eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 مرد جهاد و شهادت 🌿 حسین در سن دوازده سالگی بدون اطّلاع خانواده‌‌‌‌‌‌اش لانچیکوی خود را بر‌‌‌‌ می‌‌دارد و‌‌‌‌ می‌‌گوید اگر شب نیامدم نگران نباشید و خود را به کردستان‌‌‌‌ می‌‌رساند. ولی یک ماه بعد به دلیل کمی سن، او را باز‌‌‌‌ می‌‌گردانند و از او‌‌‌‌ می‌‌خواهند در حضور مادرش تعهّد بدهد که دیگر از کرج خارج نشود، ولی او رضایت‌‌‌‌ نمی‌‌دهد و به آنها‌‌‌‌ می‌‌گوید: «من‌‌‌‌ نمی‌‌نویسم و اگر بنویسم حرفی دروغ زده ام؛ خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید هر کجا که باشد، آماده‌‌ی رفتن هستم و من باید به مملکت خود خدمت کنم» حتی با تهدید به زندان حاضر‌‌‌‌ نمی‌‌شود تعهد بدهد و بالأخره تنها از مادرش امضاء‌‌‌‌ می‌‌گیرند. 🌸✨ یاد و خاطره رهبر 13 ساله، شهید محمدحسین فهمیده را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
🌷 داستان متحیرالعقول نجات سوسنگرد 🌿 برای رهایی سوسنگرد از محاصره، به سمت آنجا‌‌‌‌ می‌‌رفتند که یکهو خودشان در محاصره‌‌‌‌ می‌‌افتند. دکتر‌‌‌‌ می‌‌بیند که اگر دشمن بچّه‌‌‌‌ها را محاصره کند همه شهید خواهند شد. دکتر یکباره 180 درجه مسیرش را عوض‌‌‌‌ می‌‌کند و توجّه دشمن را به خود جلب‌‌‌‌ می‌‌کند. با این عملِ دکتر، دشمن بقیّه‌‌ی بچه‌‌‌‌ها را رها‌‌‌‌ می‌‌کند و دکتر و دو همرزمش خودشان را در محاصره‌‌ی دشمن‌‌‌‌ می‌‌اندازند و ضربات مهلکی بر دشمن تا بیخ دندان مسلح، وارد‌‌‌‌ می‌‌کنند. 🌿 لحظاتی بعد نیروی ایمان و اراده بر آهن و پولاد پیروز‌‌‌‌ می‌‌شود. فرماندهی دشمن، فرمان عقب نشینی را صادر‌‌‌‌ می‌‌کند؛ چرا که این همه تانک و تجهیزات پیشرفته و سربازها‌‌‌‌ نمی‌‌توانستند به علت وجود یک چریک زبده معطل شوند و تلفات سنگینی بدهند. تانک ها، نفربرها، توپ ها، ضد هوایی ها، کامیون‌‌‌‌ها و تریلرها، همه و همه عقب نشینی‌‌‌‌ می‌‌کنند. یکی از آخرین کامیون ها، حامل 10 تا 15 سرباز بود که دکتر با وجود اینکه پایش از دو ناحیه مجروح شده بود. خود را به کامیون‌‌‌‌ می‌‌رساند و یک رگبار گلوله به آنها‌‌‌‌ می‌‌بندد، همه‌‌ی سربازانش پیاده‌‌‌‌ می‌‌شوند و پا به فرار‌‌‌‌ می‌‌گذارند و حتی سویچ ماشین را رها‌‌‌‌ می‌‌کنند، بالاخره این کماندوی دلاور خود را با همین کامیون به کمک یک رزمنده‌‌ی دیگر به بیمارستان‌‌‌‌ می‌‌رساند. جالب اینکه وقتی خبر مجروحیت و رشادت دکتر به بچّه‌‌‌‌ها‌‌‌‌ می‌‌رسد. بچّه‌‌‌‌ها شور و هیجانی وصف ناپذیر‌‌‌‌ می‌‌گیرند و بی‌‌محابا بر دشمن‌‌‌‌ می‌‌تازند و سوسنگرد را از محاصره نجات‌‌‌‌ می‌‌دهند. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 و یقیمون الصلوة 1️⃣ به ما گفت: «من تندتر‌‌‌‌ می‌‌رم، پشت سرم بیایین.» تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیش تر از صدکیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده رسیدیم به گیلانغرب. جلوی مسجد ایستاد، ما هم پشت سرش. نماز که خواندیم، سریع آمدیم بیرون. داشتیم تند تند پوتین هامان را‌‌‌‌ می‌‌بستیم که زود راه بیفتیم، گفت: «کجا با این عجله؟‌‌‌‌ می‌‌خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.» 2️⃣ وقت نماز که‌‌‌‌ می‌‌شد، جلسه را تعطیل‌‌‌‌ می‌‌کرد تا بعد نماز. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 دغدغه‌‌ی آزادی خرمشهر 🌿 وقتی خبر محاصره‌‌ی خرمشهر را‌‌‌‌ می‌‌شنود عصر همان روز به بهانه‌‌ی خرید نان از منزل خارج‌‌‌‌ می‌‌شود و مبلغ پنج تومان را به دوستش‌‌‌‌ می‌‌دهد و از او‌‌‌‌ می‌‌خواهد که نان بخرد و به منزل آنها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او‌‌‌‌ می‌‌گوید و از او‌‌‌‌ می‌‌خواهد تا سه روز به خانواده‌‌‌‌‌‌اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلّع کند. 🌸✨ یاد و خاطره رهبر 13 ساله، شهید محمدحسین فهمیده را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 قابل توجه مرفهین بی‌‌درد 🌿 سر سفره، سرهنگ گفت: «دکتر! به میمنت ورود شما یه بره زدیم زمین.» شانس آوردیم. چیزی نخورده بود، این همه عصبانی شد. اگر یک لقمه خورده بود که دیگر معلوم نبود چه کار‌‌‌‌ می‌‌کرد. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 نوع دوستی و ایثار 1️⃣ لباس بارانی نداشت. حسابی خیس‌‌‌‌ می‌‌شد، کلی هم یخ‌‌‌‌ می‌‌زد. پدرش با اصرار فراوان برایش بارانی خرید. اما فردا که‌‌‌‌ می‌‌خواست برود مدرسه آن را نپوشید. پدرش گفت: «مریض‌‌‌‌ می‌‌شی.» مهدی گفت: «دیروز دوستم علی از سرما تا زنگ آخر لرزید، من خجالت‌‌‌‌ می‌‌کشم با این بارانی، پیش او که لباس خوبی ندارد بنشینم. آخر من چه جوری...؟» گریه نگذاشت حرفش را به آخر برساند. 2️⃣ یک شب، توی چادر جا نبود تا بخوابد. رفت یه جای دیگه پیدا کنه، زیر بارون موند و سرما خورد. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 عطش حضور در کربلای ایران 🌿 شهید فهمیده بعد از چندین بار تلاش بالأخره خود را به شهرهای جنوب کشور‌‌‌‌ می‌‌رساند و هر چه‌‌‌‌ می‌‌کوشد با گروه یا دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند برود، موفق‌‌‌‌ نمی‌‌شود، تا این که با گروهی از دانشجویان انقلابی برخورد‌‌‌‌ می‌‌کند و به نزد فرمانده‌‌ی آنان‌‌‌‌ می‌‌رود و از او‌‌‌‌ می‌‌خواهد که وی را نیز با خود ببرند. فرمانده امتناع‌‌‌‌ می‌‌کند، اما شهید فهمیده آن قدر اصرار‌‌‌‌ می‌‌کند تا فرمانده را راضی‌‌‌‌ می‌‌کند که برای یک هفته او را همراه خود به خرمشهر ببرد. در این مدت کوتاه، در هر کاری پیشقدم‌‌‌‌ می‌‌شود و استعداد و قابلیت خود را نشان‌‌‌‌ می‌‌دهد. 🌸✨ یاد و خاطره رهبر 13 ساله، شهید محمدحسین فهمیده را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 حداقل همدردی و نوع دوستی 🌿 وقتی بچّه بود شبی تاریک هنگام بازگشت، در میان برف زمستان؛ فقیری را‌‌‌‌ می‌‌بیند که در سرما‌‌‌‌ می‌‌لرزد ولی‌‌‌‌ نمی‌‌تواند برای او جایی گرم تهیّه کند. تصمیم‌‌‌‌ می‌‌گیرد که همه‌‌ی شب را مثل آن فقیر در سرما بلرزد و از رختخواب محروم باشد بلوز پشمیش را از تن‌‌‌‌ می‌‌کند و بعد روی زمین سیمانی لخت، دراز‌‌‌‌ می‌‌کشد و تا به صبح از سرما‌‌‌‌ می‌‌لرزد و به سختی مریض‌‌‌‌ می‌‌شود. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تکلیف شناسی 🌿 موتور آیفا (ماشین جنگی) که پر از مهمات بود، آتش گرفته بود کسی جرأت‌‌‌‌ نمی‌‌کرد جلو برود، چون هر لحظه احتمال انفجار کل ماشین وجود داشت. آن مهمات هم رگ حیاتی بچّه‌‌های خط بود و اگر از بین‌‌‌‌ می‌‌رفت همه‌‌ی بچّه‌‌‌‌ها شهید‌‌‌‌ می‌‌شدند. یهو دیدند آقا مهدی نیست. تازه متوجّه شدند که لباسش را در آورده و خاک را با آن جمع‌‌‌‌ می‌‌کند و روی آتش‌‌‌‌ می‌‌ریزد. مرتضی فریاد زد: «آقا مهدی مواظب باش، کامیون داره منفجر‌‌‌‌ می‌‌شه!» آقا مهدی گفت: «عوض ترسیدن یه مقدار به فکر رزمنده‌‌‌‌ها باشین. این مهمات رگ حیاتی رزمنده هاست.» بچّه‌‌‌‌ها جلو آمدند کمک آقا مهدی، چند لحظه بعد آتش خاموش شد و مهمات هم سالم ماند. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فراتر از تصور اطرافیان 🌿 در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر، او و دوستش، هر دو مجروح‌‌‌‌ می‌‌شوند و به بیمارستان انتقال داده‌‌‌‌ می‌‌شوند. بر خلاف مخالفت فرمانده‌‌ی آن گروه، در حالی که هنوز مجروحیت او بهبود نیافته بود، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر‌‌‌‌ می‌‌گردد. پس از این، از حضور در خط مقدم منع‌‌‌‌ می‌‌شود، در حالی که از ناراحتی چشمانش پر از اشک و رگ‌‌های گردنش متورم شده است، به فرمانده‌‌‌‌ می‌‌گوید: «من به شما ثابت‌‌‌‌ می‌‌کنم که‌‌‌‌ می‌‌توانم به خط برم، لیاقت آن را دارم.» یک بار حسین چند ساعتی ناپدید‌‌‌‌ می‌‌شود و بعد با لباس عراقی ظاهر‌‌‌‌ می‌‌شود فرمانده‌‌‌‌‌‌اش با تعجب و عصبانیت از حسین‌‌‌‌ می‌‌پرسد: «حسین این لباس‌‌‌‌ها چیه؟ چرا اینها را پوشیدی؟ اصلاً تو کجا بودی؟» حسین‌‌‌‌ می‌‌گوید: «شما گفتید رفتن به خط برای من زود است. من هم رفتم با دست خالی یک عراقی را کشتم و لباسش را پوشیدم و آمدم!» 🌸✨ یاد و خاطره رهبر 13 ساله، شهید محمدحسین فهمیده را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یک فراز رویایی از یک شخصیت متفاوت 🌿 همسر شهید: اولین عید بعد از ازدواجمان، مصطفی در مؤسسه ماند، نیامد خانه‌‌ی پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟» مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچه‌‌‌‌ها رفته اند پیش خانواده هایشان. اینها که رفته اند وقتی برگردند، برای این دویست، سیصد نفری که در مدرسه مانده اند، تعریف‌‌‌‌ می‌‌کنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه‌‌‌‌ها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند.» گفتم: «خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد، نخوردید؟ نان و پنیر و چای خوردید.» گفت: «این غذای مدرسه نیست.» گفتم: «شما دیر آمدید. بچه‌‌‌‌ها‌‌‌‌ نمی‌‌دیدند شما چی خورده اید.» اشکش جاری شد،گفت: «خدا که‌‌‌‌ می‌‌بیند!» 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تعهد، عامل اصلی موفقیت 🌿 رفته بود تو دل دشمن. بِهش گفتم: «آقا مهدی! به کمین عراقی‌‌‌‌ها رسیدیم، دیگر جلو رفتن مصلحت نیست. بقیه راه را ما رفته ایم، خدای نکرده...» گفت: «من باید تمام مسیر را وجب به وجب ببینم، حتّی کمین‌‌‌‌ها را. من‌‌‌‌ نمی‌‌توانم شب عملیّات، بچّه‌‌های مردم را همین طوری جلوی گلوله‌‌های دشمن بفرستم، نگران نباش، اتفاقی‌‌‌‌ نمی‌‌افتد!» 🌸✨ یاد و خ فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq