eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 در دل خطر 🍃 آتش به انبار مهمّات رسید، مهمّات گرم شده بود و یکی پس از دیگری منفجر می شد. دیگر کمتر کسی جرات نزدیک شدن به محل وقوع حادثه و نجات جان بچه ها را داشت. در این میان، حاج حسین رسید و خطاب به افراد فریاد زد: «چرا ایستاده اید؟» و خود به درون آتش دوید و با همان یک دست توانست تعدادی را نجات دهد. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فارغ از نام و عنوان 🌿 وقتی بچه ها گلایه کردند که از نظر تغذیه به آن ها رسیدگی نمی شود، در آن حجم آتش که راننده ها جرات عبور از جاده را نداشتند، شخصاً یک وانت پر از غذا و میوه به سنگرهای خط مقدم برد و غذا را تقسیم کرد. چقدر بچّهها شرمنده شده بودند از اینکه حاجی را به آنجا کشانده بودند. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فرمانده ی متعهد 🌿 با اینکه بیش از 30 بار ترکش خورده بود و حتّی یک دستش قطع شده بود، امّا به خاطر حفظ روحیه ی بچه ها حاضر نمی شد به پشت جبهه ها منتقل شود. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷حضور فعال در میانه میدان 🌿باران تندی میبارید. خیسِ آب شده بود. آب رودخانه تا روی پل بالا آمده بود. بچهها باید برای عملیات رد میشدند. خودش آمده بود پای پل، بچهها را یکی یکی رد میکرد. 🌸✨فرمانده نابغه ی دفاع مقدس، شهید حسن باقری را با ذکر صلواتی یاد کنیم.✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷تعهدِ مثال زدنی 🌿دستور عقب نشینی داده بودند. یک تنه راه افتاده بود طرف خط، نه برای جنگیدن، برای کمک به برگرداندن بچه های جلو. یکی یکی یا دو تا دو تا بچه ها را سوار موتور کرده بود و آورده بود عقب! آخرین لحظه چند تا لودر و بولدوزر خودی را آورده بود تا دست دشمن نیفتد. انگار نه انگار که فرمانده ی لشکر است و یک استعداد مهم برای فرماندهی جنگ! 🌸✨ فرمانده نابغه ی دفاع مقدس، شهید حسن باقری را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 از تبار ایثارگران 1️⃣ بروجردی چیزی حدود دو ساعت را زیر باران در عقب وانت نشسته بود. با این حال حاضر نشد جای خود را با ما عوض کند. 2️⃣ از راه که‌‌‌‌ می‌‌رسید، غذایی برای جمع تهیه‌‌‌‌ می‌‌کرد. غذا که آماده‌‌‌‌ می‌‌شد، سفره را‌‌‌‌ می‌‌چید و از دیگران دعوت به خوردن‌‌‌‌ می‌‌کرد، در حالی که خودش را با مقداری نان و چربی باقی مانده در ظرف سیر‌‌‌‌ می‌‌کرد. 3️⃣ از شهر سنندج، تقریباً خارج شده بودم و با پای پیاده، به سمت ساختمان رادیو و تلویزیون‌‌‌‌ می‌‌رفتم. در عالم خودم بودم که ناگهان صدای ترمز ماشینی، توجّه مرا جلب کرد؛ حاجی بود گفت: «کجا میری!» گفتم: «رادیو تلویزیون؛ کار دارم.» گفت: «این همه راه رو چطور میری؟» حاجی از ماشین پیاده شد و کلید ماشین را به دستم داد و رفت! حتی فرصت نداد که از او بپرسم: «خوب! حالا خودت چطور‌‌‌‌ می‌‌خواهی این همه راه را پیاده برگردی؟» 4️⃣ دستش ترکش خورده بود و خون از آن به زمین‌‌‌‌ می‌‌ریخت. امّا اصلاً اهمیت‌‌‌‌ نمی‌‌داد و مشغول ساماندهی نیروها بود. 🌸✨ فرمانده‌‌ی کم حرف و پرکار، شهید محمد بروجردی را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مبارزه با هر گونه بی‌‌عدالتی 🌿 یکی از کارگرها تصادف کرده بود. پول عمل نداشت. آمد پیش اوستا. گفت: «پول!» گفت: «نمی دم» بروجردی رو کرد به کارگرها گفت: «کار تعطیل!» همه‌‌ی 25 کارگر کار را رها کردند و از در کارگاه بیرون رفتند. اوستا با خواهش نگهشون داشت و گفت: «می دم. امّا قرض.» 🌸✨ فرمانده‌‌ی کم حرف و پرکار، شهید محمد بروجردی را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 صاحب خوی ایثار 1️⃣ موقع غذا سر و کله‌‌ی عرب‌‌‌‌ها پیدا‌‌‌‌ می‌‌شد؛ کاسه و قابلمه به دست، منتظر. دکتر گفته بود: «اول به آن‌‌‌‌ها بدهید، بعد به ما. ما رزمنده ایم، عادت داریم. رزمنده باید بتواند دو سه روز دوام بیاورد.» 2️⃣ ماه رمضان بود. روزی یک تومان بِهش‌‌‌‌ می‌‌دادند تا نان برای افطار بخرد. بعدازظهر، در مسجد، فقیری به او مراجعه‌‌‌‌ می‌‌کند و از فقرش‌‌‌‌ می‌‌گوید، او هم تنها سکّه‌‌‌‌‌‌اش را به او‌‌‌‌ می‌‌دهد. موقع افطار بدون نان به خانه بر‌‌‌‌ می‌‌گردد. کتک مفصلی‌‌‌‌ می‌‌خورد ولی‌‌‌‌ نمی‌‌گوید که پول را به فقیر داده است.‌‌‌‌نمی‌‌خواست حتّی در غیاب او، منّتی بر سرش بگذارد. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 نوع دوستی و ایثار 1️⃣ لباس بارانی نداشت. حسابی خیس‌‌‌‌ می‌‌شد، کلی هم یخ‌‌‌‌ می‌‌زد. پدرش با اصرار فراوان برایش بارانی خرید. اما فردا که‌‌‌‌ می‌‌خواست برود مدرسه آن را نپوشید. پدرش گفت: «مریض‌‌‌‌ می‌‌شی.» مهدی گفت: «دیروز دوستم علی از سرما تا زنگ آخر لرزید، من خجالت‌‌‌‌ می‌‌کشم با این بارانی، پیش او که لباس خوبی ندارد بنشینم. آخر من چه جوری...؟» گریه نگذاشت حرفش را به آخر برساند. 2️⃣ یک شب، توی چادر جا نبود تا بخوابد. رفت یه جای دیگه پیدا کنه، زیر بارون موند و سرما خورد. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تکلیف شناسی 🌿 موتور آیفا (ماشین جنگی) که پر از مهمات بود، آتش گرفته بود کسی جرأت‌‌‌‌ نمی‌‌کرد جلو برود، چون هر لحظه احتمال انفجار کل ماشین وجود داشت. آن مهمات هم رگ حیاتی بچّه‌‌های خط بود و اگر از بین‌‌‌‌ می‌‌رفت همه‌‌ی بچّه‌‌‌‌ها شهید‌‌‌‌ می‌‌شدند. یهو دیدند آقا مهدی نیست. تازه متوجّه شدند که لباسش را در آورده و خاک را با آن جمع‌‌‌‌ می‌‌کند و روی آتش‌‌‌‌ می‌‌ریزد. مرتضی فریاد زد: «آقا مهدی مواظب باش، کامیون داره منفجر‌‌‌‌ می‌‌شه!» آقا مهدی گفت: «عوض ترسیدن یه مقدار به فکر رزمنده‌‌‌‌ها باشین. این مهمات رگ حیاتی رزمنده هاست.» بچّه‌‌‌‌ها جلو آمدند کمک آقا مهدی، چند لحظه بعد آتش خاموش شد و مهمات هم سالم ماند. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 نوع دوستی و ایثار 🌿 عموی شهید: گفتم: «کتت را چه کردی، عمو جان؟!» اوّل جواب‌‌‌‌ نمی‌‌داد، ولی بعد گفت: «صبح هوا سرد بود، همین الان هم که آفتاب بالا آمده باز هوا سرد است.» گفتم: «خوب دیگر بدتر.» گفت: «همان طور که ما سردمان‌‌‌‌ می‌‌شود، دیگران هم سردشان‌‌‌‌ می‌‌شود.» گفتم: «باز هم از این کارها کردی؟» بار اوّلش نبود که لباسش را به دیگران‌‌‌‌ می‌‌داد. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🔹 زندگی با طعم ایثار 🔸 با سردی جواب ستار را دادم. زد زیر خنده و گفت: «بازم قهری!». خودم هم خنده ام گرفته بود. همیشه همین طور بود. مرا غافلگیر می کرد. گفتم: «نه، چرا باید قهر باشم، پسرت به دنیا آمده. خانمت به سلامتی وضع حمل کرده و سر خانه و زندگی خودش نشسته. شوهرش، هفتمِ پسرش را به خوبی راه انداخته. بچه ها توی خانه خودمان، سر سفره خودمان، دارند بزرگ می شوند. اصلاً برای چی باید قهر باشم؟ مگر مرض دارم از این همه خوشبختی نق بزنم». بچه ها را زمین گذاشت و گفت: «طعنه می زنی؟!». عصبانی بودم و گفتم: «از وقتی رفتی، دارم فکر می کنم یعنی این جنگ فقط برای من و تو و این بچه های طفل معصوم است. این همه مرد توی این روستاست، چرا جنگ فقط زندگی مرا گرفته؟!». ذهنیت اکثر مردم از ایثار و فداکاری، جنگیدن در جبهه و رزم در میدان نبرد برای ناموس و وطن است. غافل از اینکه ناموس و وطن همیشه هستند؛ چه شهید ستار ابراهیمی هژیر باشی یا کارگر، کارمند، پزشک، راننده تاکسی، مهندس برق و... این میدان همیشه می تواند صحنه نبرد باشد. این موقعیت ها هستند که تغییر کرده اند؛ شوهرداری، زن داری، بچه داری، خانه داری، تأمین معیشت خانواده، تربیت صحیح و درست فرزندان، دینداری فرزندان، محبت به همسر و فرزندان، حجاب و عفاف، حضور نداشتن در هر جایی، انجام ندادن هر کاری، همه و همه به نوعی موقعیت هایی برای ایثار، گذشت و فداکاری است. جهاد می تواند در محیط های مختلف، اعم از مدرسه، دانشگاه، بیمارستان، مغازه، تاکسی، زندگی یا هر جای دیگر صورت گیرد. زندگی اجتماعی انسان به نحوی طراحی شده که جهاد، تلاش، گذشت و ایثار لازمه آن است؛ لذا این نوع زندگی باید دارای ویژگی هایی باشد: 1️⃣ ایثار در زندگی از ویژگی های جوامع بحران زده ای که دچار عقب ماندگی هستند، نیست تا به وسیله آن بخواهند عقب ماندگی خود را جبران کنند؛ بلکه لازمه یک نظام مترقی است. 2️⃣ نشستن و محدود شدن به حرکت طبیعی روزگار، با روحیه ایثار در تعارض است. انسان مجاهد با تلاش و پشتکار خود، درصدد خدمت است و قدر زمان و لحظات را می داند و به سادگی از آنها نمی گذرد. 3️⃣ اخلاص از دیگر ویژگی های زندگی جهادی است. خداوند شرط قبول شدن جهاد را خلوص می داند: «و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است». 4️⃣ انسان زندگی را برای جهاد و مبارزه و خدمت می خواهد، نه جهاد و مبارزه را برای قدرت و زندگی! جهاد و مجاهدت در عصر غیبت و ظهور از توفیقات الهی است، و امام زمان عجل الله تعالی فرجه نیز مشتاق دیدار 313 مؤمن است تا به اتفاق آنها، ظهور اتفاق افتد. 💠 امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: 🌿 «به راستى که جهاد یکى از درهاى بهشت است که خداوند آن را براى اولیاى خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محکم اوست». 🆔 @ShamimeOfoq