eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
480 عکس
146 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
نهم دی باقی‌ست بال پرواز گشایید که پرها باقی‌ست بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقی‌ست پشت بت‌ها نشود راست پس از ابراهیم بت‌شکن رفت ولی باز تبرها باقی‌ست گفت فرزانه‌ای، امروزِ شما عاشوراست جبهه باقی‌ست و شمشیر و سپرها باقی‌ست جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود شور آن واقعه در جان پسرها باقی‌ست گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود شرط‌ها مانده و اما و اگرها باقی‌ست «شرط اول قدم آن است که مجنون باشی در ره منزل لیلی که خطرها» باقی‌ست نیست خالی دل ارباب یقین از غصه فتنه‌ها می‌رود و خونِ جگرها باقی‌ست... قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟ صبرتان می‌رود از دست! بگویم یا نه؟ شاید از قصۀ ما خُلق شما تنگ شود! یا که این گفته خود آغازگر جنگ شود قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد آتش فتنه چنان شد که خدا می‌داند آنقدر دل نگران شد که خدا می‌داند قصه آن بود که یک طایفه که فتنه از اوست دوست را دشمن خود خواند، وَ دشمن را دوست آری آن طایفه خود را ز خدا منفک کرد روی بر سامری آورد به موسی شک کرد سامری گفت بیایید به شهرت برسیم با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم سامری گفت که در شور حکومت شعف است باید این‌بار به قدرت برسیم این هدف است آری آن صدرنشینان بنی‌صدر شده خویش را قدر ندانسته و بی‌قدر شده گرچه یاران علی... حیف که سازش کردند با معاویه نشستند و خوش و بش کردند نکته‌ها بر لبمان رفت و خریدار نبود گوش آن طایفه انگار بدهکار نبود آری آن طایفه می‌گفت: نصیحت کافی‌ست خسته‌ایم از سخن مفت! نصیحت کافی‌ست نیست در حافظۀ دهر، زهیر و طلحه کم بسازید در این شهر، زهیر و طلحه کم بگویید ز صفین و جمل، این آن نیست «این همان قصه اسلام ابوسفیان» نیست داشت آن طایفه هر چند صدایی دیگر آب می‌خورد ولی فتنه ز جایی دیگر قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند جانماز آب‌کشان، عافیت‌اندیش شدند گاه از این سوی سخن، گاه از آن سو گفتند هر چه گفتند در آن‌روز دو پهلو گفتند خواستند امر نماید به حمیّت مولا تن دهد باز به امر حکمیّت مولا همچو امروز پر از فتنه شود فرداها اُفتد این کار به تدبیر ابوموسی‌ها... چشم ما در پی این حادثه چون کارون بود بد به دل راه ندادیم ولی دل خون بود آه از آن فرقۀ با اجنبی خودنشناس گونه‌گون ظاهراً اما سر و ته یک کرباس مُهر بر لب زده بودند و تماشا کردند از پس حادثه‌ها چهره هویدا کردند این جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟! چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟! کوفه کوفه‌ست ولی ترک سفر جایز نیست که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن در همین مکه اقامت کن و آقایی کن دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن ای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کن همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد رفت در جاده شتابان، سفری پیدا شد شب تاریخ پر از قهقهۀ غفلت بود ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد بانگ زد عقل که «اقبالِ» شقایق با اوست «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد» گفت هنگام قیام است سر و جان بازید سر مَدُزدید اگر فتنه‌گری پیدا شد وای اگر اهل بصیرت اُحُد از یاد بَرَند چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد بَرَند وای اگر مزرعه‌ها سوخته با رعد شود مُلک ری آفت عُمْرِ عُمَر سعد شود گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه راه بیداریِ صد حر و زهیر است این راه گفت ای پاکدلان سنت مألوف چه شد ای جوانان عرب! امر به معروف چه شد این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم هر چه داریم من و تو ز محرم داریم هر چه داریم از آن مرد شهادت پیشه‌ست که نماد شرف و عاطفه و اندیشه‌ست آنکه آموخت به موسی جگران نیل شدن بر سر ابرهه‌ها فوج ابابیل شدن بین محراب دعا چون زکریا بودن در دل طشت زر حادثه یحیی بودن این چنین بود که ایران همه عاشورا شد با سر انگشت دعا مُشتِ خیانت وا شد و حسین بن علی باز به امداد آمد و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد عبرت‌آموز ز تاریخ که خائن کم نیست این هم از عبرت ایوان مدائن کم نیست و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی‌ست فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی‌ست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 عرض ارادت شاعران به علمدار انقلاب 🌷سردار شهید 💠 یک و بیست 📹 به روایت 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کربلا تا قدس حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است حاج قاسم رفت و راه بی‌کرانی مانده است در تنور سینه‌ها آتش‌فشانی مانده است مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است حاج قاسم رفت اما امتحانی مانده است تازگی‌ها هرطرف رو می‌کنی روز خداست مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست غیرت صفّینیان را نهروانی مانده است ای خمینی‌باوران! دنیا جمارانی شده‌ست ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شده‌ست شهر را یک‌روز می‌بینی چراغانی شده‌ست کربلا تا قدس لبریز سلیمانی شده‌ست منتظر باش اتفاق ناگهانی مانده است نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد دشمنی بسیار و فتنه بی‌حد و بدعت زیاد بزدل و کج‌فهم و سازش‌کار و بی‌غیرت زیاد کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد! در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است حاج قاسم کربلایی بود و سرتاپا حسین خوش به حال آن‌که تا آخر بماند با حسین لِلذینَ آمَنوا فی هذهِ الدنیا... حسین هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین» بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مرد میدان بر دوش کشید بار انسان‌ها را از بند رها کرد مسلمان‌ها را یک مرد فقط مانده... به نامش بزنید، میدان‌ها کوچه‌ها خیابان‌ها را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
صدها سلیمانی از کشته‌اش هم بترسید، این مرد پایان ‏ندارد مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد دل‌های ما مُلک او شد، جان‌های ما ‏سرزمینش این سرزمین بهار است، اینجا زمستان ‏ندارد ما التیام از که جوییم؟ ما از که مرهم ‏بخواهیم؟ جز روضۀ فاطمیه، این درد درمان ندارد... ‏صدها سلیمانی اینجا، می‌جوشد از خون ‏پاکت دشمن چرا فکر کرده‌ست خون تو تاوان ‏ندارد؟ ما غرق خشمیم و کینه، آتشفشان‌های ‏دردیم ایمن نباشد از این خشم، هرکس که ایمان ‏ندارد خون ابو مهدی امروز آمیخت با خون ‏سردار یعنی که اسلام اصل است، بغداد و تهران ‏ندارد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مرد میدان هنگام حماسه تیغ بران بودی همرزم دلاور شهیدان بودی هربار که انقلاب سربازی خواست سردار همیشه مرد میدان بودی ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
پهلوان‌ها نمی‌میرند حاج قاسم سلام! آمده‌ام، با خودت راهی نجف بشوم دل من کوفه است و می‌خواهم کفتر چاهی نجف بشوم چاه‌ها از غمت خبر دارند حرف‌های نگفتۀ خود را همۀ عمر با علی گفتی بر مزار شهید دلواری اول کار یاعلی گفتی پهلوان‌های ما نمی‌میرند مثل تو در مسیر جان دادن باید از شهرت و مقام گذشت شک ندارم برای دیدن تو باید از وادی‌السلام گذشت آه بوی بهشت می‌آید روی دوش اهالی این شهر پیکر غرق در ستارۀ توست در حریم نجف ابومهدی تا ابد نائب الزیارۀ توست فال حافظ گرفته‌ام حاجی: «ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دلت انیس ابومهدی المهندس شد» روز تشییعت آسمان لرزید دل بحرالنجف به جوش آمد موج‌ها یک‌صدا خروشیدند نغمۀ یاعلی به گوش آمد السلام علیک یا مولا بر لبت ذکر یا ابالحسن است در فضایی شکوهمند و جمیل هر کسی عاشق شهادت بود رد شد از باب مسلم بن عقیل محو انگشتر عقیق توام مقصد ما همیشه کرببلاست مبدأ جادۀ جنون نجف است پس پیاده به راه می‌افتم جادۀ اربعین از این طرف است وعدۀ ما عمود یکصد و ده رد پای تو در تمام مسیر به امام زمان قسم، پیداست از عمود هزار و چندم راه گنبد ساقی حرم پیداست باز هم یاد دستت افتادم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
امان جان داد که در امان ببیند ما را خالی کند از یزیدیان دنیا را دزفول، هویزه، کربلا، شام، دمشق سردار ادامه داد عاشورا را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نگین قدس مرا یاد است سطری بی‌بدیل از شعر خاقانی: «که سلطانی‌ست درویشی و درویشی‌ست سلطانی» الا روح صداقت، معنی ایثار و آگاهی! جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی تویی از عاشقان سر به زیر و سربلند ماه تویی از اهل‌بیت عشق ای خورشیدپیشانی دمی که با شهیدان خدایی راز می‌گویی تو حتی می‌توانی قدسیان را هم بگریانی... نوشتی دیو نفست را ببر اول به قربانگاه به روی خاتم انگشترت با خط دیوانی خلیل خودشکن کم دیده‌ام چونان تو در میدان که اسماعیل جان را می‌کند هر روز قربانی... الا پیر خراسانی، مریدی این چنین داری! سَبَق برده‌ست از رستم مگر این گُرد کرمانی سلام ما به این ظلمت‌شکن ماه بلنداختر درود ما به آن خورشید، آن پیر خراسانی صدای پارسایان از عراق و شام می‌آید مگر ایران برون آرد جهان را از پریشانی... الا ای قاسم فتح درخشان! فتح دیگر کن که خصلت‌های قاسم داری و خوی سلیمانی در این میدان فراوان مدعی دیدم مگر آخر نگین قدس را از دست اهریمن تو بستانی ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سرباز یک عمر فقط داعیۀ خدمت داشت مردی که به حُسن سادگی شهرت داشت «سرباز سلیمانی» عطر خوشی از «العبد محمدتقی بهجت» داشت ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
میدان شهادت عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش دژ مستحکم ایمان، دژ مستحکم دین متفکّر، متکلّم، متخلّق به یقین آن‌که خوش‌صحبت و خوش‌سیرت و خوش‌غیرت بود مَحرمِ راز محمدتقی بهجت بود همه‌جا صحبت ایثار و دِماء شهداست و دماء الشّهدا ذِیل مداد علماست ای که تکریم تو تکریم همه خوبی‌ها ای تو در زمرۀ «لا نَعلمُ إلّا خَیرا» دشمنان علی امروز وقیح‌اند همه اشعث قِیس و زیاد بن ابیه‌اند همه به مصاف آمده‌ای یک‌تنه با خنّاسان دین به ابلیس فروشان و نمک‌نشناسان در دل سفسطه‌بازان به شجاعت رفته آیت‌اللهِ به میدان شهادت رفته یار و غمخوار علی، میثم تمّار علی أینَ عمّار علی نه، خود عمّار علی مرد میدان گلاویز شدن با شُبَهات نه فقط خمس و زکات و نه فقط صوم و صلات! فقه و تفسیر و سکوت و سخنش درس‌آموز مرد اسلام سیاست، یل اسلامِ به‌روز فیلسوف طرُق معرفت توحیدی خوابْ‌آشفته‌کنِ فلسفۀ تقلیدی اعتقادی که در اسلام پیِ سلطنت است غلط اندر غلط اندر غلط اندر غلط است آن‌که کرده‌ست میان حق و باطل اُتراق، اعتدالش نتوان گفت؛ نفاق است نفاق راه حق را غم پیدا و نهان بسیار است طعنه و سرزنش و زخم زبان بسیار است او که در دین خداوند، سر از پا نشناخت راه را جز به تولّی و تبرّی نشناخت مَسلکش راهگشا، معرفتش مفتاح است فاش، علامه محمدتقی مصباح است بانگ مردان غیور است اگر می‌شنوید شیهۀ اسب ظهور است اگر می‌شنوید راه اگر راه حسین است، خدا ما را بس گرد و خاک سفر کرب‌وبلا ما را بس آنچه آرامش دل‌هاست مهیّاست هنوز سایۀ چادر پُر وصلۀ زهراست هنوز ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار خانواده آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی (رضوان ‌الله ‌علیه). ۱۴۰۱/۱۰/۰۵ 💻 Farsi.Khamenei.ir
نور چشم حزب الله این خبر سخت بود، سنگین بود تا شنیدیم، بی‌قرار شدیم روح علامه تا خدا پر زد داغ دیدیم، داغدار شدیم نفسش گرمی دل یاران خطبه‌اش راز خشم دشمن بود سال‌ها نور چشم حزب الله سال‌ها خار چشم دشمن بود استوار و شکوهمند و صبور مهربان و صمیمی و ساده مثل یک کوه، سربلند و رشید مثل یک آبشار افتاده نه در این راه عافیت‌طلب و نه در این راه منفعت‌بین بود گفت «جان‌ها فدای دین» آری همۀ عمر خادم دین بود در دل فتنه‌ها به ساغر ما جامی از کوثر ولا می‌ریخت بعد هر زخم در پیالۀ ما جرعه‌ای از خم «شفا» می‌ریخت روح او در بدن نمی‌گنجید عاقبت سوی دوست عازم شد شب جمعه «به سوی او» پر زد رفت و همراه حاج قاسم شد قلمش، خطبه‌های مستندش، بود عمری سلاح علامه بی‌شک از کربلا شروع شده راه سردار، راه علامه آن یکی هم‌مسیر با عباس این یکی هم‌مسیر با زینب السلام علیکَ یا عباس السلام علیکِ یا زینب ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
عزیز یک روز به فکه، غرق غربت بودی یک روز حلب، جلوتر از خط بودی در سینۀ ما عشق تو امروزی نیست از دیر زمان عزیز ملت بودی ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
پرواز در آتش روح بلندت جلوۀ ایثار سردار پرواز کردی تا حضور یار سردار از کاروان شاهدان جا مانده بودی در غربت تقدیر تنها مانده بودی مردان روز رزم و غیرت رفته بودند صیاد و خرازی و همت رفته بودند بر حاج احمد کاظمی‌ها گریه کردی با سوز دل، پنهان و پیدا گریه کردی نوبت به نوبت دوستان رفتند و ماندی در حجلۀ دل داغ یاران را نشاندی با خویش می‌گفتی چرا تأخیر کردم رفتند همرزمان ولی من دیر کردم گفتی که از روی رفیقان شرمگینم رفتند تا معراج و... پابست زمینم انگار قسمت بود بال و پر بگیری جای تأسف داشت در بستر بمیری پر شد مشام جانت از سیب بهشتی پرواز در آتش! چه زیبا سرنوشتی پرواز تو زیباترین پرواز، ای مرد! پایان تو زیباترین آغاز، ای مرد! مانند ققنوسی که در آتش بمیرد از شعله‌ات صد «حاج قاسم» پر بگیرد دستت مسیر استقامت را نشان داد یعنی که باید پیش پای عشق جان داد اهریمن جانی بداند! سربه‌داریم صدها سلیمانی علم بر دوش داریم از دست سرداری اگر پرچم بیفتد حاشا که بر ابروی لشکر خم بیفتد سردار دیگر پرچم‌افراز است اینجا شور شهادت شوق پرواز است اینجا ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
اذن شکفتن انگار جهان از غم تو پیر شده داغ تو بزرگ است و جهانگیر شده هر چند که از ساقه جدا شد دستت آن شاخه، هزار بار تکثیر شده ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دلتنگ چشمان توام دلتنگ چشمان توام، بسیار در بسیار آن چشم‌ها، آن چشمه‌های جاری و بیدار لبخند تو یادآور آیات رحمت بود اخم تو تفسیر اشداء علی الکفار رفتی و تنها مانده فرزند شهیدی که بی تو برای او یتیمی می‌شود تکرار مثل تو دیگر نیست بین ما علمداری قاسم! علم را با همان دست قلم بردار نام تو قسمت کرده بین ما شجاعت را دشت شهامت! کوه طاقت! اسوۀ ایثار! راه تو راه کربلایی‌های تاریخ است یاد تو خواهد ماند در دل‌هایمان سردار ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آن مرد... تماشا کن تکان شانه‌ها را حکایت کن غم پروانه‌ها را از آن مردی بگو که تکیه دادیم به عکس او ستون خانه‌‌ها را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
عطر زیارت‌نامه رفتی ولی چشمانِ ما پر بود از باران در زیر برفِ غربت و در فصل یخبندان مثل پدر بودی عزیز و مهربان یعنی با تو نمی‌شد کودکی بی‌تاب و سرگردان.. هر جا که مظلومی تو را می‌خواند، می‌رفتی تا سوریه، تا غزه، تا بغداد، تا لبنان در خاک غمگینی اگر پای تو وا می‌شد باران به باران عشق می‌بارید و الرحمان آن شب که آتش سوخت جان و پیکر ما را عطر شهادت داشت بغض و گریۀ ایران اما فراقت را چگونه تاب آوردیم؟ مایی که لبریزیم از داغت پس از طوفان بعد از تو حتی روزهای مهربانی رفت این دردها هرگز به آسانی نشد جبران عطر زیارت‌نامه از گلزار می‌آید حتما شهیدانند هر شب پیش تو مهمان ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مثل حاج قاسم... ای کاش همیشه یار قائم باشیم در سنگر عاشقی مقاوم باشیم در جبهۀ تبیین و جهاد امروز ای کاش که مثل حاج قاسم باشیم ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سلیمانیِ فردا بعد از تو دلم خون و دو چشمم همه دریاست در خیمهٔ قلبم همه شب سوگِ تو برپاست آدینهٔ هر هفته، حوالی سحرگاه در دفتر شعرم دو سه خط روضه مهیّاست برگشت ورق بعد تو، تاریخ عوض شد هر جمعهٔ دیماه برایم شب یلداست لا نَعلمُ مِنکَ به جز از خدمت و اخلاص وَ نَشهدُ اَن‌ّ که مقامات تو والاست یک عمر عزادار غم فاطمه بودی چندی‌ست عزادار تو صدیقهٔ کبراست.. آمادهٔ رزمیم که در مکتب قاسم در راه خدا کشته شدن شهد مصفّاست هرچند که امروز سلیمانیِ ما نیست هر کودک این خاک، سلیمانی فرداست ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهید عارف وسط خطابۀ توحیدش زاهد بعد از نماز پرتردیدش از گمشدۀ خویش _خدا_ می‌گفتند آنی که شهید آشکارا دیدش ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سردار دل‌ها تا روضۀ قاسم میان شهر برپا شد دنیا ز هم پاشید و دل‌ها ارباً اربا شد تا شاعران از کربلایی بودنش گفتند انگشتری در قتلگاه یار پیدا شد جغرافیای قلب او از بس که وسعت داشت آخر پناه مردم مظلوم دنیا شد با رودها پیوند خورد از بس که چشمانش او باعث بیداری امواج دریا شد درگیر باران می‌کند تا سال‌ها ما را ابری که صبح جمعه بغض کهنه‌اش وا شد دنیا به چشمش دید سرباز جمارانی با جان‌فشانی‌های خود سردار دل‌ها شد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خورشیدی شدی گم کرده چنان شب‌زدگان فردا را خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را خورشید شدی، دمیدی از نو در خون خونِ تو مگر به خود بیارد ما را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آیۀ خورشید از سرزمین صبح می‌آمد از کوچه‌های شرقی ایمان در دست‌هایش آیۀ خورشید در چشم‌هایش سورۀ باران مردی که محکم بود مثل کوه مردی که جاری بود مثل رود مردی که از ایل پرستوها مردی که از نسل شقایق بود مردی که می‌فهمید صحرا را مردی که با آهو رفاقت داشت مردی که با گل‌‌ها سخن می‌گفت مردی که به دریا شباهت داشت با قاصدک‌ها متحد می‌شد با مرکب طوفان سفر می‌کرد از آب و از آتش نمی‌ترسید راحت به خط می‌زد، خطر می‌کرد آوارگی بچه‌گنجشکی آرامش او را به هم می‌ریخت پژمردگی غنچه‌ای کوچک در چشم‌هایش طرح غم می‌ریخت ‌در سنگر امید می‌جنگید زخمی، ولی غرق تبسم بود او پاسدار صلح و آرامش او حافظ لبخند مردم بود از سرزمین صبح می‌آمد با کولۀ بیدارخوابی‌ها می‌رفت تا فردای روشن‌تر می‌رفت تا آن‌سوی آبی‌ها ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab