سمتی دارد. یک بار خواهرش از او پرسید: «آخر توی این سپاه چکار میکنی که این قدر سرت شلوغ است و فرصت نمیکنی که به ما سر بزنی؟» یوسف گفت: «چند بار گفتم که، فقط یک پاسدارم.»
4️⃣ همسر شهید: وقتی شهید شد، حتی نمیدانستم چه سمتی داشته است. وقتی هم برای ثبت نام بچهها به مدرسه رفته بود و از شغلش پرسیده بودند، گفته بود: «پاسدار!» تازه بعد از شهادتش بود که فهمیدیم قائم مقام سپاه پاسداران بوده است.
5️⃣ تا روز شهادتش هیچ یک از همسایهها نمیدانستند که همسایهی آنها قائم مقام سپاه است. آن اواخر صبحها ماشین میآمد دنبالش. به راننده سپرده بود که جلوی در خانه نیاید و ماشین را دو کوچه پایین تر نگه دارد. از انگشت نما شدن و فخر فروشی بدش میآمد.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#تعهد
🌷 وقفِ تعالی اسلام و امنیت ایران
همسر شهید:
1️⃣ همیشه وقت سحر، وقتی بچهها خواب بودند، از خانه بیرون میرفت و دیر وقت که همه خوابیده بودند، بر میگشت.
2️⃣ سال تحویل از جبهه نیامد. گفت: «اگه بقیهی پاسدارها اومدن، من هم میآم.»
3️⃣ وقتی که کلاهدوز شهید میشود، پروندهاش را که ورق میزنند، متوجه میشوند که او چهار ماه مرخصی طلب داشته.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#تعهد
🌷 پرکار و خستگی نشناس
1️⃣ با این که دیر به خانه میآمد، صبح، ساعت هفت سر کار حاضر بود. اصلاً تأخیر نمیکرد. شبها هم کلی نامه و این جور چیزها میآورد تا در منزل مطالعه و پیگیری کند.
2️⃣ آدم بسیار پرکار و عجیبی بود. حوصلهی تنبلی را نداشت. یک شب در خواب دیدم با همان لهجهی مشهدی به من گفت: «بابا یکم بجونبید!...»
3️⃣ همسر شهید: «چند وقتی بود که یوسف فقط دو ساعت در شبانه روز میخوابید و بقیهی ساعات را کار میکرد، تا حدی که از فرط خستگی گاه در حال نشسته به خواب میرفت.»
4️⃣ گفتند: «آقای کلاهدوز پیش پای تو آمده و الان داخل اتاق است.» داخل اتاق که شدم، دیدم همان طور با پوتین از خستگی روی زمین دراز کشیده و به خواب رفته است.
5️⃣ شبها بدون آنکه با کسی قرار قبلی داشته باشد، به واحدهای مختلف سرکشی میکرد.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#معنویت
🌷 سیمش وصل بود
🌿 گاهی بعد از نماز ذکر مصیبتی خوانده میشد. متأثر میشد و اشک میریخت.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq