آقایِ اباعبدالله الحسین ع
آقای عالمین
تمامِ تار و پود قلبِ گنهکارم ، احساس شرمندگی میکند . شرمنده تر از حر بن يزيد ریاحی که کفش ها را بر گردن آویخت و سرشکسته
به سوی شما آمد ...
سَیدُ الشهدا
شهیدِ راهِ حق
آقای من
گاهی با خود فکر میکنم
چگونه به سمت شما بازگردم ؟
چگونه بارِ گناهانم را برگردنِ شکسته ام
بیاویزم و به سمت لشکرتان حرکت کنم ؟
جایی برای این عبدِ ضعیفِ خطاکار
در میان آغوش شما وجود دارد ؟
یا حسین ع
ای غریب ترین شهیدِ راهِ دین و حقیقت
نگاه کن.
نگاه کن و ببین ...
سر تا پایم ، بانگِ پشیمانی به سر داده اند
چشم هایم زار میزنند و نالهی العفو لحظهای رهایشان نمیکند
خاک تمام عالم بر سر این نوکرِ دل خسته
برای تمام آن روزهایی که به جای دیدنِ حقیقت وجودی شما ، این دنیای تباه را به نظاره نشست .
ای کسی که
از پدر و مادرم بیشتر میخواهمش ..
ای کسی که
تمامِ جان را به فدایش میکنم ...
قسم به این شب های تاریکِ دلتنگی
قسم به این روزهای داغ فراق و دوری
من تاب و تحمل ندارم
قدر هزار سالِ نوری ، با خود گناه آورده ام
تا به جای آن از شما محبت بگیرم ...
ای غریب ترین خوبِ عالم
ای نزدیک ترینِ آدمیان به خدا
میشود همانند حر ، منِ دلشکسته را هم
برای سربازی در رکاب خود بپذیرید ؟
میشود آخر دفترِ مشقِ پرغلطِ زندگانیِ ام
را با امضای شهادت به پایان برسانید ؟
یاحسین ع
ای پدرِ مهربانِ تمامِ بندگانِ خدا
یا اباعبدالله
دستم را بگیر و بگذار دل را رها کنم
از محبت به دنیا و وابستگی ها
تا برسم به شما و راهِ حق و حقیقت.
دلبسته ام کن به شیرین ترینِ لذت ها
به مرگِ در جنگ . و من مردِ در حال مبارزه ..
مبارزِ راه حسین بن علی ع
سربازِ شهید
انشاءالله
- بامدادیکیازروشنترینشبهایتابستان
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی | #محرم
از رباب نشیندهام
شاید نگفتهاند آنقدر که باید.
من هم ننوشته ام. نه در دفتر خاطراتم، نه در صفحات مجازیام و نه حتی در حاشیه کتابهایم.
اما باید از او گفت؛ از عشقِ بی حد و اندازهاش به امام حسین علیه السلام، از احساس مادری و عجیبی که به علی اصغر داشت. از وجود مبارکش در زمین کربلا... از چگونگی حیاتِ او پس از ماجرای عاشورا، از شخصیتِ عجیب و برجستهاش.
همهاش را هم که رها کنیم و نگوییم. نمیتوانیم غمِ عظیمی را که پس از شهادت علی اصغر بر روی قلب او نشست نادیده بگیریم. و روایت نکنیم. نمیتوانیم به راحتی عبور کنیم. آنها که دریافتند احساسِ مادری چیست و تجربه کردهاند؛ یقینا میتوانند بفهمند که رباب چگونه بر تشنگیِ علی صبوری کرد و چقدر سخت بود که لبهای ترک خوردهی نوزداش را ببیند و کاری از دستش بر نیاید...
دانی که چرا طفل به هنگام تولد در همهمه و زمزمه و آه و فغان است؟ چون قبل تولد ز رباب قصه اصغر بشنیده زین رو به ابد اشک به طفلان روان است.
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#محرم | #علی_اصغر
@Sheikh_Alii
برای یکی از رفقا
از مراسم امروز عکس فرستادم
تو قابی که عکس گرفته بودم؛ فقط چهرهی حاج حسین یکتا دیده میشد.
رفیقم در جواب پیامم گفت: خوش به سعادتت، نه بخاطر آدمش، بخاطر حرفهایی که میزنه.
راستش این جمله عجیب منو به فکر فرو برد. اما بعد از اینکه حسابی به جملهاش فکر کردم فهمیدم که چقدر عبارت درستیه(:
مگه آدمها جدا از حرفهاشون هستند؟ و مگه غیر از اینه که حرفهاشون گره خورده با عقاید و تفکراتشون؟ و مگه اعتقاد نداریم اگه حرف و عمل یکی باشه، نفوذ کلام هزار برابر میشه؟..
نمیدونم چرا و چطور؟ ولی انگار این جمله ی ساده و کوتاه رفیقم یه درس بزرگ برای من بود. اینکه میشه حق گفت، پای تاریخِ عزتمند اسلام و انقلاب و دفاع مقدس ایستاد، مرثیه سرایی کرد برای شهدا و در آخر محبوب دلها شد.
میشه جان فدای شهدا بشی و یهو ببینی شدی حاج حسین یکتا، کسی که جز حقیقت نمیگه و دنیا رو گره زده به یک گوشه نگاه سربازان خمینی.
تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه. سخن بگويد تا شناخته شويد كه آدمى در زير زبانش پنهان است. مولاعلیع
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#روز_نوشتهای_دلی
#محرم
شِیخ .
کنجِ دنجِ خانه :)
آنروز بارانِ شدیدی میبارید.
با جزئیات در خاطرم ماندهاست که با چه احساس لطیف و شاعرانهای در هوای قم نفس میکشیدم و به اطراف نگاه میکردم.
مدتها بود با همسرم تصمیم گرفتهبودیم برای کنج دنج منزلمان، کتیبهای بخریم. و آن ماجرای زیبا، در همان روز سرد بارانی اتفاق افتاد.
انگار این پرچم ناب، این تصویر زیبا، روی دیوار مغازه نصب شده بود تا دل از ما ببرد. حالا ایامیست که صبح ها نگاهمان قفل میماند روی این تصویر و دلمان قنج میرود.. این روزها که دلتنگ حرم اربابمان هستیم شاید این تصویر التیامی بشود و کمی آراممان کند :)
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#محرم | #امام_حسین