eitaa logo
شِیخ .
11.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
132 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ نسل ما اگر شهید هم نشود ، از‌ انتظار‌ و‌‌ بی‌خبری‌‌ جان‌ میدهد ‌.
‌ محفلی بود آسمانی. همسر شهید توسلی میهمان برنامه بود و نویسنده‌ی کتاب. کتابِ خاتون و قوماندان‌. همان صحیفه‌ای که نخوانده‌ام. اما تعریف و تمجید‌ش را بسیار شنیده‌ام و دیده ام آنان که این کتاب را خوانده‌اند چه انقلابی در میانه‌ی قلب و جانشان برپا شده است. آنچه در طول برنامه توجهم را جلب کرده بود؛ نگاهِ محزونِ همسر شهید با همراهیِ لبخندی نازک بود. لبخندی که نشان از صبری زینبی و روحی به بلندای آسمان داشت. مدتهاست میخواهم بنویسم. از شهدا، از خانواده‌هایشان، از فرزندانِ خردسالشان که پدر از دست داده‌اند و حالا باید یک عمر از لذتِ نگاه کردن در چشمانِ امید آفرینِ پدر و تکیه بر بازوان مردانه‌ی او محروم بمانند. مدتهاست که می‌خواهم بنویسم. از همسرانِ شهدا، همان زنانِ قهرمانِ بی‌نظیری که معنا می‌بخشند به واژه‌‌ی استقامت. که حیات می‌بخشند به دلهای مرده‌‌ای که روزمرگی‌ آزارشان می‌دهد. مدتهاست که می‌خواهم بنویسم. از دلهای تنگ و نفس های حبس شده در سینه. از بغض‌های فروخورده‌‌. از دستانِ یخ کرده و چشمانِ امیدوار. از نگاه های منتظر، از اشتیاق های مداوم. میخواهم بنویسم. برای آنکه قصه‌ی قهرمانان این سرزمین تا همیشه بماند. برای آنکه هزاران کتاب دیگر باید نوشته شود تا آدمیزادانِ دیگر بشناسند امثالِ شهید توسلی را. الگو بگیرند و بر خود ببالند و به وجود چنین مردانِ غیوری افتخار کنند. این سرزمین پهناور، در تاریخِ با اصالت خود، شاهد حیاتِ انسان‌هایی بوده‌است که باید روایتِ زندگی‌شان به گوش همگان برسد. و من مینویسم. شاید رسالت من این باشید.
موفقیت و پیروزی مردان خدا شهادت هست.. پس چه جای غم؟
‌ ببخشید که هنوز برات دست به قلم نشدم. تو خیلی بزرگی و من خیلی نحیف در برابر غم از دست دادنت...
‌ میگفت هر اتفاقی یه حکمتی داره و ما زیادی برای درک این مساله کوچک هستیم‌. زمان جنگ، وسط بمب بارون ها و عملیات ها و به شهادت رسیدن ها، پیکر خیلی از جوونها برنگشت. جنازه خیلی هاشون پیدا نشد. بدن خیلی هاشون مفقود شد. رفت تا بیست سال بعد، سی سال بعد. یهو بدن ها، استخوان ها پیدا شدن. برگشتن. شدن نور و هدایتگر. انگار رسالت اون استخوان این بود که تو بیابونهای جنوب سال‌های سال زیر آفتاب بمونن و به وقتش پیدا بشن. شدن همین شهدای تازه تفحص شده ای که تشییع پیکرشون یه ملت رو بیدار و هوشیار و امیدوار میکنه. شهادت سید حسن نصرالله هم خیر و برکتِ. خیلی ها رفتن و با رفتنشون مسیرو برای ما روشن‌تر کردن. مثل حاج قاسم. مثل سید حسن. نشنوه صدای اشک و گریه‌مون رو دشمنی که با ناامیدی ما خوشحال میشه. جبهه مقاومت ایستاده و صدای فریادِ آزادیخواهانه‌ی انقلاب اسلامی در تمام جهان پیچیده. به قول حاج مهدی رسولی: عصر، عصرِ حیرت نیست. عصرِ حرکتِ. نکنه جا بمونی ...
در آستانه طلوعِ خورشید ستارگان یک به یک غروب می‌کنند. سوره طور آیه ۴۹ |
کاش احوالاتِ این روزهایمان و طبعِ مبارزِ خستگی‌ناپذیریِ این ساعاتِ‌مان،‌ موقتی‌نباشد کاش بفهمیم دفاع ِ از حق و جهادِ تبیین محدود به زمانی خاص نیست. حضرت امام فرمودند : تا زمانی که کفر هست مبارزه هست‌وتازمانی‌که‌مبارزه‌هست ما هستیم ...
کنجِ دنجِ حوزه‌ی علمیه .
‌ در اتفاقات اخیر تنها یک چیز را فهمیدم و آن این است که مسیرِ طلبگی اگر درست طِی بشود، انتهایش جز خیر چیزی‌نیست. علامه سید حسن نصرالله طلبه بود . آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی طلبه بود . امام که پیشوای تمام مبارزانِ عصر حاضر است یک طلبه بود . مقام معظم رهبری طلبه است. بسیاری از انسانهای اثرگذارِ جهان طلبه بودند. همانند بسیاری از کسانی که هنوز هم آثارشان بی‌نظیر و جامع است. همچون متفکر شهید، استاد مرتضی مطهری ‌. در نگاه حضرت آقا طلبگی از همه‌ی تخصص‌های موجود ارزشش بیشتر است‌. با این تفاسیر، روشن می‌شود که به همان اندازه‌ای که طلبگی ارزشمند و عظیم است. به همان اندازه هم وظیفه‌ی یک طلبه سخت و مهم است.
‌ باشد که شبانگاهان بر سرشان بریزیم همچون عقابان تیز پروازی که شب و روز برایشان معنا ندارد ....! شهید‌ احمد متوسلیان
امشب هوای قدس و تل آویو بارانی‌ست سیدحسن برخیز هنگام سخنرانی‌ست💔
‌ یواشکی و دور از چشم بقیه بگم، خودمونیم، ولی خیلی دلمون تنگِ حاج قاسم و سید حسن نصرالله شده. مگه نه؟ انگار هیچی این غم رو تسکین نمیده . الان یه عده میان میگن نه نا امیدی نده الان وقت این حرفها نیست. الان وقت جنگ و مبارزه و ایستادگیِ. میدونم میدونم. منم چیزی غیر از این نگفتم. ولی از دست دادن بعضی از آدمها خیلی سخته، مخصوصا کساییِ وجودش سراسر برکت بوده. به هر حال دست خود آدم نیست. بعضی شبها، بعضی روزها وسط همه‌ی روزمرگی‌ها یهو غمِ نبودن عزیزانش ناراحتش میکنه. من نمیدونم چهل و خورده ای سال پیش بعد از فوتِ امام، مردم چطور این داغ رو تحمل کردن. ولی من به عنوان‌ یه دهه هشتادی دیگه تحمل از دست دادن ندارم‌... از دست دادن کساییِ خیلی بزرگ و عزیزن. کسایی که هیچوقت جای خالیشون پر نمیشه... شرمنده بابت این دلنوشته‌ی بلند . اصل حرف اینکه بریم دنبالِ رسالتمون. حیفه تو عصر ظهور باشیم و مثل آدم‌های عادی زندگی کنیم .
‌ تا خبر را شنیدیم جمع شدیم همان جای همیشگی. همدیگر را در آغوش گرفتیم و (مبارک باشه‌ای) گفتیم. شعار دادیم، خندیدیم، وقایع را ثبت کردیم، گفتیم و شنیدیم و در آخر هرکداممان رفت سمت منزل خودش. هر کداممان رفت تا بخوابد و صبح با اراده ای مستحکم پا به عرصه‌ی جهاد بگذارد و به رسالتش در این پیچِ تاریخی بپردازد.
فروشگاه مجازیمونو هنوز عضو نشدید؟👇🏻 https://eitaa.com/oo_madineh_oo
‌ انقدر خستم که دلم میخواد ساعت ها بی سر و صدا کنجِ حرمِ شهدایِ گمنام شاهرود بشینم و به نجوایِ آدم‌ها گوش بدم. یا بی دغدغه برم گلزار شهدا و بین مزارِ آدمهایی که یه روزی تمام زندگی و هستی‌شون رو فدای ما کردن قدم بزنم. و دو سه ساعتی رو کنارِ شهید حسین غنیمت‌پور به درد دل و عقده گشایی بگذرونم. خیلی خستم و این خستگی با خواب و استراحت تموم نمیشه.... ‌
- خوشا هوایی که حیات بخشِ خاطرات است :)
شِیخ .
- خوشا هوایی که حیات بخشِ خاطرات است :)
‌ خیابانهایش را دوست دارم.. درخت‌ها، جدول‌ها، برگ‌های زردِ خشک شده‌ی کنارِ خیابان، مغازه‌های قدیمی، هوای سوزناک، شیبِ خیابانی که به حرم شهدای گمنام میرسد، فلکه، میدان امام و حوزه‌های علمیه‌ای که در قلب شهر هستند و همه‌ی آنچه در آن وجود دارد را دوست دارم. این شهر، قدم به قدم برای من حیاتِ دوباره‌ی خاطراتِ خوش است. خاطراتی که محال است تکرار شوند. روزهایی که رفتند و به من فهماندند که اگر قدردانِ نعمت‌ها نباشم روزی از دستشان خواهم داد. و حتی اگر شکرگزار هم باشم بازهم نمی‌مانند و تمام می‌شوند. زیرا که خاصیتِ زندگی همین است.