یه روزی میای
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
بشینم انار دل تنگمو
تا اون دون آخر برات دون کنم
میخواستم بیای تا مگه چارهای
به حال پریشونی من کنی
میخواستم بیای با گل پیرهنت
که تکلیف چشمامو روشن کنی
میخواستم پس از این همه سال و ماه
قد و قامتم رو ببینی پدر!
بشینم پای آخرین قصههات
تو هم پای قصهم بشینی پدر!
چقدر آینه و شمع چیدم برات
چقدر چشم به راهت نشستم بیای
چقدر فال حافظ گرفتم واسهت
تو فالت همین بود: یه روزی میای
میخواستم پس از سالها انتظار
بیای جشن بارون بگیرم برات
ببوسم سر و زلف و پیشونیتو
تو که سر نداری بمیرم برات
✍🏻 #سعید_بیابانکی
🏷 #فرزندان_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
جان شعلهور
آمد از لبخند باران، آمد از اشراق رود
مردی از آیینه روشنتر، صداقت تار و پود
کیست این مجنون عاشق؟ کیست این روح غریب؟
کیست این اندوه پرپر؟ کیست این داغ کبود؟
کیست این؟ یک شمس دیگر، وارث تیغ و غزل
کیست این؟ یک روح شرقی، وارث عشق و سرود
یک سرِ سبز و زبانی سرخ، جانی شعلهور
سهم این ققنوس آتشنوش طوفانگرد بود..
یک شب آمد سرخ مردن را تبسم کرد و رفت
ما نفهمیدیم اما، آن تبسم را چه سود!
مثل روح گل شکفت و مثل بوی گل پرید
تا که دل بستیم بر او، داغ او آمد فرود
مردی از خواب زمین کوچید، یک شب ناگهان
آسمان را خواب دید و شد پرستو پر گشود
این «غزلـآتش» فقط یک جرعه از اندوه اوست
آه اگر میشد بنوشم داغ او را، رود، رود...
تا زبانی سرخ دارد عشق در کام جنون
میتوان از «تندگویان» ای دل عاشق سرود
✍🏻 #رضا_اسماعیلی
🏷 #شهید_تندگویان
🇮🇷 @Shere_Enghelab
18.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 عرض ارادت شاعران به علمدار انقلاب
🌷سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
💠 مرز عشق
📹 به روایت #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
سربند یا زهرا
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
هر کس که در سر آرزوی عشق دارد
هنگام رفتن با شهیدان میبرندش
بابا! وصیّتنامۀ همسنگرت کو؟
این روزها خون میچکد از بندبندش
آقا معلم، قصه از آن روزها گفت
کردند سالِ آخریها ریشخندش
شرمی نکردند از صدای سرفهدارش
چیزی نخواندند از نگاه دردمندش
گیرم عَلم از دست عباسی بیفتد
عباس دیگر میکند از جا بلندش
هر کس به این آسانی اهل کربلا نیست
کار حسین است و دل مشکلپسندش
✍🏻 #مهدی_جهاندار
🏷 #فاطمیه | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
گمنامترین شهید
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
گمنامترین شهید را آوردند
جز پارهای از عشق دگر هیچ نداشت
✍🏻 #وحید_امیری
🏷 #تشییع_شهدا | #شهید_گمنام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«بر شانۀ شما!»
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
بر سطح بینهایت اقیانوس
گویی هزار کشتی کوچک
با بادبان کج شده میرانند
رفتار کعبههای روان
بر شانههای صبر تماشاییست
بر شانههای ای کاش
بر شانههای اشک
بر شانههای همهمه و فریاد
آه ای کجاوههای معلّق
در باد
ای کعبههای کوچک چوبی!
ما زائر ضریح شما هستیم
امّا شما
اینگونه در طواف که هستید؟
آیا
بر شانههای ما
این فوج پرشکسته شمایید؟
یا نه،
این خیل خسته ماییم
کاینگونه سربلند
بر شانۀ نجیب شماییم؟
ما
بر شانۀ شماییم
بر شانۀ شما!
✍🏻 #قیصر_امینپور
🏷 #تشییع_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
به یاد شهیدان
در سینهام دوباره غمی جان گرفته است
«امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است»
تا لحظههای پیش، دلم گور سرد بود
اینک به یُمن یاد شما جان گرفته است
در آسمان سینۀ من ابر بغض خُفت
صحرای دل، بهانۀ باران گرفته است
از هر چه بوی عشق تهی بود خانهام
اینک صفای لاله و ریحان گرفته است
دیشب دو چشم پنجره در خواب میخزید
امشب سکوت پنجره پایان گرفته است
امشب فضای خانۀ دل، سبز و دیدنیست
در فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کاروانها
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
امان از اینچنین سوزی که در داغ عزیزان است
امان از اینچنین داغی که میبُرّد امانها را..
به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم
غریبانه ولی بردیم با خود استخوانها را
اگر دریا نمیگنجد به کوزه، با چه اعجازی
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوانها را؟
خبر دادند یوسفها به کنعان باز میگردند
ندانستیم با تابوت میآرند آنها را
به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند
خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکانها را
✍🏻 #میلاد_عرفانپور
🏷 #تشییع_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
یک شهر...
سرما برود، بهار قسمت بشود
رزق تو هزار بار قسمت بشود
یک شهر گرفت زیر تابوتت را
تا بار غمت هزار قسمت بشود
✍🏻 #حامد_اهور
🏷 #تشییع_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فریاد مردم
این شهر دوباره زائر باران بود
این خاک به جشن لالهها مهمان بود
تشییع کبوتران خونین پیکر
فریاد رسای مردم ایران بود
✍🏻 #حسین_علاءالدین
🏷 #تشییع_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از KHAMENEI.IR
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 ویژه
📹 نماهنگ | اللهُ مولانا
🔻 روایت رهبر انقلاب از دلیل قدرت ملت ایران و اعتقاد به حمایت و پشتیبانی الهی
👈 خیلی این انقلاب چیز عجیبی است، حالا حالاها دردسرها برای اربابان دنیا خواهد داشت
💻 Farsi.Khamenei.ir
نهم دی باقیست
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
پشت بتها نشود راست پس از ابراهیم
بتشکن رفت ولی باز تبرها باقیست
گفت فرزانهای، امروزِ شما عاشوراست
جبهه باقیست و شمشیر و سپرها باقیست
جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقیست
گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
شرطها مانده و اما و اگرها باقیست
«شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
در ره منزل لیلی که خطرها» باقیست
نیست خالی دل ارباب یقین از غصه
فتنهها میرود و خونِ جگرها باقیست...
قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟
صبرتان میرود از دست! بگویم یا نه؟
شاید از قصۀ ما خُلق شما تنگ شود!
یا که این گفته خود آغازگر جنگ شود
قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد
آتش فتنه چنان شد که خدا میداند
آنقدر دل نگران شد که خدا میداند
قصه آن بود که یک طایفه که فتنه از اوست
دوست را دشمن خود خواند، وَ دشمن را دوست
آری آن طایفه خود را ز خدا منفک کرد
روی بر سامری آورد به موسی شک کرد
سامری گفت بیایید به شهرت برسیم
با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم
سامری گفت که در شور حکومت شعف است
باید اینبار به قدرت برسیم این هدف است
آری آن صدرنشینان بنیصدر شده
خویش را قدر ندانسته و بیقدر شده
گرچه یاران علی... حیف که سازش کردند
با معاویه نشستند و خوش و بش کردند
نکتهها بر لبمان رفت و خریدار نبود
گوش آن طایفه انگار بدهکار نبود
آری آن طایفه میگفت: نصیحت کافیست
خستهایم از سخن مفت! نصیحت کافیست
نیست در حافظۀ دهر، زهیر و طلحه
کم بسازید در این شهر، زهیر و طلحه
کم بگویید ز صفین و جمل، این آن نیست
«این همان قصه اسلام ابوسفیان» نیست
داشت آن طایفه هر چند صدایی دیگر
آب میخورد ولی فتنه ز جایی دیگر
قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند
جانماز آبکشان، عافیتاندیش شدند
گاه از این سوی سخن، گاه از آن سو گفتند
هر چه گفتند در آنروز دو پهلو گفتند
خواستند امر نماید به حمیّت مولا
تن دهد باز به امر حکمیّت مولا
همچو امروز پر از فتنه شود فرداها
اُفتد این کار به تدبیر ابوموسیها...
چشم ما در پی این حادثه چون کارون بود
بد به دل راه ندادیم ولی دل خون بود
آه از آن فرقۀ با اجنبی خودنشناس
گونهگون ظاهراً اما سر و ته یک کرباس
مُهر بر لب زده بودند و تماشا کردند
از پس حادثهها چهره هویدا کردند
این جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟!
چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟!
کوفه کوفهست ولی ترک سفر جایز نیست
که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست
همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن
دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن
ای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کن
همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت
آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت
کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت در جاده شتابان، سفری پیدا شد
شب تاریخ پر از قهقهۀ غفلت بود
ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد
بانگ زد عقل که «اقبالِ» شقایق با اوست
«نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد»
گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مَدُزدید اگر فتنهگری پیدا شد
وای اگر اهل بصیرت اُحُد از یاد بَرَند
چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد بَرَند
وای اگر مزرعهها سوخته با رعد شود
مُلک ری آفت عُمْرِ عُمَر سعد شود
گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه
راه بیداریِ صد حر و زهیر است این راه
گفت ای پاکدلان سنت مألوف چه شد
ای جوانان عرب! امر به معروف چه شد
این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم
با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم
این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم
هر چه داریم از آن مرد شهادت پیشهست
که نماد شرف و عاطفه و اندیشهست
آنکه آموخت به موسی جگران نیل شدن
بر سر ابرههها فوج ابابیل شدن
بین محراب دعا چون زکریا بودن
در دل طشت زر حادثه یحیی بودن
این چنین بود که ایران همه عاشورا شد
با سر انگشت دعا مُشتِ خیانت وا شد
و حسین بن علی باز به امداد آمد
و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد
عبرتآموز ز تاریخ که خائن کم نیست
این هم از عبرت ایوان مدائن کم نیست
و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقیست
فتنه خاموش شد اما نهم دی باقیست
✍🏻 #جواد_محمدزمانی
🏷 #حماسه_نه_دی | #فتنه
🇮🇷 @Shere_Enghelab