خاطرات آقاي محمدعلي جلالي از بستگان شهيدبرادران
من شهيد بهرام برادران را به خوبي ميشناختم,شهيد بهرام برادران ميگفت: ما بسيجيان در راه #اسلام و#قرآن و#انقلاب هر كاري كه از دستمان برآيد كوتاهي نميكنيم و اصلاً از#شهادت نميهراسيم و ما را نصيحت ميكرد و ميگفت كسي كه سلاحش (ا... اكبر) است چه لزومي دارد كه از شهادت بهراسد؟!
منافقين و ضدانقلابها شب وروز بسیجیان را هدف قرارداده و به توپ وتانک میبستندبهرام برادران به بسيجيها سفارش ميكردند كه بايد شما در مقابل دشمن استقامت و از خودگذشتگي نشان دهيد و كاري كنيد كه دشمن از شما بهراسد و فرار كند و كاري كه هميشه ميگفت اين كه دعا كنيد من در راه اسلام شهيد بشوم.
اخلاق خاصي داشت مقداري از شب را بيدار ميماند و با خداي يگانه راز و نياز ميكرد و #نماز_شب به پا ميداشت. يكي از روزها ديديم كه دشمن منطقه را زير آتش و خمپاره قرار داده وقتي آتش دشمن به پايان رسيد، چهار هليكوپتر در آسمان ظاهر شدند به بهرام گفتم فشنگ داري له دو تاي ديگر دارم. دستهايم رابه دعابرداشتم وگفتم خدايا به ما كمك كن...خدايا به حق قرآن ما را پيش رزمندگان و بسيجيان ديگر شرمنده نكن🤲🏻
گفتم بهرام آمادهاي؟ گفت: بله آمادهام. با كمك خدا يكي از هليكوپترها را نشانه گرفتيم و زير لب «يا حسين (ع)» و «يا زهرا (س)» زمزمه ميكرديم. گلوله را رها كرديم. آن وقت ديديم كه يكي از هليكوپترها آتش گرفته است. آن سه تاي ديگر هليكوپترها نيز فرار كردند. من وشهید خيلي خوشحال شديم و از خدا تشكر و قدرداني كرديم.
شهيد بهرام برادران و ديگر بسيجيان وقت نماز كه ميشد بلند ميشدند و وضو ميگرفتند و نماز را به جماعت اقامه ميكردند.
در يكي از منطقههاي غرب بهرام برادران با جمعي از دوستانش عكس يادگاري ميانداختند و آنها را در يك جايي قرار ميدادند و از آن عكسها به خوبي مراقبت مينمود.
شهيد بهرام برادران در آخرين لحظات به آقاي عباس داور گفت: ديگر اسلحهام را به زمين نميگذارم و هميشه اسلحهام در دست من قرار دارد.
موقعي كه ميخواستند پيكر پاك آن شهيد را تشييع كنند باران باريد. همه گريه ميكردند.😭 بهرام برادران اولين شهيد روستاي #ولديان نامگذاري شده است.
🌷درود بيكران ما بر شهداي انقلاب اسلامي باد.🌷
خاطرات ما در همين جا درباره شهيد بهرام برادران به پايان رسيد و در اتمام ميخواهم شعري بنويسم📝
باغبان لاله گلزار ما پرپر نمود لاله ما پرپر،اندر جبهه و سنگر نمود
بر لالة ما را شهيد غرق خون بنمود صدام حسين ما جدا از پدر و مادر نمود
بلبلي در باغ ما بود نغمهخواني مينمود اما چند روزي به سفر رفت ولي برنگشت
به باغبان بگوييد ديگر گل نكارد كه گل لاله ز خون اين عزيزان ميرويد.
والسلام
@Shohadaye_khoy
زینب کبری و نماز شب
🌺شهید مطهری(ره)
🌙 #نماز_شب
️
@Shohadaye_khoy
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#دلنوشته
دلتنگ گذشت و ایثار مردان جنگم
پس از گذشت سالها از پایان #جنگ تحمیلی و دفاع جانانه ملت #ایران ، هر سال در #هفته_دفاع_مقدس نمی دانم چرا دلم هوای آن روزها را می کند.
اشتباه نشه ، دلم هوای #جنگ نکرده ، بلکه جنگ پدیده ای زشت و نفرت انگیز است که خیلی از عزیزترین دوستانم را از من گرفت ، اما دلم برای آن روزها که فضای #جبهه ها لبریز از #رفاقت ، همدلی ، #معرفت و عشق بود تنگ شده ، روزهایی که اول و آخر همه چی فقط #گذشت بود و #فداکاری.
راستش توصیف آن روزها خیلی مشکله و باورش هم برای ندیده های آن ایام سخت ، مثلا تو یکی از شبهای سرد زمستون سال 1360 که 50 تا #نوجوان و جوان بسیجی در منطقه #تنگه_کورک سرپل ذهاب جلوی بعثی ها ایستاده بودیم ، وقتی از کمین چهار ساعته توی برف برمی گشتم فانوس سنگر #احمد_دلاوری که بعدها در عملیات رمضان #شهید شد را روشن دیدم.
گفتم برم سری بهش بزنم ، حدسم این بود که داره #نماز_شب می خونه یا #قرآن و عبادت چون این یکی فقط اهل این مسائل بود.
سرم را از پتوی آویزون به ورودی سنگر داخل کردم دیدم #احمد گوشه سنگری که تنها جای نشستن درستی هم نداشت کز کرده ، گفتم چرا نمی خوابی ؟
گفت کجا بخوابم ، نگاه کردم #پتویی که باید خودش را گرم می کرد خیس آب #بارون شده ، هرچه اصرار کردم برو #سنگر بچه ها بخواب رضایت نداد که نداد و گفت اجازه نمی دهم بچه ها را #بیدار کنی.
#احمد خیلی جدی گفت: مبادا اینکار را بکنی ، گفتم آخه چرا ، گفت آخه بچه های اون #سنگر ممکنه از #خواب بیدار بشن و او آن شب را تا صبح توی سنگر #بیدار نشست.
حالا وقتی می بینم که راننده دو تا ماشین وسط #چهارراه پیاده شدند و سر اینکه کی زودتر بره با هم کتک کاری می کنند و یا تو صف #بانک سر اینکه نوبت منه ، کلی باهم جر و بحث می کنند دلم برای آن روزها خیلی تنگ می شه ، روزهایی که لحظه لحظه اش #خاطره بود و شیرینی، #معرفت و #برادری و #عشق حرف اول و آخر را می زد.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد