رانده شده باشی از همهی دنیا
بی پناه باشی، درمانده باشی، اندوه تا حدِ مرگ به جانت نشسته باشد. رفقایت احوالِ کیفیت روزهایت را نداشته باشند و ندانند که چگونه صبح را به شب پیوند میزنی و نزدیکان نخواهند بدانند که در قلبت چه میگذرد. با تنهایی خو گرفته باشی. و ندانی پناهت کیست و پناهگاهت کجاست؟...
همهی این احساسات درونی را به تنهایی حمل کنی و با پای پیاده به سختی ایام را بگذرانی تا بالاخره صفحهی تقویم به ماه محرم برسد. و تو دوباره احساس کنی در آغوش حسین علیه السلام آرام گرفته ای.
معرفت را، رفاقت را، همدردی را، دلسوزی را، آرامش را و همهی همهی احساسات عمیق و خوب را در او بیابی. و او برایت پدری کند. شب ها را تا صبح اگر گریه کردی نوازشگر روحِ مغمومات باشد و تو را بخواهد. همانطور که هستی دوستت بدارد و آنقدر به تو عشق بورزد که در آخر همانی بشوی که او خواسته. که او گفته...
حبیب اگر باشیم حسین علیه السلام یقینا جلوه عظیم تری در حیاتِمان خواهد داشت. حال که هنوز نیاموخته ایم حبیبانه برای حسین اوقات را سپری کنیم؛ لااقل همچون حر، سر به زیر باشیم و شرمنده .
شرمندتم حسین.
که تو رفاقت را در حق من تمام کردی
و من هربار فراموش کردم تو را دارم (:
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
شِیخ .
بخوانید روایت نخلِ عاشق را. بوعلی سینا در فصل اول رسالهی العشق، مطرح میکند که عشق ویژهی آدمیزاد
آنچه انسان را از مردگان متمایز میکند حیات است و اگر کسی عشق نداشته باشد و در مسیر نباشد از این حیات بهرهای نخواهد داشت ولو اینکه نفس بکشد یا راه برود.
و نقطه مقابلش کسی است که عشق را به خانهی قلبش راه دهد و تمام وجودش را فدای عشق کند و دار و ندارش را در طبق اخلاص، تسلیم او نماید؛ او بزرگترين سود را از این معامله نصیب خویش نموده است.
حسنمحمودی
پدر مهربان.mp3
6.27M
گوینده: آقایمیر
نویسنده: طلبهیجوانِحزباللهی
انتشار : @AGHAYE_MIR/261
شِیخ .
حوالی ساعت شش عصر قرار هرروزهی ما با اونهاست :) از صبح که بیدار میشم تا عصر، ذهنم مشغولِ و قلبم مشتاق.
ذهنم مشغولِ اینه که از چی بهشون بگم؟ چطور باهاشون صحبت کنم که قلبای مهربونشون ذوق کنه؟ .
و قلبم مشتاق اینه که زودتر ساعت بگذره و دیدار فرا برسه. قلبا و عمیقا دوسشون دارم. درسته که وقتی میرسیم اونها با ذوق و هیجان میان سمتمون، بغلمون میکنن و از دلتنگی هاشون میگن. اما خدا میدونه حس ما ده برابر اونهاست(:
یعنی من اگر چاره داشتم دونه به دونه اونهارو میبوسیدم، مثل بچه ها از دیدن دوبارهشون ذوق میکردم و موقع رفتن های های اشک میریختم...
اما خب نمیشه ..
خدایا ما عبد گناهکار توییم و سرمون پایینه. اما انقدر بنده های کوچک تو مهربون و با محبت هستن که بی دلیل مارو دوست دارن. این خیلی قشنگه:)
خدایا ازت ممنونم که این ایام رو با وجود این فسقلی ها برای ما شیرین کردی. و باعث شدی حس کنیم قدر یه ذره کوچک به درد دستگاه اباعبدالله الحسین ع خوردیم. خدایا دمت گرم(:
طلبهیجوانِحزباللهی
#روز_نوشتهای_دلی
کی گفته که عشق فقط واسه آدم بزرگهاست؟ من خودم از قبل دبستان دلم امام حسین ع رو میخواست :)🌿
از رباب نشیندهام
شاید نگفتهاند آنقدر که باید.
من هم ننوشته ام. نه در دفتر خاطراتم، نه در صفحات مجازیام و نه حتی در حاشیه کتابهایم.
اما باید از او گفت؛ از عشقِ بی حد و اندازهاش به امام حسین علیه السلام، از احساس مادری و عجیبی که به علی اصغر داشت. از وجود مبارکش در زمین کربلا... از چگونگی حیاتِ او پس از ماجرای عاشورا، از شخصیتِ عجیب و برجستهاش.
همهاش را هم که رها کنیم و نگوییم. نمیتوانیم غمِ عظیمی را که پس از شهادت علی اصغر بر روی قلب او نشست نادیده بگیریم. و روایت نکنیم. نمیتوانیم به راحتی عبور کنیم. آنها که دریافتند احساسِ مادری چیست و تجربه کردهاند؛ یقینا میتوانند بفهمند که رباب چگونه بر تشنگیِ علی صبوری کرد و چقدر سخت بود که لبهای ترک خوردهی نوزداش را ببیند و کاری از دستش بر نیاید...
دانی که چرا طفل به هنگام تولد در همهمه و زمزمه و آه و فغان است؟ چون قبل تولد ز رباب قصه اصغر بشنیده زین رو به ابد اشک به طفلان روان است.
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#محرم | #علی_اصغر
@Sheikh_Alii