eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 عید نوروز در کنار بچه بسیجی ها 🌿 همسر شهید: تحویل هیچ سالی را با هم نبودیم. قبل از تحویل آخرین سال زندگی حاجی، با او زیاد صحبت کردم؛ که بگذارد این عید را با هم باشیم. حاجی گفت: «می دانی! بسیاری از بچه‌‌های بسیجی، چند ماه است که خانواده هایشان را ندیده اند. بگذار من عذاب نداشته باشم، بگذار سال تحویل را با این بچه‌‌‌‌ها در سنگر بمانم.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مخالف با انحصارطلبی و ویژه خواری 1️⃣ همرزم شهید: دو کیسه خواب را به مصطفی و آیت الله خامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دادم. مصطفی پرسید: «از این کیسه خواب‌‌‌‌ها به همه داده اید؟»، گفتم: «خیر!»، گفت: «وقتی به همه دادید، به ما هم بدهید.» بعد هم کیسه خوابها را به دستم داد. 2️⃣ گفتم: «دکتر جان، جلسه رو‌‌‌‌ می‌‌ذاریم همین جا، فقط هواش خیلی گرمه. این پنکه هم جواب‌‌‌‌ نمی‌‌ده. ما صد، صد و پنجاه تا کولر اطراف ستاد داریم، اگه یکیش را بذاریم این اتاق...» گفت: «ببین اگه‌‌‌‌ می‌‌شه برای همه‌‌ی سنگرا کولر بذارید، بسم الله! آخریش هم اتاق من.» 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مخالف با ویژه خواری 1️⃣ از تدارکات برایمان تلویزیون فرستاده بودند. گذاشتیمش روی یخچال، یک پتو هم انداختیم روش. هر وقت از خونه بیرون‌‌‌‌ می‌‌رفت، تماشا‌‌‌‌ می‌‌کردیم. یک بار وسط روز برگشت. وقتی دید گفت: «این چیه؟» گفتم: «از تدارکات فرستادن.» گفت: «بقیه هم دارن؟» گفتم: «خب نه!» فرستادش رفت؛ مثل کولر و رادیو و... 2️⃣ یک روز ناهار، قرارگاه چلومرغ بود، ناهار را که دید، گفت: «آیا بسیجی‌‌‌‌ها الآن مرغ‌‌‌‌ می‌‌خورند؟» با سکوت دیگران که رو به رو شد، مرغ را کنار گذاشت و فقط برنج خالی خورد. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یکی مثل بقیه 🌿 گفتم: «بذار بچه‌‌‌‌ها برن حمید رو (برادرت رو) بیارن عقب.» قبول نکرد. گفت: «وقتی رفتن بقیه رو بیارن، حمید رو هم‌‌‌‌ می‌‌آرن.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 به فکر نیروها 1️⃣ کنار جاده‌‌ی صفی آباد - دزفول، مزرعه‌‌های کاهو برق‌‌‌‌ می‌‌زد؛ گفت: «وایسا بخریم...» چند تایش را همان جا شستیم و دوباره راه افتادیم. چند برگ کاهو خورده بود که گفت: «کسی توی لشکر کاهو نداره. یادت باشه رسیدیم اهواز به تدارکات بگم واسه‌‌ی همه بخره.» 2️⃣ دستْ بُرد یک قاچ خربزه برداره، اما دستش را کشید؛ انگار یاد چیزی افتاده بود. گفتم: «واسه‌‌ی شما قاچ کردم، بفرمایید!» نخورد. هر چه اصرار کردم نخورد. قسمش دادم که این‌‌‌‌ها را با پول خودم خریده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام و الآن فقط برای شما قاچ کرده ام. باز قبول نکرد و گفت: «بچه‌‌‌‌ها توی خط از این چیزا ندارن.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 از جنس مدیران علویْ سیرت 🌿 آقا مهدی حسابی تشنه و در آستانه‌‌ی گرمازدگی بود که ناگهان سرش گیج رفت و نشست زمین؛ یکی از بچّه‌‌‌‌ها برایش کمپوتی باز کرد و داد ایشون؛ ناگهان آقا مهدی پرسید: «امروز به همه کمپوت داده اند؟» آقا رحیم گفت: «نه،امروز جزو جیره نبود.» آقا مهدی گفت: «پس چرا کمپوت برام باز کردی؟» رحیم گفت: «شما حسابی خسته اید، گرمتان شده.» چهره‌‌ی آقا مهدی درهم رفت و گفت: «بچّه‌‌های بسیجی چی؟ آن‌‌‌‌ها که خیلی از من بهترند؛ آن‌‌‌‌ها باید استفاده کنند. چرا وقتی رزمنده‌‌‌‌ها کمپوت نخورده اند، من یکی باید کمپوت بخورم؟» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مخالف هر گونه پارتی بازی 🌿 دور از چشم او دو تا جعبه انار و پرتقال گرفتیم، آوردیم توی سنگر فرماندهی و پشت وسایل پنهان کردیم و هر از گاهی دلی از عزا در‌‌‌‌ می‌‌آوریم. آقا مهدی از مرخصی که برگشت، چشمش افتاد به میوه ها. گفت:«این‌‌‌‌ها چیه؟» گفتیم: «میوه ست دیگه.» گفت: «سریع با شریک جرمت‌‌‌‌ می‌‌ری و این‌‌‌‌ها را سر نماز بین بچه‌‌‌‌ها تقسیم‌‌‌‌ می‌‌کنی.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فردای قیامت چه جوابی داریم که به شهدا بدهیم؟ 1️⃣ عرق از سر و رویمان سرازیر‌‌‌‌ می‌‌شد. دکمه کولر را فشار دادم. گفت: «الله بنده سی!‌‌‌‌می‌‌دانی کولر را که روشن‌‌‌‌ می‌‌کنی مصرف بنزین ماشین زیاد‌‌‌‌ می‌‌شود؟ خاموش کن! فردای قیامت چه جوابی داریم که به شهدا بدهیم... خاموش کن! مگر در سنگر، بچه‌‌‌‌ها زیر کولر نشسته اند که تو کولر باز‌‌‌‌ می‌‌کنی.» 2️⃣ وقتی دید اتاق استراحت بچه‌‌‌‌ها کولر گازی دارد، بیرون آمد و رفت و روی پشت بام خوابید. به او گفتند که پشت بام خیلی گرم است. او گفت: «برای من پشت بام خوش تر است.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 میزانی برای مدیران اسلامی 🌿 گفتم: «آقا مهدی اگر اجازه بدهی، یک یخچال کوچک برای ماشین‌‌‌‌ می‌‌گیریم و چیزهایی را در آن‌‌‌‌ می‌‌گذاریم تا مواقعی که به نهار و شام‌‌‌‌ نمی‌‌رسیم، از آن برداریم و بخوریم.» گفت: «مؤمن خدا!... این امکانات برای همه رزمندگان فراهم شده است؟ آیا درست است که ما آب سیب خنکی در داخل یخچال ماشین داشته باشیم و رزمندگان در خط مقدم حتی از داشتن آب گرم و گل آلود محروم باشند؟...» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مهذب و خودساخته 🌿 برای همه‌‌ی کارش برنامه داشت؛ خیلی هم منظم و سخت گیر. غذا خیلی کم‌‌‌‌ می‌‌خورد. خیلی مطالعه‌‌‌‌ می‌‌کرد. خیلی وقت‌‌‌‌ها روزه‌‌‌‌ می‌‌گرفت. معمولاً همان روزهایی هم که روزه بود‌‌‌‌ می‌‌رفت کوه. به یاد ندارم روزی بوده باشد که دو نفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه گرفته باشیم. همیشه یک غذا‌‌‌‌ می‌‌گرفتیم، دو نفری‌‌‌‌ می‌‌خوردیم. خیلی وقت‌‌‌‌ها نان خالی‌‌‌‌ می‌‌خوریم. شده بود سرتاسر زمستان، آن هم توی تبریز، یک لیتر نفت هم توی خانه مان نباشد. کف خانه مان هم نم داشت، برای این که اذیتمان نکند چندلا چندلا پتو و فرش و پوستین‌‌‌‌ می‌‌انداختیم زمین. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یک برداشت از ماشین شهردار ارومیه 🌿 از شهرداری به او یک بنز داده بودند. سوار‌‌‌‌ نمی‌‌شد. فقط یک بار داد ازش استفاده کردند؛ آنهم داد به پرورشگاه. عروسی یکی از دخترها بود. گفت: «ماشینو واسه‌‌ی عروس گل بزنین.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 از تبار خاکیان افلاکی 1️⃣ لحظه‌‌ی شهادت در سِمَت فرماندهی لشکر، به اندازه یک بسیجی حقوق‌‌‌‌ می‌‌گرفت. 2️⃣ سر سفره که آمدم، دیدم دارد نان خشک‌‌های تویِ سفره را جمع‌‌‌‌ می‌‌کند و‌‌‌‌ می‌‌خورد. همان شد ناهارش. 3️⃣ لباس نو تنش‌‌‌‌ نمی‌‌کرد. همیشه‌‌‌‌ می‌‌شد لااقل یک وصله روی لباس هایش پیدا کرد، امّا همیشه تمیز و اُتو کرده بود.پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق‌‌‌‌ می‌‌زد. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq