﷽
#ســــلام_امام_زمانم
بایــــد ڪمے#خلوتــــــ ڪنم با حــال زارم😭
مــن از هــرآنچــه غــیر تــو، دلشــوره دارم😢
بــاید ڪمے در#خــویشتن آوار گــردم
تــا تــو بــسازے هــرچــه را در سیــنه دارم😔
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
🌹🍃🌹🍃
عالم سراسر محضرِ پروردگار است
فرقی ندارد واقعیّت یا مجازی
وقتی مخاطب می شود شخصی برایت
فکر و خیالش با تو می گردد موازی
با شکلکِ لبخندِ تو، می خندد او نیز
ذهنش به الفاظِ تو شد مشغولِ بازی
وقتی که آرایش دهی شکلِ سخن را
پیشِ خودش می گوید او: به به، چه نازی!
با شکلکی از بوسه و آغوش و چشمک
او می کند با جسمِ پاکت عشق بازی
کم کم دلش می لرزد و افسرده گردد
چون کرده ای در حدّ و مرزش پادرازی
او آتش است و تو حریرِ نرم و نازک
خواهی میانِ دود و آتش لانه سازی؟
با گفتنِ الفاظِ لوس و بچّگانه
دارد خیالت می رسد که دلنوازی
امّا تو با این کار داری می فرستی
جسمِ کبوتر را به چنگِ شاهبازی
عمرِ خودت را باختی در این فضاها
ترسم که اندک دینِ خود را هم ببازی
ارسالِ شکلک ها به نامحرم خلاف است
در شرع و در منطق نمی بینم جوازی
حفظِ حریمِ شخصی ات، دستِ خودِ توست
عاقل نکرده بر هلاکش پیشتازی
چشمِ خدا را شاهدِ اعمالِ خود دان
گر اهلِ اسلام و قوانین و نمازی
در محضرِ پاکان و قدّیسانِ عالم
جز پاکی و عفّت ندیدم امتیازی
عشق و محبّت را نثارِ محرمت کن
گر عاشقی یکتاپرست و پاکبازی...
#حسینعلی_زارعی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
جان به لب داریم
و همچون صبح، خندانیم ما
دست و تیغ عشق را
زخم نمایانیم ما
از شبیخون خمار صبحدم آسوده ایم
مستی دنباله دارِ چشم خوبانیم ما ...
#صائب_تبریزی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
و پنج شنبه می آید که یادمان بیاورد:
کسی بود
که فکرش را نمی کردیم
یک روز نباشد . . .
👤 لیلا مقربی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است
کدام دسته گل امروز بر مزار من است
گلی که آمده بر خاک من نمی داند
هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است
گل محمدی من، مپرس حال مرا
به غم دچار چنانم که غم دچار من است
تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد
خود این خلاصه ی غم های روزگار من است
بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم
اگر چه سوخته ام، نوبت بهار من است
#فاضل_نظری
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#حسین_جانم❤️
بر ما برسانید ، دوایے لطفاً
از غصہ مریضیم ، شفایے لطفاً
در نسخہے ما جاے دوا بنویسید
یڪ چاے غلیظ ڪربلایے لطفاً
#ڪربلا_پاے_پیاده?
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله💚
سلااام.صبحتون حسینی(ع)🌹🌹
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
بد خواه كسان هيچ به مقصد نرسد
يك بد نكند تا به خودش صد نرسد
من نيك تو خواهم و تو خواهى بد من
تو نيك نبينى و به من بد نرسد
#خيام
#لحظه_هاتون_سرشارازمحبت💝
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
دریغا روزهایی که بیدلبستگی بگذرند.
دریغا بیگانگی. امّا آدمیزاد را مگر تاب و توان آن هست که از هر کس و هر چیز ببُرّد؟ دمی شاید؛ یا روزی و ماهی شاید به اراده چنین کند.
اما سرشت او چنین نیست.
پیوند مییابد و میپیوندد. جذب میشود. شوق یگانگی. خود را به دیگری بست میزند. خود را به دیگری میسپرد. خود از آن او، او از آنِ خود.
میخواهد، پس خواها دارد.
خواها دارد، پس میخواهد.
هست، پس چنین است.
مگر نباشد تا نپیوندد. مگر بمیرد.
📚کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
غم انگیزےِ یک زن را
پشت چشمانش
و در عمق لبخند تلخش
میتوان فهمید
زنها
گاهی حرف نمیزنند
فقط نگاه میکنند
و پشت نگاه سردشان
دنیا دنیا حرف است...
#افشین_یداللهی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
شرم می گفت نگاهت نکنم، گفتم چشم
عشق میخواست ببیند نظری، دعوا شد!
#محسن_شیرمهدیه
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃
🌸
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایى من، اینجا چراغی روشنه
☘#روزبه_بمانی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
بیا تا یک زمان امروز
خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمیداند
کسی احوال فردا را
#سعدی
دلتون شاد و لب تون خندون
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
تو زندگی ...
مجبور نیستی
به هیچ كسي
راجع به چیزی جواب پس بدی
به غیر از ...
وجــدانت
این و هــيچــوقت ...
یادت نـره ...!👌🏻
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷
🔹
#پند
از جهان دو بانگ می آید به ضد
تا کدامین را تو باشی مستعد
آن یکی بانگش نشور اتقیا
وان یکی بانگش فریب اشقیا
این دو بانگ همواره در جهان بلند بوده است:
یک بانگ،
بانگ صالحان و رسولان خداوند،
و بانگ دیگر،
بانگ اشقیا و ناپاکان.
مهم این است که اینها بانگ اند نه تازیانه و نه زنجیر
نه به جبر می رانند و نه به جبر می بندند
کارشان دلربایی است
تا دل، ربوده ی کدام شود ...
#مولانا #
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
با همین چشم های خود دیدم، زیر باران بی امان بانو!
درحرم قطره قطره می افتاد آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می شوداما
به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
حمیدرضابرقعی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور