جلسهی اول نویسندگی
گفتم یه دفتر صد برگ بزارید کنار، هرشب بنویسید. حتی در حد یک بند. میدونستم و یقین داشتم کسی که این تمرین رو انجام بده، بعد از مدتی هم قلمش رشد میکنه و هم اون دفتر میشه عضو جدایی ناپذیر وجودش ...
جوری که هرشب قبل از خواب، تا با اون دفتر گفت و گو نکنه خوابش نبره.
#دوره_نویسندگی
#تجربه_نگاری 🌿
شِیخ .
یادمه یه مدت هرشب به هر بهانه ای میرفتم سراغ دفترم و تمام حرفها و ناراحتی ها و خوشحالی هایی رو که جمع شده بود توی ذهنم رو مینوشتم. و انقدر به نوشتن ادامه میدادم که مچ دستم درد بگیره.
اون وقتها حس میکردم چیزهایی که نوشتنم به درد نخور و ساده ترین جملات دنیا هستن. منتهی وقتی بعد از چند سال رفتن سراغشون، دیدم بین تمام حال بدی ها و گرفتگی های ذهنم، تونستم جمله هایی خلق کنم که بینظیر و فوقالعاده ان.
برای همین نوشتن های روزانه رو به صورت جدی ادامه میدم. حتی اگه چیزی برای نوشتن نداشته باشم. به شاگردهای دوره نویسندگیهم تاکید کردم هرشب بنویسند. حتی همون حرفهایی رو که خودشون فکر میکنن چرندیات محضِ ..
#دوره_نویسندگی
شِیخ .
تلخترین اتفاق امروز .
صبح که از خواب بیدار شدم و رفتم سراغ کارهام، یهو چشمم خورد به این شیشهی نازک نارنجیِ عزیزم که مدتها بود توی کمد گذاشته بودمش تا مبادا براش اتفاقی بیوفته.
اولش با دیدن شیشهی شکسته و خاکی که پخش شده بود روی زمین خیلی ناراحت شدم. خیلی زیاد. شاید بشه گفت حتی بغض هم کردم و چند ثانیه مثل بچه های کوچیک همهی عالم رو فراموش کردم. همهی تمرکزم رفته بود سمتِ اون قوطی شیشهای که محتوای درونش برام عزیز و مهم بود.
اما بعد حس کردم این اتفاق، از پیش تعیین شده بود. انگار خدا میخواست به واسطهی این شیشه خورده ها، بهم درس بده تا به راحتی بگذرم. از وابستگیها، از چیزهایی که حسابی مراقبشونم و نمیزارم بهشون آسیبی برسه و بگذرم از هرچیزی که جنسش از دنیاست..
با طمانینه خاک هارو از رو زمین جمع کردم. بدون ذرهای ناراحتی. 💚
#روز_نوشتهای_دلی
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
اینم از هدیه ها که شیخ علی از سر شب تا حالا پیگیرشون بوده و تهیه کرده. به کمک شما و مهربونیاتون :)
از میدان آزادی تهران به سمت کهکشانِ آزادگیِ حسین علیه السلام ...
باید رفت .
#اربعین | #کربلا | #امام_حسین
نائبالزیارهشهداء
معرفی شهید #عباس_دانشگر و سردار شهید #حسن_شاطری به زوار الحسین در مسیر کربلا. ( هدیه کوچکی که به عزیزانِ داخل اتوبوس داده شد، توسط کمکهای شما تهیه و خریداری شده بود. خدا از همگی قبول کنه )
#اربعین | #امام_حسین
شِیخ .
نائبالزیارهشهداء معرفی شهید #عباس_دانشگر و سردار شهید #حسن_شاطری به زوار الحسین در مسیر کربلا.
چقدر قشنگه که توی مسیر رسیدن به معشوق، به نیابت از کسانی قدم برداریم که حد عاشقیشون چندین برابر ما بوده. انقدر که جانفدایِ محبوب شدن ...
من به نیابت از سردار شهید حسین غنیمتپور ثانیههای عاشقی را نفس میکشم و در مسیر نجف تا کربلا به جای او قدم خواهم زد.
سلام رفقا
ما دیشب حوالی اذان صبح از مرز مهران به خاک عراق وارد شدیم. الحمدالله خیلی راحت و بدون معطلی از مرز رد شدیم. خدمات و رسیدگی هم عالی بود.
اینجا کربلاست ...
سرزمینی که همهی آنچه در آن است دوست داشتنیست.
آدمهایش، درختانش، گلهایش، زمینش، گرمایعجیبش، موکبهای شلوغ و شارعهای پر رفت و آمدش. همه چیزش دوست داشتنیست. دوست داشتنی و عزیز و ارزشمند :)
اربعین ...
موکب به موکب
چای شیرین میخورم
آه ! شیرین تر از آن در کربلا
جان دادن است .
زبانم بند آمده.
حیرت چنان چناری قد بلند در خیالم نقش بستهاست. نه قدرت نوشتن دارم و نه میتوانم که ننویسم ! اینجا همهچیز متفاوت است. همهی آدمهایش محترمند و عزیز، تنها برای خاطر آنکه زائر اباعبدالله الحسین ع هستند و عاشقند.
همین عاشقی و جنون، نقطهی اشتراک تمامی آدمهاییست که زیر سقف آسمان این شهر نفس میکشند. فرقی نمیکند پیر باشند یا جوان، عراقی باشند یا که نه. مهم آن است که شیفتهی حسینع اند و جان میدهند برای زیارت حرم قمر بنی هاشم.
اینجا همه بزرگند. اینجا همه خادماند. هرکسی به هر وسیلهای که میتواند خیر میرساند به دیگری...
گذر عمر در اینجا به بهترین شکل ممکن محقق میشود. کربلا روزی همهی عاشقان سرور و سالار شهیدان، انشاءالله
یه متن دلی از کنج حرم :))
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#اربعین | #امام_حسین
شِیخ .
گذر عمر ... در همین کنج کوچک تا آخر حیات مرا بس است.
در وصف این عکس، هیچ ندارم که بگویم. [ بنشان مرا به کنج حرم، زیر سایهات ]
پ.ن : توی حرم امام حسین ع جای من همینجاست، همین کنج، دور از همه آدمها و رو به ضریح. یه خلوت عجیب و دلی با آقایی که با همهی دنیا فرق داره :)