یا صاحب الزمان (عج)
کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟
مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد
کدام جمعه ز عطر بهشتیِ گل یاس
بهار، غرق شمیم گلاب خواهد شد؟
کدام جمعه شود بخت عاشقان، "بیدار"؟
و چشم فتنهی عالم به خواب خواهد شد
کدام جمعه، خدایا! ز فیض گریهی شوق
بهار و باغ و چمن، کامیاب خواهد شد؟
کدام جمعه بگو «یـا محـوّل الاحوال»!
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد؟
جمالِ روشن آن ماهِ پشتِ پردهی غیب
کدام جمعه، برون از حجاب خواهد شد؟
کدام جمعه به خورشید میخورد پیوند؟
و بعد از این همه ابر، آفتاب خواهد شد
هزار جمعه دعای فرج به لب داریم
کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟
♥️ اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج♥️
4_5967275502040253429.mp3
7.02M
غربت امام زمان(عج)
با صدای میر حافظ مشهدی
فوق العاده زیبا وتکان دهنده
امام صادق عليه السلام: اَلْغِناءُ مِمّا اَوعَدَ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيهِ النّارَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرى لَهْوَ الحَديثِ لِيُضِلُّ عَنْ سَبيلِ اللّه ِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُوا اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ»؛ [من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 58، ح 5092.]
ساز و آواز، از جمله گناهانى است كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ براى آن وعده آتش داده است، آن جا كه مى فرمايد: «و از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده را مى خرند تا مردم را از روى نادانى از راه خدا گمراه سازند و آيات الهى را مسخره كنند؛ براى آنان عذابى خوار كننده خواهد بود».
سلام مولای من ، مهدی جان
این تار ناپیدای محبت را تو از آستان معطرت به قلب خسته ام کشیده ای ...
تو بی آنکه ببینمت ، اینگونه مرا بیقرار چهره ی دلربایت کرده ای ...
تو بی آنکه لایق باشم ، تار و پود وجودم را با یاد خودت پیوند زده ای ...
تو چشمان بی نصیبم را به مسیر سبز انتظار ، دوخته ای ...
تو مرا شیفته ی خود کرده ای ...
تو چقدر خوبی ، چقدر مهربانی ، چقدر عزیزی ، چقدر نزدیکی ...
کاش ببینمت پیش از آنکه بمیرم ...
🌺اللهم عجل الولیک الفرج🌺
°
شوق توام، باز ڪَریبـان ڪَرفت
اشک دوان آمد و دامان ڪَرفت
جان منی، بی تو نفس چون زنم؟
زانڪه مرا بی تو دل ازجان ڪَرفت
اللهم عجل لولیک الفرج🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا پیش چشمم، روز هجرانت شمار است
درد غریبی بر سر این دل هوار است
از هر زبان، این قصه تکراریست اما
بیچاره هرکس، بر چنین حالی دچار است
یعقوب میداند که در دوری چه زجری
سهمِ دلِ بیچارهی چشم انتظار است
یعقوب میداند که چشمم کور یعنی
دیدن، حرامِ چشمِ دور از روی یار است
ای شهریار غایب اما ناظر ما
این هفته هم، اوضاع این دل، باز زار است
پاییز در راه است اما گربیایی
جای زمستان، فصل بعدیمان بهار است
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
الهی بالحسن(ع) عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان
الهی آمین
دوباره جمعه...
دوباره جمعه و ما و هوای آمدنت
دوباره دم زدن از ماجرایِ آمدنت
دوباره ندبه و اشکی که می چکد آرام
دوباره ناله ی ما و دعایِ آمدنت
دوباره ما که بیان کرده ایم با احساس
تمام هستیِ ماها فدایِ آمدنت
دوباره ما که به گوشیم جمعه ها،شاید
ز سمت کعبه بیاید نوایِ آمدنت
همیشه منتظریم آن دقیقه را که جهان
شود سرایِ صفا از صفایِ آمدنت
چقدر در دلمان شوق و آرزو داریم
شویم ماهمه حاجت روایِ آمدنت
ولی همیشه به جز ندبه و دعا،کاری
نکرده ایم ،دریغا ،برای آمدنت
#امام_زمان
#جمعه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
"بیا مهدی شب هجران سحر کن"
به کنعان بازآ ترک سفر کن
بگیر از ما فراق و با ظهورت
بیا زهر جدایی را شکر کن
کنار کعبه ، ای منجی عالم
به بانگی عالمی را باخبر کن
همه مشتاق دیدار و وصالیم
به کوی عاشقان خود گذر کن
به امید نگاهت جان فداییم
گهی بر نوکران خود نظر کن
به دور از نور تو گلها خمیدند
بتاب و باغ دل را پر ثمر کن
گرفتار بلا هستیم هردم
بیا این فتنه ها را بی اثر کن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#صبا
به چشمانت نمیآید بفهمی رازداری را
بیا پنهان کنیم از هم از این پس بیقراری را
#محمدحسن_جمشیدی
صبح آدینه عجب لطف وصفایی دارد
انتظار رخ او شور خدایی دارد
مهدی فاطمه بنگر که جهان منتظراست
غم واندوه زدلم میل رهایی دارد
مجنون مازندرانی
«بالاخره در زندگی هر آدمی یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده، مدتی مانده، قدمی زده و بعد اما بیهوا غیبش زده و رفته! آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست؛ اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید، آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است. اینکه بعد از گذشت چند سال چه ذهنیتی از هم دارید مهم است. اینکه آن ذهنیت مثبت است یا منفی، اینکه تو را چطور آدمی شناخته، مهم است! منطقی هستی و میشود روی دوستیات حساب کرد؟ میگوید دوست خوبی بودی برایش یا مهمترین اشتباه زندگیاش شدی؟ اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه؛ برعکس اینکه رویایی شدی برای زندگیاش؛ یا نه درسی شدی برای زندگی؟ به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد، وگرنه همه آمدهاند که یک روز بروند.»
#صمد_بهرنگی
🥀 نهم شهریور سالروز مرگ صمد بهرنگی، نویسنده کودکان
اکنون که تابستان در گذر است
زیر چنار روبروی خانهات
سایه
چگونه تُنُک میشود
و انتظار
چگونه رنگ میبازد ...؟
در نهر پای چنارها
سنگی بینداز و ببین
چگونه صدا میکند
واژهای که از گلویی برنیامده میمیرد ...؟
پس
شاخهی ارغوانی پرتاب کن
تا بیصدا به پرواز درآید و بر موجها سوار شود
پندار
که به دوردستها خواهد رفت
و جایی
کنار درختی به ساحل خواهد افتاد
که مرد خستهی نومیدی
بر کُندهی گز کهنی تکیه داده
به شاخهی ارغوانی میاندیشد
که هرگز
به سویش پرتاب نشد ...
اکنون که تابستان درگذر است
زیر چنار جلو خانهات
سایه
چگونه سبک میشود
تا چون چکاو کم رنگی
پروا کند
بیآنکه دیده باشیاش ...؟
و عاشق
چگونه فراموش میشود
بیآنکه ارغوانی از بوسه
دریافت کرده باشد
از آب یا خیال ...؟
#منوچهر_آتشی
در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تأملبرانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقهاش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا میرفته و سحرگاهان باز میگشته و تلاطمها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمیکرد.
دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار میدادند و او را به خاطر این کار سرزنش میکردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آنها نمیداد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود میآورد که تمام سختیها و ناملایمات را بجان میخرید.
شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شبها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید: «چرا این چنین خالی در چهره خود داری!»
معشوقه او گفت: «این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشدهای.»
جوان عاشق گفت: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم.»
لحظهای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید: «چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟»
معشوقه او گفت: «این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهرهام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی!»
جوان عاشق میگوید: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم.»
لحظهای بعد آن جوان عاشق باز پرسید: «چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است!»
معشوقه جواب میدهد: «شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکیام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمیدانم چرا متوجه نشده بودی!»
جوان عاشق باز هم همان پاسخ را میدهد. آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقهاش میبیند و بازگو میکند و معشوقه نیز همان جوابها را میگوید. به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر میرسانند و مثل تمام سحرهای پیشیین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی میکند تا از مسیر دریا باز گردد. معشوقهاش میگوید: «این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است!»
جوان عاشق با لبخندی میگوید: «دریا از این خروشانتر بوده و من آمدهام، این تلاطمها نمیتواند مانع من شود.»
معشوقهاش میگوید: «آن زمان که دریا طوفانی بود و میآمدی، عاشق بودی و این عشق نمیگذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد. اما دیشب بخاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدیها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست میکنم برنگردی زیرا در دریا غرق میشوی.»
جوان عاشق قبول نمیکند و باز میگردد و در دریا غرق میشود.
مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر میپردازد؛ مولانا میگوید تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل میدهد. اگر نگاهتان، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه میبینید. اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی میبینید. دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفیتان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدیها را خواهید دید و خوبیها را متوجه نخواهید شد. نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدیها را میتوانید به خوبی تبدیل کنید..
"مولانا"
عشق را بیمعرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ابلهیست
اشک را نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن ...
✳️ تکیه کلامهای فردوسی، سعدی، حافظ و دیگر شاعران چه بوده است؟
❇️ «خب»، «در واقع» و «به اصطلاح» اینها تکیهکلامهای معمول و رایج در گفتار خیلیها است.
◀️ تکیه کلام، کلمه یا عبارتی است که یک نفر بیشتر از دیگر کلمهها به آن تکیه میکند. این موضوع را اگر وارد دنیای شعر و ادب کنیم، متوجه میشویم اهل ادب هم تکیه کلام یا واژه کلیدی دارند. هر شاعر تکیه اصلیاش روی چند واژه ویژه است که دلبسته آنها بودهاند. از طرفی این تکیهکلامها، خمیرمایه اصلی شعر و نمادی از طرز فکر و شخصیت شاعر هم هست. در ادامه از تکیه کلامهای چند شاعر کلاسیک و همروزگار فارسی میخوانید...
◀️ فردوسیِ خردمند
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
نخستین بیت شاهنامه حکیم فردوسی برای همه مشخص میکند که در این اثر قرار است از چه چیزی بخوانند.
«خرد» یکی از واژههای مهم و کلیدی شاهنامه است تا جایی که ۱۴۷ بیت شاهنامه با واژههای «خرد» و «خردمند» آغاز شده است و اگر کاربرد آن را در همه شاهنامه شمارش کنیم، چند برابر خواهد شد.
واژه «سخن» به گونههای ساده، مرکب و مشتق، حدود ۲۰۰۰ بار در سراسر شاهنامه تکرار شده است.
◀️ دوستانههای سعدی
آنها که خواندهام همه از یاد من برفت
الا حدیث دوست که تکرار میکنم
سعدی هم در غزلیات و هم در گلستان اقرار میکند که اهل معاشرت با رفقای گرمابه و گلستان است.
واژه «دوست» در غزلیاتاش ۷۰ بار تکرار شده باشد. شاید اگر غزلیات سعدی را «دوستنامه» بدانیم، اغراق نکرده باشیم.
دیگر واژههای کلیدی غزلیات سعدی از این قرار هستند:
دل، سعدی، عشق، همه، روی، دست، جان، چشم، یار، نظر، خوش، خود، غم، روز، گل، سرو، شب، صبر، خون و دیده.
◀️ حافظ و حکایت دل
در شگفتام که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
شاید هیچ شاعری به اندازه حافظ شیرازی به «دل» و «دلدار» ابراز ارادت نکرده باشد. واژه «دل» در ۴۹۵ غزل حافظ، ۸۶ بار تکرار شده است. به قول خودش، «صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند»
حافظ، جان، راه، عشق، دست، گل، خوش، چشم، خود، روی، یار، زلف، غم، جهان، کار، خاک، دوست، خون، آب و باده از دیگر واژههای کلیدی غزلهای حافظ هستند.
◀️ جانانِ مولوی
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشاش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
سخن مولوی چه در غزلیات، چه در مثنوی، همه از «جان» است. او این واژه را ۹۴ بار در غزلیاتاش تکرار کرده است.
دل، عشق، خود، آب، همه، خوش، ماه، خدا، بیا، چشم، شب، سوی، مست، دست، شمس، جهان، گل، روی، یار و عقل در رتبههای بعدی پرتکرارترین واژهها در غزل مولوی قرار میگیرند.
◀️ شاعر صبح و شب
آی آمد صبح روشن از در
بگشاده به رنگ خون خود در
در میان شاعران کلاسیک، خاقانی را با عنوان «شاعر صبح» میشناسند اما آن که شاعر صبح و شب است، نیما، پدر شعر نو فارسی است. واژه «صبح» در شعر نیما ۱۶۴ بار تکرار شده و بیشترین ترکیبهای توصیفی در شعر او از آنِ صبح است.
«شب» هم یکی از واژههای مهم و کلیدی شعر نیما و با معنایی منفی است.
◀️ نجوای فروغ با باد
دارمش / مثل دانه ای که نور را / مثل مزرعی که باد را / مثل زورقی که موج را / یا پرندهای که اوج را»
در همه شعرهای فروغ فرخزاد، ترکیبها و تصویرهای شاعرانه فراوانی را با استفاده از واژه «باد» میبینیم. «باد» و واژههای مترادف آن مثل «توفان» و «نسیم» از واژههای کلیدی شعر فروغ است که مفهوم عشق و عصیان را تبیین میکند. از نسیمی در آغاز که روح شاعر را نوازش می دهد تا توفانی که زندگی او را ویران میکند.
◀️ شبهای روشنِ سهراب
«و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شبتاب ندارد خبر از بینش باغ»
این یعنی سهراب سپهری به «شب» ارادت ویژهای دارد و ۱۴۲ بار آن را در شعرش تکرار کرده است. تازه اگر واژههای «دیشب» و «امشب» را هم اضافه کنیم، به عدد ۱۶۱ میرسیم.
او برخلاف نیما به «شب» نگاهی مثبت دارد. دیگر واژههای مورد علاقه سهراب واژههای «درخت» و «گل» مانند نیلوفر و سرخ، «خدا»، «نماز»، «محراب» و «بهشت» هستند.
❇️ برگرفته از نشریه «بخارا» و پایگاه اینترنتی «جامع علوم انسانی» برگرفته از مقاله دکتر «مظاهر مصفا»
با نام تکیه کلام سعدی.
🕊
پشت هم شعر نوشتم كه بخوانی، خواندی؟
بغض کردم که ببینی و بمانی، ماندی؟
به خدا شعرترين شعرِ منی، میفهمی؟
هوس انگيزترين حسِ منی، میفهمی؟
#پویا_جمشیدی
ابرم که پریشان تو باید بشوم
باران خیابان تو باید بشوم
در سر هوس رود شدن نیست مرا
من برکهٔ چشمان تو باید بشوم
#عارف_خوشرودی
چون رسدبرگوش من هردم نوایت یا حسین
قلب من لرزدبگوید جان فدایت یا حسین
درزمین کربلا معنی شود مفهوم عشق
بزم وصل عاشقان گشته برایت یاحسین
رقص سرروی سنان زیباتر از رقص بتان
ازسران بی بدن دارم حکایت یا حسین
شاهدان غسل وصال یار باخون کردهاند
دست وقلب و سرفدابهر لقایت یاحسین
ساقی خوش رقصتر ازماه مهرویان که دید
آنکه بی دست وسروپاکرد سمایت یاحسین
گررود دست و سری درعشقبازی لاف نیست
چون شودقلب وروان وجان فدایت یا حسین
نیستی تو کشته ظلم و جفای بی دلان
کشته گشتی بهر عشق با صفایت یا حسین
مردمان گویند تشنه جان بدادی بر فرات
من بگویم مِی کشیدی با رضایت یا حسین
عاشقان کوی تو پیرو جوان در یک صفند
چون حبیب و اصغر شیرین لقایت یا حسین
من نگویم کشته گشتی عاشقان پاينده اند
شمع راه عاشقانی چون خدایت یا حسین
سرخی آلاله ازشرم لبان خشک توست
ازفراقت لاله دارد صد شکایت یاحسین
گشته ام مجنون کجا جویم نشان عاشقی
عشق آموزد سر از تن جدایت یا حسین
پنجم محرم الحرام ۷۶
مجنون مازندرانی
2M
باسلام ❤️⬛️⬛️⬛️❤️
دلگویه نادر... یادلسروده نادر ❤️❤️
.
.به .یاد پدران ومادران و خواهران و برادران ..آسمانی ...⬛️⬛️❤️❤️....
🍃🌺صلوات🌺🍃
❤️رباعیّات ..و...
❤️❤️تقدیم به خوبان
چه خوش روزی منو توداشته ایم دوست
که یادش. هم. برای. ما نیکوست
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
چه روز ها.یی که باخواهر برادر
کنار سفره با. بابا و مادر
همه باهم. به دور یک سَماوَر
صفاء بودو صمیمیت سراسر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ولی صدحیف. دگر مادر نداریم
به خانه سایه اش برسرنداریم
به رفت و آسمانی. شد. مادر
صدای. نازنین. گوهر .نداریم
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
دگر آن. روز. زیبا بر نگردد
دگرهیچکس برام مادرنگردد
بسوزم و بسازم .زین جدایی
خدا بر من کسی یاور. نگردد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
من و تنهائیه ماه و ستاره
کنم برآسمان گاهی نظاره
زکف دادم پدرو مادرم را
دوچشمانم ترو دل بی قراره
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
التماس دعا....
شادی روح همه پدر مادران .آسمانی صلوات.......
..خادم الحسین .....توحیدی کریمی .......
.
غم دیوانه را ، دیوانه داند ....
بلی ، حال مرا جانانه داند ،
کجا داند تب ما را طبیبان ...
مگر ان ساقی میخانه داند ،
مپرس از شمع ، که سوزت چون وچند است ؟
که سوز شمع را پروانه داند ،
عجب دارم که میپرسی ز حالم ...
که حال مست را مستانه داند ،
⚡✨⚡✨⚡
سهم“من” از “تـــــــــــو”
عشق نیستــــــــــــــ ، ذوق نیستـــــــــــــــــ ، اشتیاق نیستــــــ
همان دلتنگی بی پایانی س
که روزهــــــــــــــا دیوانــــــــه ام می کند شبها حیرانم
⚡✨⚡✨⚡