eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 زندگی جاری است 🍃 «به ابی نیزر که غلام و مسئول رسیدگی به مزارع و چشمه هایش بود، فرمود: كلنگ را بياور. كلنگ را گرفت و داخل چاه رفت. آن قدر كلنگ زد تا خسته شد. براى رفع خستگى بيرون آمد، در حالى كه از پيشانى مقدسش عرق مى ريخت و با انگشتان خود آن عرق را پاک می کرد. باز به قنات فرود آمد. همهمه مى كرد و كلنگ مى زد. ناگهان رگ آب بسان گلوى شتر فواره زد. به سرعت از چاه بيرون آمد و در حالى كه هنوز عرق مى ريخت، فرمود: خدا را شاهد می گیرم که صدقه است! صدقه است! دوات و كاغذ بياور. ابى نيزر، با عجله دوات و كاغذ آورد و ایشان با خط مبارك خود نوشت: «اين دو چشمه (ابی نیزر و بغیبغه) وقفى است از بنده خدا على اميرالمؤمنين براى تهيدستان مدينه و درراه ماندگان، تا خدای متعال به سبب این وقف ها در روز قیامت چهره اش را از حرارت آتش نگه دارد. صدقه قرار داد؛ صدقه اى كه نه فروش مى رود، نه بخشيده مى شود و نه انتقال مى پذيرد، تا خدا وارث آسمان ها و زمين است؛ مگر آنكه حسن و حسين به آن محتاج گردند كه در آن صورت فقط ملك آنها خواهد شد». 💠 طبق فرمایش رسول خدا صلّی الله علیه و آله : «کسی که چیزی را در راه خدا وقف می کند، حتی بعد از مرگش هم پرونده اعمال او باز است و برایش ثواب نوشته می شود». 🍃 اینکه از وقف با عنوان «صدقه جاریه» یاد شده، به این سبب است که وقتی انسان چیزی را وقف می کند، مدام مورد استفاده افراد مختلف قرار می گیرد و اگر آن شیء وقف شده در طول سال ها یا قرن های متمادی، موجود باشد و مورد استفاده قرار گیرد، ثواب آن، به روح واقفش می رسد؛ درست مثل رودخانه پرآب و خروشانی که همیشه جاری است. 🍃 خدا رحمت کند قدیمی ها را! آنها به این مسئله خیلی اهمیت می دادند، کافی بود، مثلاً در یک روستای دورافتاده که از هرگونه امکاناتی محروم بود، صحبت از ساخت مسجدی به میان بیاید، هرچیزی که لازم بود، توسط خود مردم، فراهم و سپس وقف می شد؛ از زمین مسجد گرفته تا مهرهایی که باید بر آن سجده می کردند. 🍃 شاید بسیاری از شخصیت های علمی و فرهنگی ما در مدارسی درس خوانده باشند که توسط یک انسان مؤمن وقف شده است. امروزه هم یکی از مهم ترین و مؤثرترین فعالیت های اجتماعی، فعالیت هایی است که توسط واقفان خیّر انجام می شود. چه بیمارستان هایی که در آنها، صدها و هزاران نفر از مرگ حتمی نجات یافته اند و اندوه از دل خانواده های داغداری برداشته شده و این همه، بر اثر همت یک واقف مؤمن به دست آمده است. 🍃 گاه فکر می کنیم وقف عبادت مخصوص افراد پولدار است و باید ثروت هنگفتی داشته باشیم، خودمان و فرزندانمان به صورت کامل از نعمت های خدا برخوردار باشیم، آن گاه زمان وقف و کارهایی مانند آن می رسد. این اشتباه از اینجا ناشی می شود که فکر می کنیم وقف یعنی وقف مسجد یا وقف مدرسه و چیزهایی از این قبیل! اگر این گونه باشد، پس فقط میلیاردرها می توانند واقف باشند. اینها از بهترین مصادیق وقفند، ولی آیا ما با همین وضع مالی معمولی یا حتی گاه زیر متوسط، نمی توانیم واقف باشیم؟ آیا همه نمی توانند در این عبادت اجتماعی مشارکت کنند؟ کتاب هایی در کتابخانه شخصی خود داریم که بارها آن را خوانده ایم و دیگر نه نیازی به خواندن آن داریم و نه حوصله اش را! در مواقعی، فرش، پشتی، ظروف آشپزخانه، بخاری و کلی چیزهای دیگر، ممکن است در خانه ما اضافه و بدون استفاده مانده باشد، و سال به سال به آنها دست نزنیم، در حالی که مسجد یا امامزاده محله، به همه یا برخی از آنها نیاز دارد. آیا اگر همین وسایل را برای این اماکن مقدسه وقف کنیم، واقف نیستیم؟! وقف تعدادی اسباب بازی برای مشغولیت و آرامش کودکان حاضر در مسجد، هیئت و حسینیه نیز می تواند جلوه ای از وقف ساده و فراگیر باشد. حتی گاه یک جوان مجرد نیز با وقف یک جلد قرآن یا مفاتیح، خود را به قافله واقفان می رساند تا صدقه جاریه ای داشته باشد. 🍃 واقعیت این است که خدای حکیم و مهربان، در جزای اعمال و عباداتمان، به همت ما توجه می کند، نه به زیادی یا کمی آن! اگر کسی توان وقف 100 هزار تومانی دارد و به همان اندازه وقف می کند، ارزش کار او نزد خدای متعال به اندازه ارزش کار کسی است که توان وقفش یک میلیارد بوده و به اندازه یک میلیارد، وقف کرده است. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 دفترچه پس انداز... 🍃 اینها، فقط یادآوریِ چیزهایی است که شما خیلی خوب می دانید و حتما تأثیرشان را هم در زندگی تان دیده اید. البته نه اینکه این پنج فرمان، معجزه کنند، اما اگر بخواهیم مطمئن شویم که یک برنامه ریزی و شیوه زندگی اقتصادی، مشکل اساسی ندارد، می توانیم برگردیم و مواردی شبیه این پنج فرمان را به یاد بیاوریم و درباره آ نها فکر کنیم. شاید هم در کنار ما کسانی باشند که به این یادآوری ها نیاز داشته باشند. 1️⃣ وای از بدهی: این روزها، وام و قسط برای خیلی از خانواده ها، یک مسئله عادی و حتی ضروری شده؛ اما این مسئله عادی و ضروری، به راحتی ممکن است تبدیل به یک فاجعه تبدیل شود! اینکه الان کالایی بخریم که بعداً یا به تدریج پولش را بدهیم، فقط وقتی می تواند خوب باشد که کاملاً ضروری و به اندازه باشد. اقتصاد مقاومتی می گوید برای آینده به گونه ای برنامه ریزی کن که اگر اوضاع اقتصادی ات، جوری که فکر می کردی پیش نرفت یا اتفاق ناگواری افتاد، زیر بار بدهی ها و قسط ها، درمانده نشوی. 2️⃣ خرید خوب: ارزان؟ بادوام؟ خارجی؟ ایرانی؟ اینکه چه ملاک هایی را برای خرید رعایت می کنید، در زندگی اقتصادی شما مؤثر است. آیا همین که از کالایی خوشتان آمد، آن را می خرید؟ بعید است! شما تعادل را رعایت می کنید؛ نه خیلی گران باشد و نه جنس بُنجُل که مجبور شوید فردا خرج تعمیرش کنید یا یکی دیگر بخرید. خرید شما، به خاطر مارک و برندَش نباشد؛ خارجی نباشد (اگر نمونه ایرانی اش هست) تا به اقتصاد کشور ضربه نزند؛ و مهم تر از همه اینکه واقعاً به آن نیاز داشته باشید و خریدتان تفنّنی نباشد. 3️⃣ مدیریت دارایی و مصرف: لامپ های کم مصرف مثال خوبی برای اقتصاد مقاومتی اند. ما پولمان را خرج مصرفمان می کنیم؛ بنابراین هرچه کمتر و بهینه تر مصرف کنیم تا استفاده بهتری از پولمان کرده باشیم. مثلاً همین استفاده بدموقع (ساعت های اول شب) از وسایل برقی یا بیش از حد گرم نگه داشتن خانه در حالی که می توان از لباس گرم استفاده کرد یا استفاده بی مورد از وسیله نقلیه شخصی و موارد زیادی مثل اینها، آرام آرام داراییِ ما را می بلعند. ضمن آنکه اگر اسراف باشد، برکتِ دارایی های مان را هم کم می کند. 4️⃣ نگه داری: کسانی که از وسایلشان بد استفاده می کنند و نگران استهلاک و خراب شدن آنها نیستند، به فقر نزدیک ترند. حتی کوچک ترین و معمولی ترین وسایل ما، از ظروف آشپزخانه گرفته تا خودرو و از مداد فرزندمان تا ماشین لباس شویی، یک روش صحیح مصرف دارند که باعث می شود بادوام تر باشند. حتی بدن ما از همین قاعده پیروی می کند. اگر مراقب بدنتان باشید، با ورزش و بهداشت و تغذیه سالم و پرهیز از موارد مضر، حتماً هزینه های درمانی شما کاهش می یابد. 5️⃣ بخشش: در بیشتر خانه ها وسایلی وجود دارند که به دلیلی بی استفاده مانده اند؛ در حالی که کسانی هستند که به آنها نیاز دارند. بخشیدن این وسایل، راه رزقِ شما را باز می کند؛ چون این کار یک جور صدقه دادن و انفاق است. معصومین علیه السلام به ما فرموده اند: «صدقه دهید تا روزی تان زیاد شود». علاوه بر این، بسته به توانایی تان، مقداری هرچند اندک از درآمد خود را وقفِ نیازمندان کنید. گاهی هم بخشش در این است که در مسائل مالی (مثلاً در مورد طلبکاری هایمان) به کسانی که دچار مشکل شده اند، سخت نگیریم. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 دفتر بیلان‌کار 🍃 آقای معینی از زمانی که معلّم کلاس پنجم شده است، پانزده سال می‌گذرد. الان چند سال است که در ارزیابی آموزش و پرورش، معلّم نمونه‌ی منطقه شناخته می‌شود. دیروز که او را دیدم، حسّ کنجکاوی قلقلکم کرد و بعد از تبریک به حالت شوخی و جدّی گفتم: «چند ساله شش‌دانگ نمونه شدن را به نام خودت زده‌ای؟ جون من اگه پارتی و آشنا داری، سفارش ما را هم بکن!» آقای معینی لبخند ملیحی زد و گفت: «نه بابا! نقل این حرف‌ها نیست. راستش من برای موفقیّتم هر شب یک ربع وقت می‌گذارم. در آن یک ربع، به عملکرد خودم در طول روز در برخورد با دانش‌آموزان، نحوه‌ی تدریس، تعامل با معلّمان و کادر مدرسه و راه‌حل برای برطرف کردن مشکلات دانش‌آموزان فکر می‌کنم. با همان یک ربع، هم به اشتباهات خودم در آن روز پی می‌برم و هم برای کارهای فردایم، راه‌های بهتری پیدا می‌کنم. اوس حسن صافکار صدایش می‌کنند. چهار باب مغازه دارد و یک طلافروشی. از تاجر و برج‌ساز دوروبرش را گرفته‌اند تا جویای کار و نیازمند نان شب. اوس حسن صافکار هم، برای هر کدام‌شان حساب و دفتر جداگانه‌ای باز کرده است. آخرِ هر هفته، دفترهایش را یکی‌یکی برانداز می‌کند تا نکند با کسی حساب مالی یا چک پاس‌نشده‌ای داشته باشد. نکند نیازمندی از قلم افتاده باشد یا دست رد به سینه‌ی جوانی زده باشد. نکند حساب سالش رسیده و... . همین حسّاسیت‌ها اوس حسن صافکار را امین بازار و مورد اعتماد مردم کرده است. مادربزرگ هر سال عید، موقع خانه‌تکانی از خانه‌ی قدیمی‌اش هزار تا چیز جورواجور پیدا می‌کرد. از پستانک بچّه گرفته تا جوراب و ساعت مچی و... . خدا بیامرز مادربزرگ همیشه می‌گفت: «ننه‌جان! موقع سال تحویل به خانه‌ی دلمون هم یک سری بزنیم. آن‌جا هم خیلی چیزها پیدا میشه. دلمون رو الکی شلوغ کرده. دل شلوغ رو باید آب و جارو کرد. سال جدید رو با خونه‌ی تمیز و دل تمیز نو کنیم.» خدا رحمت کند مادربزرگ را! همیشه حرف‌هایش به دل می‌نشست. * * * در این دنیای هفت‌رنگ، گاه غفلت‌و گرد و غبار بر قلب‌ها می‌نشیند. قلب انسان هرازگاهی به گردگیری نیاز دارد. سال تحویل، بهترین زمان برای محاسبه‌ی نفس و گردگیری از قلب است. 💠 پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: 🌿 «به حساب نفس‌تان برسید، پیش از آن‌که به حساب‌تان برسند و خودتان را [با معیار حق] بسنجید، پیش از آن‌که شما را بسنجند.» 💠 پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: 🌿 «گاه تاریکی بر قلب من وارد می‌شود و به همین دلیل، در شبانه‌روز هفتاد مرتبه استغفار می‌کنم.» * * * - زندگی ما وقتی که رییس‌مان، دوستان‌مان، پدر و مادرمان، شریک زندگی‌مان یا محل کارمان تغییر می‌کند، دست‌خوش تغییر نمی‌شود. - زندگی ما، تنها وقتی تغییر می‌کند که ما تغییر کنیم. - ما تنها کسی هستیم که مسئول تغییر زندگی خودمان می‌باشیم. - هرچند وقت یک‌بار، عملکرد خودمان را بدون رودربایستی مورد نقد و بازبینی قرار دهیم. - مواظب اعمال و رفتارمان باشیم؛ زیرا دنیا مثل آینه است. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 تا لحظه‌ی دیدار 🍃 الف: سال‌هاست با یک نوع و یک رنگ لباس به اداره می‌آید. بدون اخم و بدون لبخند، کاری به کسی هم ندارد، به قول معروف: دنیا را آب ببرد او را خواب می‌برد. به هر واحدی منتقل می‌شود آن‌جا را بهترین جای دنیا می‌داند. کسی ندیده با کسی بر سر ایده‌یا طرحی دچار مشکل شود، نه با رییس و نه با ارباب‌رجوع و نه با آبدارچی اداره. با هیچ کدام! گویا اصلاً ایده و نظری برای بهتر اداره شدن جهان خود ندارد. آقای قلیچ را می‌گویم. 🍃 ب: اگر اخم نداشته باشد، حتماً لب‌هاش غرولند ریز و اعصاب خُردکنی دارد که بعد از این همه سال، گویا قسمتی از حالت صورتش شده است. هر روزِ ماه، یک چالش جدّی با همکاران و مدیران واحدهای مختلف سازمان دارد و اگر همه مراقب باشند که گزکی دست او برای اعتراض ندهند، به خاطر لب‌ریز و لب‌سوز نبودن چایی، با آقای بروفه خدمتکار اداره وارد جرّ و بحث می‌شود. مُدام غُر می‌زند و به زمین و زمان گیر می‌دهد؛ وقتی هم به او می‌گویی: «ایده‌ی تو برای بهتر شدن امور اداره چیست؟» حرفی ندارد جز بازگویی اعتراض. گویا با همه‌ی غُرغُرش، ایده‌ای برای اداره‌ی جهان خود ندارد. آقای سرآسیابی را می‌گویم. 🍃 ج: پُرتلاش و سازنده است. وظایف سازمانی‌اش را در وزارتخانه به بهترین نحو انجام می‌دهد و البتّه دست به هر کار نمی‌زند. محال است کاری با اعتقاداتش نسازد و آن را انجام دهد. پُر از ایده است. یک روز در چایی همکاران چند برگ گُل‌محمّدی ریخت و به همین سادگی، همه‌ی ما را غافل‌گیر کرد تا چای به‌یادماندنی بنوشیم. شاید اگر وزارتخانه را هم به او بدهند، بهتر از وزرای این چندساله آن را اداره کند. دنیای خارج از اداره‌اش هم پُر از فعالیت‌های مختلف و متنوّع است که بعضی وقتها به اداره هم سرایت می‌کند و هرازگاهی به دنبال پول پانصد تومان، هزار تومانِ همکاران به این اتاق و آن اتاق می‌رود تا کولر و یخچال و بخاری برای یک نیازمند بخرد. آقای انتظاری را می‌گویم. * * * 🌷 منتظر، به جهانش اعتراض دارد؛ امّا رفتارش سازنده است. لحظه‌ای نمی‌نشیند و دائم در حرکت است. منتظر واقعی کسی است که تمام حرکات و سکناتش حکایت از انتظار داشته باشد. کسی که انتظار مهمانی را می‌کشد، به نظافت خانه می‌پردازد، لباس مرتّب می‌پوشد و همه چیز را فراهم می‌آورد تا به محض ورود مهمان، به بهترین نحو از او پذیرایی کند. انتظار امام زمان عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه لحظه‌به‌لحظه است. باید به‌گونه‌ای منتظر بود که هر لحظه خبر ظهور به گوش رسید، آماده بود. 💠 امام جواد علیه‌السلام می‌فرمایند: 🌿 «باارزش‌ترين اعمال شيعيان ما، انتـظار فـرج است.» * * * ⬅️ انتظار سخت و آسان، توأمان است و برای آن ‌بایست: 1️⃣ به انتظار به صورت کلّی اندیشید و به تحقّق وعده‌ی الهی ایمان آورد. 2️⃣ در گام بعد و پس از رسیدن به ایمان قلبی و عقلی، برای تعجیل در فرج امام زمان عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه دست به دعا برداشت. 3️⃣ بر عهدِ دوستی با ائمه و برائت از دشمنان دیروز و امروز آن‌ها استوار ماند. 4️⃣ در نهایت، برای جلب نظر و رضایت امام زمان عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه، که رضایت خداوند هم در آن است، بر انجام امور خیر دینی اهتمام ورزید. باید در تمام زندگی تنها چشم به خداوند داشت و از بنده‌ی خدا هیچ نخواست و موحّدانه زیست، دست ضعفا را بی‌منّت گرفت و به گسترش عدل کمک کرد و به قول معروف، پرچم دین خدا را بالا نگاه داشت تا روز ظهور. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 لبخند خدا! 🍃 شب اوّل ازدواجش بود و دلش آرام و قرار نداشت؛ نه برای همسرش، بلکه به این خاطر که نکند فردا رسول خدا در جنگ اُحد تنها بماند. با اجازه‌ی پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله آن شب را کنار همسرش ماند و صبح عازمِ میدان جنگ شد. جمیله، آن شب خواب شهادت همسرش را دیده بود. وقتی حنظله در جنگ اُحد به شهادت رسید، پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «دیدم که فرشتگان حنظله را غسل می‌دهند.» از آن به بعد به او «غسیل الملائکه» می‌گفتند. 🍃 شهادت یک معامله‌ی‌دوطرفه است. در این معامله، شهید از جان شیرین خود، یعنی باارزش‌ترین سرمایه‌اش، دل می‌کند تا از وطن، ناموس و امنیّت سرزمینش دفاع کند و به جای آن، سرمایه‌ی ابدی و نعمت‌های آن را بخرد. در این معامله، هیچ‌کس از خدا وفادارتر نیست، به همین دلیل، شهدا از معامله‌ای که با آن‌ها کرده‌اند، شادمان و راضی هستند. «آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.» 🍃 شهادت دل بریدن می‌خواهد. دل بریدن از تعلّقات عاطفی دنیا سخت است. دل بریدن از مهر همسر و خنده‌ی فرزند و نگاه مهربان پدر و مادر، کار هرکس نیست. 💠 پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: 🌿 «آن‌گاه که شهید با همسر و فرزند و بستگانش خداحافظى مى‌کند، از گناهان خود خارج و از همان موقع پاداش کارهای او دو برابر مى‌شود. به شهادت که می‌رسد خداوند مى‌فرماید: من سرپرست بازماندگان اویم، هرکس آن‌ها را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هرکس آن‌ها را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.» 🍃 شهادت با شناخت «ولیّ» رنگ می‌گیرد. شهید برای آن‌که در مسیر «ولیّ خدا» گام بر‌دارد، از تمام هستی‌اش هزینه می‌کند. او خواسته‌هایش را زیر پا می‌گذارد و برای به‌دست آوردن دل ولیّ خدا، آرزوهایش را با خواست او تنظیم می‌کند. آن‌گاه که زندگی‌اش بر مبنای دل ولیّ خدا نظم گرفت، هر لحظه منتظر است تا حجت خدا لب تر کند و او لبیک بگوید. شهید، قبل از لبیک به فرمان ولیّ خدا، فکر و دل و اعمالش را آماده کرده است. یکی از علما در نصیحت به فرزندش، که عازم جبهه بود و در حلبچه به شهادت رسید، گفت: «اوّل شهید شو، بعد به جبهه برو!» 💠 امام صادق علیه‌السلام فرمود: 🌿 «کسی که در انتظار امر ما است، مانند کسی است که در راه خدا در خون خود غلتیده است.» 🍃 شهید، مدافع اعتقاد، خاک و ناموس وطن است. وطن خانه‌ای برای آرامش همه‌ی ملّت است. آدمی‌زاد برای حفاظت از خانه‌ی خود، دورتادور آن را دیوار می‌کشد و روی دیوار را با حفاظی محکم و مناسب می‌پوشاند تا کسی فکر دست‌درازی به خانه را هم نکند. مدافعان مرزها، سرمایه‌های یک کشور به حساب می‌آیند. مورّخان و شعرا و داستان‌نویسان تا توانسته‌اند در ستایش مدافعان حریم وطن قلم‌فرسایی کرده‌اند. 💠 امام سجّاد علیه‌السلام برای مدافعان مرزها، این‌گونه دعا می‌کند: 🌿 «خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرزهای كشور مسلمانان را به عزّت خود محفوظ دار و نگاه‌داران مرزها را به نيروى خود تقويت فرما و از دارایى خود عطاى فراوان بر ايشان بخش.‏ بهشت را پيش چشم آنان مجسّم گردان و آنچه در بهشت آماده كرده‏اى، از مسكن‌هاى جاويد و منزل كرامت و حوران نيكوروى و جوي‌هاى روان و نوشيدني‌هاى گوناگون و درختان پُربار و از اقسام ميوه‏ها در پيش چشم ايشان نمایان ساز تا آهنگ بازگشت نكنند و انديشه‏ گريختن از هماورد ننمایند.» 🍃 «شهدا در روز قیامت، مقام شفاعت دارند.» 🍃 «مجاهدان قبل از همه و از درِ مخصوص وارد بهشت می‌شوند.» 🍃 «شهادت، پایان زندگی نیست؛ بلکه آغاز حیات است.» 🍃 «شهادت، باختن و از دست دادن نیست؛ بلکه یافتن و به دست آوردن است.» 🍃 کشته شدن، آن‌گاه ارزشمند است که در راه خدا باشد: «قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ.» 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 پدر خانواده‌ی من 🍃 در روزهای آغاز سال نو که اعضای خانواده بیش‌تر از همیشه با هم به سر می‌برند، برنامه‌ریزی برای کارهای جمعی بیش‌تر معنا پیدا می‌کند؛ مثلاً برای سفر و دید و بازدیدها، بعد از آن‌که هم‌فکری‌ها و مشورت‌ها انجام شد، برای آماده کردن مقدّمات آن برنامه‌ریزی می‌شود و هرکس کاری را که برعهده دارد، پیش می‌برد. این یک مسیر منظّم برای انجام کارهای خانوادگی است که ما آن را گاه ناخودآگاه دنبال می‌کنیم؛ امّا نکته‌ای که در این برنامه‌ریزی‌ها و انجام آن‌ها وجود دارد و فوق‌العاده برای رسیدن به نتیجه‌ی مطلوب مهمّ است، مدیریت «ولیّ» و سرپرست خانواده است. او وظیفه دارد در تمام مراحل، مراقبت کند تا فعالیّت‌های خانواده، حتی فعالیّت‌های فردی، به‌گونه‌ای باشند که همه، بیشترین بهره را ببرند، بدون آن‌که به دیگران زیانی برسد. هر گروه دیگری غیر از خانواده نیز برای رسیدن به هدف‌ها و سود بردن اعضایش، به همین نظام منسجم در تصمیم‌گیری و مدیریت نیاز دارد؛ البتّه هر گروهی متناسب با افکار و اهدافش، به شکلی مدیریّت می‌شود؛ امّا در هر حال، هیچ وقت هیچ گروهی حتّی جمعِ فرزانه‌ترین آدم‌ها، بی‌نیاز از یک «رهبر و ولیّ» نیست. جامعه‌ای که از داشتن «ولیّ» و سرپرست شایسته محروم است، مثل خانواده‌ای است که سرپرستی مناسب ندارد. خانواده‌ی بی‌سرپرست یا بدسرپرست، در معرض بدترین آسیب‌های درونی و تهدیدهای بیرونی قرار خواهد داشت. مهم‌ترین ویژگی یک سرپرست خوب این است که خیرخواه باشد و در تشخیص این‌که چه چیز خیر است نیز ناتوان نباشد. پدر و مادر یک خانواده از آن‌جا که خودشان خانواده را تشکیل داده‌اند، معمولاً خیرخواه‌ترین افراد برای خانواده و اعضای آن هستند؛ امّا جامعه‌ای به وسعت یک ملت را کسی تشکیل نداده که بخواهد سرپرستی‌اش را برعهده بگیرد. پس به ناچار باید کسی را برای این کار انتخاب نمود؛ کسی که بتوان به خیرخواهی و تشخیص او اطمینان داشت. این سرپرست نباید مثل نظام سیاسی شاهنشاهی، که در گذشته تجربه کرده‌ایم، به جای دخالت دادن مردم در تصمیم‌گیری‌ها و مسئولیت‌ها، تحت نفوذ و سلیقه دولت‌های استعمارگر و دشمنان مردم باشد و در عین حال، خودش هم از شایستگی، توانایی و درایت لازم خالی باشد. ولایت فقیه، تأمین‌کننده‌ی این ضرورت برای جامعه اسلامی است. خانواده‌ای که علاوه بر نیازهای اصلی و روزمرّه، به فتح قلّه‌های موفقیّت در عرصه‌های مختلف می‌اندیشد و علاوه بر آن، به رشد معنوی و اخلاقی اعضای خود اهمیّت می‌دهد، سرپرستی متناسب با این اهداف می‌خواهد؛ سرپرستی که حتّی در برنامه‌های سفر و دید و بازدید عید، این اهداف را در برنامه‌ریزی‌ها و فعالیّت‌های اعضای خانواده دنبال کند. * * * 🍃 در مقیاسی وسیع‌تر، برای خانواده‌ی بزرگ امت اسلامی، رهبری مناسب است که: 1️⃣ از دل مردم برآمده باشد. 2️⃣ به‌وسیله‌ی خبرگان منتخب مردم انتخاب شده و تحت نظارت آن‌ها باشد. 3️⃣ از فهم عمیق احکام خداوند و نیز هوشمندی و مدیریّت و آگاهی سیاسی لازم برخوردار باشد. 4️⃣ به قدر کافی شجاعت و استقامت داشته باشد و در برابر سختی‌ها و دشمنی‌ها، مسیر را ادامه دهد. 5️⃣ در برابر مردم، خاکسار و در مشکلات‌شان با آن‌ها هم‌دل باشد. ولایت فقیه، این چنین است که هویّت و ستون اصلی نظام را شکل می‌دهد. * * * 🍃 چند نکته: - آیا تا به حال، به نقش پررنگ رهبری در پی‌گیری مطالبات مردم از مسئولان اجرایی کشور توجه کرده‌اید؟ - آیا به این می‌اندیشیم که چرا دشمنان ما برای تضعیف ولایت فقیه به هر کار دست می‌زنند؟ آن‌ها چه مشکلی با «ولیّ» خانواده‌ی ما دارند و تضعیف آن به نفع و ضرر چه کسانی تمام می‌شود؟ - آیا ممکن است اطلاعات غلط و تحلیل‌های عجولانه، ما را از سرپرست خانواده‌ی اسلامی جدا کند؟ 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 مانیتور بیهودگی 🍃 دو سه هفته‌ای بود که برای آن مهمانی به یک دردسر جدّی افتاده بودم. بچّه‌ها و نوه‌های حاج‌حسن انگار دیگر حال و حوصله‌ی با هم بودن را نداشتند و بهانه‌ی خستگی و راه دور و... را می‌آوردند؛ امّا من به‌شدّت عزمم را برای یک دورهمی جمع کرده بودم. به هر ترتیب بود، مهمان‌ها از ساعت 7 به خانه‌ی ما آمدند. همسرم مقدّمات چای و میوه را چیده بود. یک‌و‌نیم ساعت همگی دور هم گفتیم و خندیدیم و خاطره‌گویی کردیم؛ امّا به تدریج هریک از برادرها، شوهرخواهرها و حتّی بچّه‌ها از جمع جدا و در گوشه‌ای با گوشی و تبلت خود مشغول شدند. همسرم به من تذکر داد که ناراحت نشوم؛ چراکه این وضعیت طبیعی است و دامان خیلی از خانواده‌ها را گرفته است. به صورت‌ها نگاه می‌کردم، یکی گوشی را به چشم نزدیک کرده و با دقّت نگاه می‌کرد، یکی می‌خندید و یکی زیر لب می‌گفت: دل ما هم خوشه که زندگی می‌کنیم. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که، هرکس از دریچه‌ی مجازی خود برای دیگرانی که اصلاً به حرف او گوش نمی‌سپردند، حرف می‌زد. - «سعید! بیا اینو ببین چطور داره خودکشی می‌کنه... اوووف، اوووف.» - «آقا! شنیدید که... رییس سازمان... یه ویلا داره تو لواسون صد میلیارد.» گه‌گاه هم صدای یک کلیپ می‌آمد که ماجرایش دعوای فلان ستاره سینما با یک فوتبالیست بود یا... بچّه‌ها هم که به مانیتورها خیره شده بودند، گاه از اضطراب بازی، پلک‌ها را به ‌هم فشار می‌دادند و فریاد می‌زدند: «اَه، لعنتی!» مادرم هم در همین زمان در گوشه‌ای نشسته بود و با انگشت‌هایش بازی می‌کرد و حرف نمی‌زد. شایعه و سیاه‌اندیشی و دوری از واقعیّت‌های ملموس و دل‌چسب و بر باد دادن ثانیه‌های با هم بودن و خراش مُداوم روح کودکان، قسمتی از آسیب‌هایی بود که دیدن آن‌ها در جمع ما خیلی سخت نبود. همسرم به شوخی می‌گفت: «شام بعدی را اینترنتی و مجازی می‌گیریم تا بیش‌تر کنار هم باشیم.» مهمانی آن شب به پایان رسید و همگی با چشمانی که از نور مانیتورها خون‌آلود شده بود، از هم خداحافظی کردیم. وقتی همه رفتند، این روایت از امام علی علیه‌السلام را برای همه‌ی مهمان‌ها پیامک کردم که حضرت فرمودند: «هرکس به امور بیهوده بپردازد، امور سودمند را از دست می‌دهد.» * * * 🍃 حقیقت این است که نه از مهمانی و نه از چرخش‌های بی‌پایان در شبکه‌های مجازی فایده‌ای به کسی نمی‌رسید، مگر این‌که: 1️⃣ در واقعیّت زندگی کنیم. 2️⃣ فرصت با هم بودن خانوادگی و فامیلی و حضور در پای صحبت بزرگان فامیل را به سادگی از دست ندهیم. 3️⃣ در عصر انفجار اطلاعات، تعقّل و دانایی را پای شایعات ذبح نکنیم. 4️⃣ سیاه‌نمایی شبکه‌های مجازی، روح را فرسوده و ناامید می‌کند؛ درحالی‌که واقعیّت و حقیقت زندگی، شیرین، سفید و امیدوارانه است. به زندگی روشن نگاه کنیم. 5️⃣ ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنیم و با دیدن نمایش تجمّل در محیط مجازی، زندگی خود را به آتش نکشیم. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 اندر احوالات یک خرید 🍃 لابه‌لای قفسه‌ها به دنبال تی‌تاب مورد نظرم می‌گردم. چند نفری در مغازه مانند من چرخ به دست، سبد خود را پُر می‌کنند. به یک‌باره یکی از آن‌ها که آقافیروز بود و پوشک مورد نظر خود را پیدا نکرده بود، بلند پرسید: «سید! پوشک... نداری؟» تا سیّد محمّد، که صاحب فروشگاه بود، جواب آقافیروز را بدهد، مشتری دیگری که تا به حال ندیده بودمش گفت: «بابا تا مولفیکس و پَمپِرز هست، کی... استفاده می‌کنه؟ قیمتشم که یکیه! استفاده نکنید اینا رو بابا! بچّه اذیّت می‌شه.» با خودم گفتم: «الان است که یک جنجالی برپا شود.» منتظر پاسخ کوبنده‌ی آقافیروز بودم که دیدم به سمت مشتری غریبه رفت و آرام گفت: «عزیزم! فقط یه خرید نیست که. اگه فقط خرید بود، آره راس می‌گی. پمپرز پوشک خیلی خوبیه؛ اما این پوشک ایرانی هم الان بازار بین‌المللی داره. اگه می‌‌گم فقط خرید نیست، واسه اینه که من نگران اون کارگر بدبخت کارخونه‌ی پوشک‌سازی‌ام. من نخرم و تو نخری و این آقا (خطاب به من) نخره، شرکت میره رو هوا و برنامه‌ی تعدیل نیرو و بیکاری و... .» مشتری غریبه قانع نشد و گفت: «عمو! فلسفیش نکن دیگه. با یه پوشک ببین تا کجا رفتی.» آقافیروز گفت: «نه بابا! هنوز خیلی مونده اَزش. حالشو داری برات بگم؟» آقای غریبه با بی‌حوصلگی گفت: «نه والله!» و بعد با صدای بلند از سیّد محمّد پرسید: «آقا! سرکه‌ی بالزامیک ایتالیایی داری؟» که سیّد گفت: «آره» و حساب کرد و رفت. سیّد که گفت‌وگوی ناتمام این دو برایش جالب بود، از آقافیروز پرسید: «میشه ادامه‌اش رو بگید؟ واقعاً تا کجا این داستان ادامه پیدا می‌کنه؟» آقافیروز هم گفت: «فقط اون کارگر نیست، اون خانواده داره، دختر و پسر و زن داره، بیکاری اون کارگر، بدعنقی و فقر و هزار تا بدبختی دیگه رو به بار میاره.» سیّد هم ادامه داد: «آره، دقیقاً آقافیروز! بی‌کاری و فقر نباشه، فحشا و دزدی و... کم می‌شه و امنیّت و آرامش و رشد فرهنگی و اجتماعی در جامعه حاکم می‌شه.» آقافیروز و سیّد درست می‌گفتند. حمایت از تولید ملّی فقط یک ژست و کلمه‌ی زیبا نیست. در دنیای امروز، اقتصاد، فرهنگ، سلامت، امنیّت و آرامش جامعه، به‌هم وابسته است. براساس حدیث حضرت امیر علیه‌السلام، ایمان و دین انسان‌ها هم به اقتصاد وابسته است و الان چه کسی در دنیای مدرن وجود دارد که نداند تمام معادلات خُرد و کلان جامعه‌ی اقتصاد، به انتخاب در خرید کالا بستگی دارد. درست است که در بسیاری از کالاها، شرکت‌های داخلی هنوز موفّق به رقابت با نمونه‌ی خارجی نشده‌اند، در کالاهایی که تفاوت کیفی به میزان زیادی وجود ندارد، مثل پوشکِ حکایت بالا و مواردی که با خرید کالای داخلی، ضرر یا آسیب قابل توجهی به اقتصاد خانواده نمی‌رسد، می‌توان با اندکی اغماض در فرایند خرید، به سرنوشت کارگر ایرانی و حرف‌های آقافیروز فکر کرد. * * * 👌 می‌توان با خرید کالای ایرانی باکیفیّت، به اقتصاد ایرانی کمک کرد تا کارخانه‌اش را سر پا نگاه دارد. 👌 معرّفی کالای باکیفیّت ایرانی به دیگران، به ترویج فرهنگ «حمایت از تولید ملی» کمک می‌کند. 👌 اشاعه‌ی فرهنگ خرید کالای ایرانی که نوعی امر به معروف است، هم‌زمان عملی دینی و وطن‌دوستانه می‌باشد. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 زباله های نَحس 🍃 صبحِ روز سیزده به در، تا مهیّای بیرون رفتن شدیم، ساعت حدود 2 ظهر شد. از میان گزینه ی ساحل و جنگل، گزینه دوّم را انتخاب کردیم و زدیم به دل جنگل. بسیاری از خانواده ها در حال برگشتن بودند و ظاهراً جای خالی زیادی در جنگل برای اتراق کردن وجود داشت. از ماشینها پیاده شدیم و وسایل را برداشته، به دنبال یک مکان مناسب به راه افتادیم. جای خالی بسیار بود؛ امّا مکانی برای اتراق ما و چند خانواده ی دیگر نه! آنجا پُر بود از سفره های یکبار مصرف، نایلون و پاکتهای پلاستیکی. پوست خربزه و هندوانه و تفاله های چایی هم منظره ای را روی زمین نقاشی کرده بود و پوشک بچّه، قوطی های کنسرو و نوشابه هم از کنار درختان رژه میرفتند. زغالهای نیمه خاموش هم که روی زمینِ بیگناه پخش شده بودند. به هر دردسر بود، یک منطقه را با زحمت بسیار پاکسازی کردیم و با کراهت، هر کداممان گوشه ای نشستیم. طبیعت بیچاره دوست دارد با بچّه ها بازی کند، با پدرها و مادرها لطیفه تعریف کند و بخندد، طعم خوب زندگی را بچشد؛ امّا هر بار که همراه تفریح و شادی انسانها می شود، سرخورده و دلشکسته، گوشه ای کِز میکند تا کمتر آسیب ببیند. بلایی که این موجود دوپا بر سر طبیعت می آورد، قابل وصف نیست. ما باید به دنبال ریشه های بُروز این رفتار باشیم، آن هم در شرایطی که ریشه های فرهنگ جامعه ی ما از نظر ملّی، همواره بر زندگی مسالمت آمیز با طبیعت تأکید دارد و فرهنگ دینی ما از چنین رفتاری به فساد در زمین تعبیر میکند. از جمله آیاتی که برای نهی از آلوده نمودن محیط زیست میتوان استدلال کرد، عبارت اند از: ✨ زمین را بعد از اصلاح، فاسد نکنید. ✨ با دستان خود، خویشتن را به هلاکت نیفکنید. 💠 با استناد به آیات بالا، میشود گفت که نزد خداوند: ✨ آلوده کردن محیط زیست، فساد در زمین محسوب میشود. ✨ محل زندگی چون مادّه حیاتی است و آلوده کردن آن، اقدام به هلاکت نفس تلقی میگردد. مُردن خاک و غیرقابل کشت شدن آن و مرگ پرندگان و جانوران بر اثر خوردن پلاستیکهای روی زمین و...، تنها پاسخ طبیعت به ما نیست، بلکه طبق روایت امام علی علیه السلام: «در قیامت، انسانها مورد سؤال واقع میشوند، حتّی درباره ی زمینها و چهارپایان.» * * * 🍃 بنابراین، میتوان در روز طبیعت با چند تدبیر ساده، پاسخ زیباییهای طبیعت را مهرورزانه تر داد. 1️⃣ یک کیسه ی زباله، برای جمع آوری زباله ها به همراه داشته باشیم. 2️⃣ زباله های غیرپلاستیکی و قابل جذب هم طبیعت را آلوده میکنند، آنها را هم در طبیعت رها نکنیم. 3️⃣ زغالها و باقیمانده ی آتش را خاموش و در نهایت، زیر خاک پنهان کنیم. تا سفره ی طبیعت را به همان زیبایی که تحویل گرفته و استفاده کرده ایم، به مهمانان بعدی آن و نسل آینده تحویل دهیم. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 مهمان ناخوانده 🍃 آن شب مادرم حال خوشی نداشت و در اتاق استراحت می‌کرد. پدر هم که دیروقت از محلّ کارش به خانه آمده بود، روی کاناپه دراز کشیده بود و تلویزیون تماشا می‌کرد. خلاصه چراغ خانه کم‌نور بود، طوری که شام را از بیرون سفارش دادیم. همه در عین بی‌حوصله‌گی منتظر شام بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد. به خیال رسیدن شام، به سمت آیفون رفتم و گفتم: «بله بفرمایید؟» آقای غلامرضایی با خانواده‌ی شش‌نفره‌اش یاالله‌کنان آمدند به طرف واحد ما. بی‌اختیار گفتم: «ب ب... بفرمایید!» همه شوکه شده بودیم. آخر هیچ کدام‌مان اطّلاعی از آمدن مهمان نداشتیم. خانه به‌هم ریخته و حال بد مادر و بی‌حوصله‌گی من و پدر و یاسمن که فردا امتحان داشت، وضعیت را خراب‌تر کرده بود. لباس‌های نه چندان اتوکشیده، چهره‌های به‌هم ریخته، موهای پدر که حتّی شانه هم نشده بود و... . آقای غلامرضایی امّا شاد و شنگول نشسته بود و چهار کودک شیطان خود را می‌دید و می‌خندید. این صدای خنده با شکستن مجسّمه‌ی کوچک یاسمن که در گوشه‌ی پذیرایی بود، به قهقهه تبدیل شد. مادر، پدر، یاسمن و من که آمادگی این دیدار را نداشتیم، هاج و واج مانده بودیم چه خاکی به سرمان بریزیم. صدای زنگ خانه، حمله‌ی چهار فرزند آقای غلامرضایی به سمت آیفون را به همراه داشت. به‌زور توانستم گوشی را از دست‌شان بگیرم تا پاسخ پیک موتوری که غذا را آورده بود، بدهم. غذا آوردن همانا و نشستن آقای غلامرضایی روی زمین همان؛ مهمان بی‌ملاحظه در برابر چشمان بُهت‌زده‌ی من، شام سه نفره را میان چهار فرزندش تقسیم کرد. بعد از شام، تازه وقت چایی شده بود. خلاصه مهمان‌های ناخوانده ساعت دوازده‌ونیم شب قصد رفتن کردند. دیگر حوصله‌ی بدرقه‌ی آن‌ها را تا در حیاط نداشتم و این اشتباهی بود که هزینه‌اش را فردا صبح بدجور پرداختم. بچّه‌ها تمام کفش‌های همسایه‌ها را از پاگردها به پایین پَرت کرده بودند. صبح زود، صدای غرولند همسایه‌ها بلند بود. تبعات خودخواهی و ‌بی‌ملاحظه‌‌گی آقای غلامرضایی تا یک هفته زندگی ما را مختل کرده بود. شاید او نمی‌دانست که خداوند سبحان حقوق بندگانش را مقدّمه‌ی رسیدن به حقوق خود قرار داده و نخستين وظيفه‌ی انسان براي مهماني رفتن، اين است كه برای حفظ حقوق برادر مؤمن، سرزده و بدون دعوت به خانه‌ی او نرود. اين دستور شرع مقدّس اسلام به منظور حمايت از ميزبان و راحتي و حفظ حقوق اوست. ✅ حقوق صاحب‌خانه ایجاب می‌کند که مؤمن: 1️⃣ با قرار قبلی به منزل مردم مهمان شود. 2️⃣ از رفتاری که باعث زحمت صاحب‌خانه می‌شود، بپرهیزد. 3️⃣ حقوق همسایگانِ صاحب‌خانه را محترم بشمارد. 4️⃣ مدّت زمان مهمان شدن خود را کوتاه کند. 🍃 با حفظ حقوق صاحب‌‌خانه و میزبان، هم حقوق مهمان رعایت می‌شود و هم پیوند میان مؤمنان موجبات رضای خداوند را فراهم می‌کند. 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 کوچه‌ی صبوری 🍃 زیر پنجره‌ی اتاق خواب، خیابان کم‌عرضی بود که بهش می‌گفتند کوچه‌ی صبوری. نهایتاً یک ماشین می‌توانست از آن عبور کند و به میدان پیروزی برسد. آن روز برای هواخوری پشت پنجره نشسته بودم و خیابان را سیر می‌کردم. یک زنجیره‌ی بی‌انتها از ماشین دیده می‌شد که ترافیک آن خیلی هم بی‌سابقه نبود. راننده‌ی خودروهای انتهایی نمی‌توانستند ببینند که دلیل این ترافیک چیست و مُدام بوق می‌زدند. یکی از راننده‌ها عصبی شده بود و همین‌طور که از آینه، ماشین عقبی را می‌دید، به راننده‌اش بد و بی‌راه می‌گفت؛ امّا گویا با حرف، کار درست نشد و دوتا راننده دست به یقه شدند. مردم برای جدا کردن این دو آمدند و البتّه ماشین‌های دیگر، هم‌چنان دست‌شان را روی بوق گذاشته بودند. هرج و مرج همه را کلافه کرده بود؛ امّا هیچ‌کس اصل ماجرا را نمی‌دانست. من که از پنجره‌ی طبقه‌ی دوّم از اوّل تا آخر ماجرا را دیده بودم، این ترافیک و آشفتگی برایم حل شده بود. علّت این آشفتگی، پاکت‌های سیب‌زمینی و پیاز پیرزنی بود که می‌خواست از خیابان عبور کند؛ امّا پایش لیز می‌خوَرد می‌افتد وسط خیابان. راننده‌ی ماشین اوّل که خانم جوانی بود، توقّف کرده و پیرزن را کنار خیابان کشیده بود. ماشین دوّم و سوّم که ماجرا را دیده بودند، صبورانه منتظر برطرف شدن ترافیک بودند؛ امّا راننده‌های دیگر، بی‌خبر از همه‌جا، داد و هوار می‌کشیدند یا با بوق زدن، حرف خود را می‌زدند. اگر کم‌صبری، پرخاشگری و بداخلاقی آن یک نفر که دست خود را روی بوق گذاشت نبود، چندین نفر این‌گونه دچار تنشِ عصبی نمی‌شدند. مصداقِ صبرِ آن دو راننده‌ی اوّل، حدیثی از امام علی علیه‌السلام بود که فرمودند: «کسی که بر مرکب صبر و بردباری سوار شد، به میدان پیروزی خواهد رسید.» ✅ صبوری خوب است؛ چراکه: 1️⃣ «صبر در كارها همانند سر در بدن است؛ همان‌طور كه وقتى سر از بدن جدا شود، بدن فاسد مى‌شود، هنـگامى هـم كه صبر از كارها جـدا شود، كـارها تبـاه مى‌شـود.» 2️⃣ «بردبارى، وزير مؤمن و صبر امير سپاهيان اوست.» 3️⃣ «قوی‌ترين دشمن سختي‌ها، صبر و شكيبايى در برابر آن‌هاست.» 4️⃣ «كسى كه صبر نداشـته باشد، دين نخواهـد داشت.» 5️⃣ «عاقبت صبر و شكيبایى خير است؛ بنابراين، صبركنيد تا پيروز شويد.» 🆔 @ShamimeOfoq
🌸 آغاز یک فروپاشی 🍃 خیالِ داشتن یک مجموعه ی کوچک برای انجام کارهای خیر، از دوره ی دبیرستان در ذهن ما بود. ده نفری بودیم که بعدها هم دانشگاهی شدیم و دوستیمان ادامه دار شده بود. خیریّه ی مهرگان، پس از مدتی با هماهنگی علی، سعید، فرهاد و من شکل گرفت و گام اوّل را در یک بازدید از خانه سالمندان گذاشتیم. گامهای بعدی، تهیّه اقلام مصرفی برای نیازمندان و جمع آوری هزینه ی تحصیل و... بود. عملکردمان موفقیّت آمیز بود و در همان روزهای خوب، تعدادی دیگر هم بنا به توصیه و تأیید یکی از ما، به گروه اضافه میشد و کامبیز یکی از آنها بود. کامبیز را نمیشناختیم و به تأیید یکی از اعضای تازه جذب شده، اکتفا کردیم. در یکی از برنامه ها که با هدف جمع آوری هزینه ی درمان یک بیمار سرطانی بود، کامبیز به ما گفت که من میتوانم نیمی از هزینه را تأمین کنم و ما با اعتماد به قول او، هدف گذاریمان را برای نیم دیگر گذاشتیم. روز عمل آن بیمار نزدیک بود و از کامبیز خبری نبود. با او تماس گرفتیم و گفت تا فردا صبح پول را میرساند و صبح آن روز به عصر و آن عصر به صبح دیگر و روز دیگر رسید و خبری نشد. در معذوریت بودیم و او حتّی جواب تماسها را نمیداد. وقت عمل فرارسید و ما نتوانستیم کاری بکنیم. دروغ کامبیز به شدّت ما را عصبی کرده بود؛ امّا قصد نداشتیم او را از جمعمان جدا کنیم. چند هفته بعد کامبیز به جلسه مشترکمان آمد و اتهاماتی را متوجّه سعید کرد و گفت من خبر دارم که شما حقّ السّهم از پولهای مردم را برمیدارید. او دلیل و سندی رو نکرد؛ امّا حسّ اعتماد گروه را از هم پاشید. زمزمه ها آغاز شده بود، مصداق حدیث پیامبر اکرم (ص) که فرمودند: «دروغگويى درى از درهاى نفاق است.» من که از پاکدستی سعید اطّلاع داشتم و میدانستم که این اتّهامات بی پایه است، اعتراض کردم؛ اما دودستگی گروه روزبه روز بیشتر میشد و در زمان کوتاهی مجموعه خیریّه ی کوچک ما را که قطعاً بار کوچکی را از دوش نیازمندان جامعه برمیداشت، با یک دروغ و یک تهمت از هم پاشید و از میان رفت؛ مثل شخصیّت کامبیز که علیرغم باور کردن ادعاهای او در یک لحظه، کسی دیگر مایل به ارتباط و دوستی با او نشد. تجربه ی تلخی که چند درس بزرگ برای ما داشت: 1. «دروغگو بر لبه ی پرتگاه و خوارى است.» 2. «شاه کلید هر دوستی و ارتباط، راستگویی است و اعتماد به فرد دروغگو در هر سطحی، باعث بدبختی و گرفتاری فراوان میشود.» 3. «كم نصيب ترين مردم از مردانگى، كسى است كه دروغگو باشد.» 4. «یک ظنّ بیجا و اتّهام ساده، میتواند خدایی ترین پیوندها را از هم بگسلد. باید از آن پرهیز کرد.» 🆔 @ShamimeOfoq