eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 مداومت بر نماز شب 1️⃣ یکبار دیدم کسی در کنجی خلوت و تاریک، دستهایش به طرف آسمان بلند است و شانه هایش از گریه‌‌‌‌ می‌‌لرزد، جلو که رفتم دیدم کلاهدوزاست. 2️⃣ نیمه شب بود، خسته بودیم و خوابیدیم. ساعت دو بعد از نیمه شب از خواب بیدارشدم. صدای ضجه‌‌‌‌ می‌‌آمد. صدا آرام و ملایم بود. بلند شدم دیدم. کلاهدوز در گوشه حیاط مشغول نماز شب و ذکر است. 3️⃣ هر وقت که از گشت بر‌‌‌‌ می‌‌گشتم،‌‌‌‌ می‌‌دیدم در حال مناجات است و نماز شب‌‌‌‌ می‌‌خواند. همیشه وضو داشت. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 شجاعت مثال زدنی 1️⃣ آقا مهدی سوار موتور بود، ناگهان متوجّه گلوله‌‌ی کاتیوشا شدم که به طرفمان آمد. وقتی گلوله باران قطع شد و دود و غبار فرو نشست، با بیم و امید سرم را بلند کردم؛ خدایا باور کردنی نبود! آقا مهدی از روی موتور تکان نخورده بود! 2️⃣ برای شناسایی عملیات بعدی، تا عمق پنجاه کیلومتری خاک عراقی‌‌‌‌ها نفوذ کرده بود و بعد هم با یک نفربر زرهی برگشته بود. با تبسّمی شیرین بر لب و سر و رویی غبارآلود. 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 قرآن، همراه اول و همیشگیِ کلاهدوز 🌿 تمایل عجیبی به قرآن داشت. از تلاوت قرآن واقعاً لذت‌‌‌‌ می‌‌برد. قرآن همیشه همراهش بود. در هر فرصتی که‌‌‌‌ می‌‌یافت قرآن‌‌‌‌ می‌‌خواند و به همه توصیه‌‌‌‌ می‌‌کرد که قرآن بخوانند. قصد کرده بود آن پانزده روزی که دراردوگاه است، یک دور قرآن را تمام کند. تو ماشین هم که بود نوارقرآن گوش‌‌‌‌ می‌‌داد. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 روحیه شهادت طلبی 1️⃣ می‌‌گفت: «انتهای راه من شهادت است و اگر جنگ هم تمام شود و من شهید نشوم هر کجا که جنگ حق علیه باطل باشد من میروم آنجا تا شهید شوم.» 2️⃣ یک روز که پوستر شهدای لشگر در عملیّاتِ خیبر را به او نشان دادند، گریه کرد و گفت: «جای من در میان این شهدای عزیز خالی است.» 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 روزه داری 🌿 اکثر روزها روزه بود؛ بدون این که کسی بفهمد. در پادگان ناهارخوری داشتیم، ظهرها دنبالش‌‌‌‌ می‌‌رفتیم که با هم برای ناهار برویم.‌‌‌‌می‌‌گفت: «یک مقدار کار دارم، باید کارهای ضروری را انجام بدهم». 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 حساسیت نسبت به رعایت حق مردم 🌿 همسایه‌‌ی شهید: ما در طبقه‌‌ی پایین زندگی‌‌‌‌ می‌‌کردیم و آقای کلاهدوز طبقه‌‌ی بالا. هیچ وقت متوجه‌‌ی ورود و خروج او نشدم. یک شب، اتفاقی در را باز کردم. دیدم پوتین هایش را درآورده و به دست گرفته و از پله‌‌‌‌ها بالا‌‌‌‌ می‌‌رود، فهمیدم طوری رفت و آمد‌‌‌‌ می‌‌کرده تا مزاحم همسایه‌‌‌‌ها نشود. صبح‌‌‌‌ها چون زود‌‌‌‌ می‌‌رفت، ماشین را تا سر کوچه خاموش هل‌‌‌‌ می‌‌داد و از آنجا به بعد ماشین را روشن‌‌‌‌ می‌‌کرد تا مزاحمتی برای همسایه‌‌‌‌ها ایجاد نکند. شب‌‌‌‌ها هم وقتی دیر‌‌‌‌ می‌‌آمد، ماشین را خاموش‌‌‌‌ می‌‌کرد و هل‌‌‌‌ می‌‌داد و به پارکینگ‌‌‌‌ می‌‌آورد تا مبادا مزاحم کسی شود. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فراری از گناه 🌿 در زمان شاه به جای همکارانش به عنوان افسر نگهبان‌‌‌‌ می‌‌ماند یا‌‌‌‌ می‌‌گفت که جلسه دارم و باید بروم؛ اینطوری از صحنه‌‌های مختلف گناه فرار‌‌‌‌ می‌‌کرد. هیچ وقت غیبت‌‌‌‌ نمی‌‌کرد؛ یک بار بدون هیچ ملاحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای به من گفت که فلانی، از محدوده خارج شدی! اصلاً‌‌‌‌ نمی‌‌گذاشت دیگران غیبت کنند. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 نوع دوستی و ایثار 🌿 عموی شهید: گفتم: «کتت را چه کردی، عمو جان؟!» اوّل جواب‌‌‌‌ نمی‌‌داد، ولی بعد گفت: «صبح هوا سرد بود، همین الان هم که آفتاب بالا آمده باز هوا سرد است.» گفتم: «خوب دیگر بدتر.» گفت: «همان طور که ما سردمان‌‌‌‌ می‌‌شود، دیگران هم سردشان‌‌‌‌ می‌‌شود.» گفتم: «باز هم از این کارها کردی؟» بار اوّلش نبود که لباسش را به دیگران‌‌‌‌ می‌‌داد. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مخالف با هرگونه امتیاز ویژه 🌿 گفتم: «بهتر است یک ماشین با راننده در اختیار خانواده بگذاریم و یا من خودم بیایم بچه را به مدرسه برسانم.» تا این را گفتم، ناراحت شد و گفت: «مگر ما بچه نبودیم. با آن خطر در قوچان، از کجا تا کجا‌‌‌‌ می‌‌رفتیم برای مدرسه. باید بچه‌‌‌‌ها عادت کنند.» 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یکی مثل بقیه 1️⃣ یک روز آمد سالن غذاخوری، خیلی شلوغ بود. همیشه وقتی‌‌‌‌ می‌‌آمد که صف غذا خلوت شده باشد. بچه‌‌‌‌ها با دیدن او راه را باز کردند. وقتی اصرار کردند، ناراحت شد و گفت که از تفاوت قائل شدن خوشش‌‌‌‌ نمی‌‌آید. 2️⃣ یک بار برایش غذا بردم. ناراحت شد و گفت: «دیگر از این کارها نکن. من هم باید مثل بقیه در غذاخوری غذا بخورم.» بعد از غذا همیشه ظرف غذایش را هم‌‌‌‌ می‌‌شست و هرگز این کار را به دیگری واگذار‌‌‌‌ نمی‌‌کرد. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 ناراحت از سفره غیرمتعارف 🌿 یک شب منزل بنی صدر دعوت شده بودیم برای شام. دیدم ناراحت است. گفتم: «چی شده آقای کلاهدوز؟» گفت: «از این که آقای بنی صدر چنان میزی برای شام چیده بود، خیلی ناراحت شدم. الان زمانی نیست که چند نوع غذای متفاوت در سر سفره بچینیم.» غذای شهید خیلی ساده بود. مثلاً نان و بادمجان و یا آبگوشت. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 پرهیز از اسراف 🌿 سعی‌‌‌‌ می‌‌کرد خودش سفره را تمیز کند.‌‌‌‌نمی‌‌گذاشت یک ذره از غذا ضایع شود. گاهی‌‌‌‌ می‌‌رفتیم مغازه‌‌ی میوه فروشی. اگر‌‌‌‌ می‌‌خواست انگور بخرد، دنبال این نبود که حتماً خوشه‌‌های خوب را سوا کند. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq