eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
539 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
219 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم‌ را خوب ‌می‌فهمد؛ هر آنکس ‌ماجرا دارد میان ‌سینه‌اش‌ هر کس؛ که ‌قلبی مبتلا دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
🔻ستاد گردان 🔹خاطرات دکتر #محسن_پویا از عملیات بدر تدوین: غلامرضا جهانی مقدم 1⃣ قسمت اول
🔻 ستاد گردان 🔹خاطرات دکتر از تدوین: غلامرضا جهانی مقدم 2⃣ قسمت دوم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹آشنایی با هور در تابستان سال ۱۳۶۳ با اطلاعاتی که کسب کرده بود؛ به این نتیجه رسید که عملیات آینده باز هم در منطقه هور است. این برای ما شرایطی را ایجاد می‌کرد تا مقداری اطلاعات از هور به دست بیاوریم. منطقه هور؛ شرایط بسیار ویژه ای داشت. اولین کاری که صورت گرفت؛ این بود که حاج اسماعیل به چند نفر از بچه های گردان؛ از جمله پور؛ ؛ من و چند نفر از بچه های گروهان ها؛ مثل و ؛ به صورت خیلی محرمانه گفت که بروید در منطقه هور و با آن جا آشنا شوید. این اقدام؛ تقریباً در تیرماه سال ۱۳۶۳ انجام شد و هنوز تا عملیات؛ خیلی فاصله داشتیم و هوا هم بسیار گرم بود. بعد از ؛ نیروها در جزایر؛ مستقر بودند و تردد به صورت عادی وجود داشت. فقط نمی‌بایست از عملیات آینده؛ اثری دیده می‌شد. با آن آشنایی که ما با بچه های داشتیم مشکلی برای ورود به منطقه نبود. فضای هور برای ما جدید بود؛ وقتی طبیعت آن جا را می‌دیدیم؛ برای ما سئوال مطرح می شد که چطور می توانیم این جا عمل کنیم؟ اینجا خاک ندارد! زمین ندارد! اصلاً تانک چه می‌شود؟ خمپاره چه می شود؟ توپخانه چه می‌شود؟ اصلاً نیروها چه می‌شوند؟ پیدا کردن پاسخ این سئوال ها در روزهای اول؛ خیلی برای ما سخت بود؛ ولی وقتی بچه های اطلاعات عملیاتِ منطقه را که از همرزمان قدیمی ما بودند می‌دیدیم؛ آرامش می گرفتیم و این خیلی به ما کمک می کرد. وقتی به آن جا رفتیم؛ احساس غریبی نکردیم. که از مسئولین آن جا بود؛ از نیروهای گردان خودمان محسوب می‌شد. با که مسئولیت محور را به عهده داشت؛ هم مسجدی بودیم. ؛ فرمانده گردان شناسایی هم از دوستان بود. دوستان دیگری مثل ؛ هم از مسئولین قرارگاه نصرت بودند. همه از بچه های اهواز بودند و با آن ها ارتباط خیلی نزدیکی داشتیم. آن ها چندین مقر داشتند. کل هور را تقسیم بندی کرده بودند و هر گروه در یک منطقه مستقر شده بود. مثلاً در منطقه "طبر" يا شط‌علی و چند جای دیگر اکیپ هایی مستقر شده بودند. مقری که ما رفته بودیم؛ واقعاً در فضای استتار شده و بسیار حفاظت شده ای بود. آنجا نقشه ها را به ما نشان دادند و هور را تشریح کردند و با فضا و نقاط و پوشش محل آشنا شدیم. بعد از آن؛ شرایط اولیۀ هور را شرح دادند که جزایر کجا هستند؛ موقعیت ما چه هست؛ مسیر جاده ها کجا هستند؛ عملیات خیبر چه شد؟ بالأخره یک مقداری با آن فضا آشنا شدیم. سئوال هایی هم مطرح شد و آن ها هم توضیحاتی دادند. این اطلاعات برای ما بسیار ارزشمند و تجربه خوبی محسوب می‌شد. بچه های اطلاعات عملیات توضیحات را بسیار شفاف و روشن می‌دادند. هر چه اطلاعات بود بی پرده در اختیار ما گذاشتند. ما را می‌شناختند و اطمینان داشتند. شاید اگر غریبه بودیم اطلاعات را به این شکل نمی دادند. با ورودمان به این مقر؛ _خدا او را رحمت کند_ ما را دید و خیلی خوشحال شد. او می گفت بیایید تا همه چیز را به شما بگویم. خیلی احساس راحت و خوبی پیدا کرده بودیم. منصور؛ یکی از اعجوبه های اطلاعات عملیات بود. از نیروهای بود که قبل از عملیات خیبر؛ از ما منفک شد و به قرارگاه نصرت رفت. همیشه توی شهر؛ همدیگر را می دیدیم ولی فرصتی که از نزدیک با هم بنشینیم و ببینیم چه می کند؛ نبود. به هر حال؛ ما را سوار قایق کرد و در فضای هور و آبراه ها و نیزارها گرداند. در روز رفته بودیم و شرایط عادی بود. البته عمق هور زیاد بود. ابتدا خیلی سخت نبود سوار یک قایق موتوری شدیم و مقداری قایق سواری کردیم. واقعیتش تا آن موقع هنوز قایق موتوری سوار نشده بودم. خصوصاً در قایق لگنی. مقداری که رفتیم منصور شاکریان گفت: بیایید قایق را برانید. گفتیم بلد نیستیم شاکریان گفت: شما آمدید اینجا و باید این ها را یاد بگیرید. یکی یکی در آب راه می‌رفتیم و می آمدیم. عبدالله محمدیان نشست و مقداری گاز داد.(با خنده) می خواستیم سمت راست برویم؛ قایق به سمت چپ می رفت. یک دفعه؛ نوک قایق در نیزارها رفت و نزدیک بود قایق وارونه شود. آن روز؛ سه ساعتی روی آب بودیم و شرایط قایق سواری را از نزدیک تجربه کردیم. ادامه دارد 👇👇 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
28.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 ببینید | مصاحبه ای بسیار شنیدنی و کمتر دیده شده از سردار در زمان درگیری های کردستان 🔺در این مصاحبه فرمانده وقت سپاه پاوه بوده و از خیانت گروهک های و همچنین در مورد وضعیت منطقه بعد از (ص) در دی ماه ۱۳۶۰ و غنایم جنگی که به دست رزمندگان اسلام افتاده توضیحاتی شنیدنی ارائه می دهد. 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد ایران اسلامی؛ فرمانده مخلص و دلاور لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) از فرماندهان حماسه ساز و نامدار دوران دفاع مقدس بود که ۱۷ اسفندماه ۱۳۶۲ در ؛ منطقه عملیاتی عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌺 روحش شاد و یادش گرامی کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
🔻 ستاد گردان 🔹خاطرات دکتر #محسن_پویا از #عملیات_بدر تدوین: غلامرضا جهانی مقدم 2⃣ قسمت دوم
🔻 ستاد گردان 🔹خاطرات دکتر از تدوین: غلامرضا جهانی مقدم 3⃣ قسمت سوم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹آشنایی با هور منصور شاکریان؛ خودش نجات غریق بود و بدن ورزیده ای داشت. او اصرار می‌کرد که باید در آب برویم و شنا کنیم. گفتیم: بابا! بذار فرصتی دیگه. می‌گفت حتماً باید برویم شنا کنیم. با اصرار او که مواجه شدیم و داخل آب رفتیم. یک جایی را برای شنا مشخص کرده بود که استتار مناسبی داشت و همان جا شنا کردیم. آن موقع شنا بلد نبودم. منصور رفت و وسط آب ایستاد. همان طور سر پا؛ دست هم نمی‌زد. فکر می‌کردم که پاهایش روی چیزی قرار دارد که این طور ایستاده! بعد به ما گفت: "خب؛ بیایید!" ما هم کمی پا زدیم دیدیم ول شدیم. بعد؛ متوجه شدیم، آن قدر بدنش قوی است که با قدرت پا بدنش را روی آب نگه داشته است. صاف و محک؛ وسط آب ایستاده بود. مقداری که دست و پا زدم و شنا کردم رفتم روی کتفش دست گذاشتم. یکی دیگر از بچه ها روی آن یکی شانه اش دست گذاشت. دو نفری؛ وسط آب صاف ایستاده بودیم. دست هایمان هم روی منصور و هنوز وسط آب ایستاده بود. بعد از ظهر آن روز به شناسایی بخش هایی از هور رفتیم. به هر صورت؛ در شرایطی که هم خوشحال بودیم و هم اضطراب داشتیم این مأموریت شروع بسیار جالبی بود. از آن روز؛ خیلی خاطره مانده است. این اولین ورود ما به بحث آبی بود. شاید هنوز هیچ گردان و هیچ نیرویی از لشکر ما به این محل نیامده بود ولی ما در منطقه وارد شده و ارتباط هم برقرار کرده بودیم. شب‌ها با این دوستان می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم. همان جا متوجه شدیم این ها برنامه ریزی کرده اند که فرمانده لشکرها را نسبت به منطقه آشنا کنند. فرماندهانی را که قرار بود در این منطقه عملیات انجام بدهند؛ یکی یکی جلو می‌برند تا از نزدیک با هور و مواضع عراق آشنا کنند. آن ها تا عمق منطقه دشمن را شناسایی می‌کردند. شاکریان و دوستان دیگر می گفتند که مثلاً فرمانده لشکر عاشورا را شبانه تا سر خاکریز عراق بردیم. یا می گفت که فلان فرمانده را تا پشت نیروهای عراقی بردیم و دستش را به سنگرهای عراقی زدیم و گفتیم که الآن متوجه شدید اینجا کجاست؟ این جا؛ جایی است که شما باید بیایید. خود بچه های اطلاعات عملیات؛ بعضاً یک هفته در عمق مواضع عراقی ها می‌رفتند و بر می‌گشتند. خاطرات زیادی برای ما تعریف می کردند. حیفم می آید این خاطره را نگویم. منصور تعریف می کرد که در یکی از شب های سرد زمستان؛ برای شناسایی؛ داخل عمق رفته بود. موقع برگشت عراقی ها به حضور ایشان حساس شده بودند و او به آب زده بود. فقط یک خنجر به پایش بسته بود. در آن زمستان سرد به آب زده بود تا از بین نی‌ها و بیراهه ها به عقب برگردد. او می گفت: "هور از این ماهی‌های کوچکی که ما بیشلمبو می گفتیم و نیش هم می‌زدند؛ زیاد دارد. منصور فقط لباس زیر تنش بود و خودش را سبک کرده بود که عقب بیاید. این ماهی او را نیش زده بود و درد امانش را برده بود‌. دوستانش فکر می کردند منصور هنوز در عراق است. معمول این بود که داخل خاک عراق می رفتند؛ اطلاعات را کامل روی نقشه ثبت می‌کردند و سوار بلم می‌شدند و آرام بر می گشتند. به ساحل مقر خودمان که رسیده بود؛ بچه ها می بینند بخشی از بدنش کبود شده است. بلافاصله او را به بیمارستان منتقل می کنند. اگر لطف خدا؛ از خودگذشتگی و مقاومت بدنش نبود؛ نمی توانست تحمل کند. بچه ها در آن جا خیلی سختی کشیدند. آن سفر برای ما؛ سفر بسیار خوبی بود. با خیلی از موانع و عوارضی که در هور بود آشنا شدیم. البته؛ خیلی در عمق هور نرفتیم. فقط با شرایط اولیه و طبیعت آن جا آشنا شدیم. آن مأموريت تمام شد و برگشتیم. گزارش را به دادیم. بعد از آن؛ تصمیم گرفته شد که با بچه های تیپ امام حسن مجتبی(ع) که در حضور داشتند؛ جلسه و دیداری داشته باشیم و از تجربیات آن ها استفاده کنیم. در برج چهار و پنج سال ۱۳۶۳ بود و هنوز هیچ نیرویی؛ اعزام نشده بود و کادر گردان هم هنوز در پادگان کرخه حضور داشت. ادامه دارد👇👇 ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔖 اولين‌ دوره‌يی نمايندگی مجلس‌ داشت‌ شروع‌ می شد. بهش‌ گفتند:‌ "خودت‌ رو آماده‌ كن‌؛ مردم‌ می خواهندت‌." قبلاً هم‌ بهش‌ گفته‌ بودند. جوابی نمی داد؛ برگشت و گفت:‌ نمی تونم‌. خداحافظی شب‌ عمليات‌ِ بچه‌ها رو با هیچی نمی تونم‌ عوض‌ كنم‌... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
📿همین یک آیه ما را بس است. عالم محضر خداست ... "أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ" 🌷 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
11.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | صحبت‌های زیبای در خصوص و شهادت او 🔺کل مردم ایران و جبهه مقاومت حاج قاسم را ستاره ای بی بدیل می‌دانند اما همین حاج قاسم خالصانه خود را یکی از سربازان شهید همت؛ زین الدین و یوسف‌اللهی معرفی و آن ها را عارف بالله می‌نامد و وصیت می‌کند که او را در کنار رزمنده‌ای ۲۴ ساله(حسین یوسف اللهی) دفن کنند! کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
جاذبه‌ها همیشه به سمت پایین نیستند! کافیست پیشانی‌ات به خاک باشد؛ به سمت آسمان خواهی رفت ... ‌ 📸👆عراق؛ شرق بصره _ منطقه ؛ ســـال ۱۳۶۱ تصویر یک که به حالت سجده به رسیده است. عکاس: علی فریدونی کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
2.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | وصیت امیرالمومنین علیه السلام به امام حسن(ع) از زبان عزیز ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
زیر لوای "علی" صف کشیدہ‌ایم چشم انتظار مهدی آل‌ محمدیم... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔺گرامیبــاد یــاد و خـــاطـــره شهــدای عملیات فتح المبین و ۳ شهید مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــواز در این عملیـــات 🌷 🌷 🌷 ┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🌴 جهادگران و نیروهای مهندسی رزمی در حال تسطیح جاده به منظور تردد خودروها و جابجایی امکانات و تجهیزات نظامی ⏳دوم فروردین ۱۳۶۱ _ عملیات غرور آفرین کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra