eitaa logo
شوق پرواز🕊🇮🇷
325 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون #لینک و #نام #نویسنده #جایز_نیست. کپی مطالب #متفرقه با ذکر صلوات 15 #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk #ناشناس👇🏻 https://daigo.ir/secret/81199999838
مشاهده در ایتا
دانلود
4.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«أنا التي» من أنا؟ أنا التي مُنتظِرةٌ مولاي أنا التي يسمونني مهدويّة أنا التي عاشقةُ الحسين أنا التي يسمونني مجنونة كربلاء أنا التي مُجاهدةٌ في حربٍ على الحجاب أنا التي يسمونني بنتٌ علويّةٌ شيعيّة أنا التي أمي الزهراء، أمُّ الحسنَين (ع) أنا التي يسمونني بنتَ الزهراء (س) أنا التي يعرفونني بحبِّ عليٍّ المرتضى أنا التي صبورةٌ على عشق مولاي صاحب الزمان (عج)، على كلِّ حرفٍ أزعجني أنا التي سمّاني الناس علويّةً موسويّة من أنا؟ أنا التي تَعبانةٌ في طريقي في الدنيا أنا عبدٌ ضعيفٌ ذليلٌ، لا أملك غير ربّي الرحمنِ الرحيم @ShugheParvaz
«معبری به نام دنیا» ✍ هر بار که قدم به قبرستان می‌گذارم، با خود می‌گویم: «کجای این خاک، جای من خواهد بود؟» دنیا... کوچک‌تر از آن است که دل به آن ببندی، و بزرگ‌تر از آن‌که فراموشش کنی! حضرت ابوتراب علیه‌السلام فرمود: «گذشته‌ی روز تو رفته است، آینده‌اش محل تردید، و زمان حال، نعمتی‌ست مغتنم.» این است دنیا... رها باش، سبک‌بال... و با خود بیندیش: چقدر آماده‌ای که از اهل لا اله الا الله شوی؟ هر بار که به قبرستان می‌روی، سلام کن و بخوان: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَلسَّلامُ عَلى اَهْلِ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ، مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ... @ShugheParvaz
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«پرچم مقاومت در دلهای ما » دنیای عجیبی داریم... خوشا به حال کسی که در مسیر حق و اهل بیت علیهم‌السلام ثابت‌قدم بماند. اکنون که نوای مداحی در گوشم می‌پیچد، هزاران سؤال در ذهنم می‌چرخد؛ سؤالاتی آمیخته با بغض و خشم. چگونه می‌توان خنده‌های شمرگونه‌ی برخی را فراموش کرد؟ چرا در هر گوشه‌ی دنیا، صحنه‌هایی از کربلا تکرار می‌شود و ما خاموش مانده‌ایم؟ از قتل‌عام غزه، تا جسارت به حرم بانوی دمشق... دشمنی‌شان را آشکار کرده‌اند. از پرچم‌ها بر فراز گنبدها می‌ترسند و با خنده‌های شیطانی، دل‌ها را می‌سوزانند. می‌دانند که امان از روزی که فریاد علما برخیزد... امروز اما، دل‌ها بیدار است؛ پرچم حرم حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا افراشته شده و دل‌های عاشق با آن برخاسته‌اند. این پرچم نه تنها نشانه‌ی مقاومت، که یادآور کربلاست. اکنون زمان ایستادن است. این پرچم باید در دل ما برافراشته بماند، تا هیچ‌گاه نور اهل بیت علیهم‌السلام خاموش نشود. و به یاد داریم که بانوی صبر، زینب کبری سلام‌الله‌علیها به یزید گفت: «فَكِد كَيْدَكَ، وَ اسْعَ سَعْيَكَ، فَوَ اللَّهِ لا تَمْحُو ذِكْرَنا، وَ لا تُميتُ وَحْيَنا...» (هر نیرنگی داری به‌کار بگیر، اما به خدا سوگند که یاد ما را محو نمی‌کنی و وحی ما را نمی‌میرانی.) ما همچنان پرچم‌دار حقیقتیم. هیچ‌گاه نمی‌گذاریم نور اهل بیت علیهم‌السلام خاموش شود. @ShugheParvaz
«اینجا ایران...» ✍ سیده الهام موسوی بندر در آتش می‌سوزد، و سراسر ایران، همچون شریانی زنده، به سوی بندر جاری‌ست. آری! اینجا ایران است؛ سرزمینی که مردمانی دارد که هیچ کجای دنیا ندارد. مردمی که به وقت زخم، مرهم می‌شوند، نه زخم بیشتر. مردمی که در سختی‌ها، استوار و پرشکوه‌اند؛ همچون دماوند. آری! اینجا ایران است. هشت سال سینه سپر کردند، تا مشتی خاک را به دشمن نسپارند. آری! اینجا ایران است؛ بندری در آتش، و وطنی که تار و پودش غرق در بغض و اندوه است. اما... از دل خاکسترها دوباره جوانه خواهد زد. دست‌ها در هم گره خواهند خورد، و برای ساختن دوباره، این وطن را بازخواهند ساخت. و این خاک، با تمام زخم‌هایش، دوباره قد خواهد کشید. از دل اشک‌ها، لبخند خواهد رویید، و از دل دردها، روزی روشن خواهد شد. اینجا ایران است؛ سرزمینی که هرگز تسلیم نمی‌شود.❤️ @ShugheParvaz
«قلمی رو به خدا» گاهی نوشتن، فرو رفتن در رنگ‌های خدایی است. وقتی خشم تمام وجودت را در بر می‌گیرد، می‌توانی واژه‌ها را به یاری بطلبی تا روانت را آرام کنند؛ اما تو سکوت می‌کنی. در خلوت اتاق، پس از اندکی تأمل، دست به قلم می‌بری و با خدای خود به نجوا می‌نشینی. کلمه‌کلمه می‌نویسی و روح خسته‌ات را به پرواز درمی‌آوری. گاهی برای دیده شدن می‌نویسند، گاهی برای دفاع از حق، گاهی برای تسلای روح خسته، و گاهی چون سخن گفتن برایشان دشوار است، به کلمات پناه می‌برند. و من... من برای پرواز به سوی خدا می‌نویسم. قلمم، خط نوری است که رو به سوی او دارد. نشانه‌ها، گاه با همین قلم، مرا به سوی خدا هل داده‌اند. چرا باید کم بیاورم، وقتی این مسیر، مرا به آغوش او می‌رساند؟ بارها، با قلم و کلمات، از قفس دنیا گریختم؛ قلم و کاغذ، دوبال من‌اند. هرچقدر که بر آن‌ها سنگ ببارد، باز جان می‌گیرند و مرا به سکوی پرواز می‌رسانند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️📚 @ShugheParvaz
بهار دل شکسته‌ام، کجایی ای عزیزم؟ ز داغت این دل خسته‌ست، ببین چه بی‌گریزم ✍ سیده الهام موسوی @ShugheParvaz
. انحطاط و سقوط طبیعی است، پرواز دلیل می‌خواهد! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍️عین.صاد 📚 روزهای فاطمه سلام الله علیها ------------------------------------- @ShugheParvaz .
«کجایند وجدان های بیدار» ✍ .. شب با خیال آسوده به خواب می‌رویم و صبح با همان آرامش، کار روزانه‌مان را آغاز می‌کنیم. پدر نان‌آور خانه است و مادر، مدیر آن. غذا بی‌هیچ دغدغه‌ای سر سفره حاضر می‌شود، بی‌آنکه طعم گرسنگی را بچشیم. در همین ماه رمضان، اگر کمی ضعف کنیم یا گرسنه بمانیم، خلق و خویمان به‌ هم می‌ریزد و تاب نمی‌آوریم. اما تمام این‌ها را گفتم برای آنکه یادمان نرود: مردم غزه، روزها و شب‌هایی را سپری می‌کنند که در آن نه خبری از غذا هست، نه آب، نه دارو، نه سرپناه. در سکوتی غم‌بار، با بحران گرسنگی، بی‌برقی و ناامنی، دست‌وپنجه نرم می‌کنند. کودکانشان روز به روز بیشتر درگیر سوءتغذیه می‌شوند، جسم‌های کوچک‌شان که به‌جای رشد، روز به روز ضعیف‌تر می‌شود، و روح‌های‌شان که امید را در میان بی‌پناهی جستجو می‌کنند. آیا می‌توانیم تصویر آن کودک گرسنه را در ذهن خود نگه داریم؟ کودکانی که نه فقط به غذای جسمی بلکه به محبت، توجه و حمایت جهانی نیاز دارند. در دل این بحران، دست‌های کوچک‌شان برای گرفتن تکه‌ای نان دراز می‌شود، ولی هیچ دستی به‌سوی‌شان دراز نمی‌شود. چند میلیون کودک دیگر باید جان دهند تا دنیا بیدار شود؟ چه بلایی بر سر ما آمده که از دیدن این تصاویر بی‌تفاوتیم؟ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»... مگر نه این است که ما برادر و خواهر یکدیگریم؟ کجاست آن حس همدلی؟ آن بغضی که باید گلویمان را بفشارد؟ کجاست امت مسلمان وقتی کودکی در غزه، زیر آوار جان می‌دهد؟ حکایت آن پدر اینجا چه خوب معنا پیدا می‌کند: اگر همه متحد باشند، کسی نمی‌تواند شکستشان دهد. اما دولت‌های به‌ظاهر مسلمان، بر دهان خود مُهر سکوت زده‌اند. می‌بینند، می‌شنوند، اما کاری نمی‌کنند. کشورهای اروپایی فریاد می‌زنند، اما کشورهای اسلامی در خاموشی فرو رفته‌اند. بترسیم از روزی که دیر شود. بترسیم از روزی که دیر شود، وقتی دیگر هیچ دستی به‌سوی مظلومان دراز نشود، وقتی که نگاه‌های بی‌تفاوت به انسانی که در درد می‌سوزد، به عادت بدل شود. بترسیم از روزی که فریادها در گلو بماند و زبان‌ها خاموش شوند. بترسیم از روزی که هنوز فرصت داشتیم کمک کنیم، اما به جای آن، در سکوت خود غرق شدیم. بترسیم از روزی که از میان این همه ظلم و بی‌عدالتی، خود را بی‌خبر و بی‌تفاوت بدانیم. چرا که در آن روز، هیچ نماز و هیچ دعایی دیگر نمی‌تواند ما را نجات دهد. هیچ انسانی نمی‌تواند فریاد رنج کشیده‌گان را از دل تاریخ پاک کند. و با این همه، در این میان، زنان و کودکان غزه با تن‌هایی خسته و دل‌هایی پرامید تصویری از شکوه، استقامت و ایمان را پیش چشم جهان گذاشته‌اند. و از همه مهم‌تر، تسلیم امر خدایند. خدایی که فرموده: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»... @ShugheParvaz
امام رضای غریب... چرا؟ ✍ سیده الهام موسوی شاید بارها شنیده باشیم یا خودمان گفته باشیم: «یا امام رضای غریب!» اما آیا تا به‌حال با خود اندیشیده‌ایم که چرا باید بگوییم غریب؟ در ایران، حرم ایشان از نظر شکوه و وسعت، از بزرگ‌ترین حرم‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام است. زائران بسیاری از دور و نزدیک، با شوق و اشک، به پابوسش می‌آیند. پس چرا غریب؟ مگر نه اینکه امامان بقیع، بی‌زائر و مظلوم‌اند؟ اما غربت، فقط به نبود زائر یا بی‌نشانی قبر نیست. گاهی غربت، ناشناخته‌ماندن است. همین‌که هنوز امام هشتم را آن‌گونه که باید نمی‌شناسیم، یعنی او غریب است... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چند جلوه از غربت امام رضا علیه‌السلام ۱. دوری از خانواده و فرزند عزیزش یکی از تلخ‌ترین جلوه‌های غربت امام رضا علیه‌السلام، جدایی او از خانواده و فرزند دلبندش امام جواد علیه‌السلام بود. هجرتی اجباری، بی‌همراه و بی‌وداع… ۲. وداع با قبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله محول سجستانی روایت می‌کند: وقتی حضرت رضا علیه‌السلام خواست مدینه را ترک کند، به مسجد پیامبر رفت. چندین بار تا کنار مرقد مطهر آمد و برگشت… هر بار با صدای بلند گریه می‌کرد. وقتی به او تبریک گفتم که به ولایت‌عهدی می‌رسی، فرمود: «رهایم کن… از جوار جدم دور می‌شوم و در سرزمین غربت می‌میرم؛ بدنم کنار قبر هارون دفن خواهد شد…» ۳. انکار امامت توسط برخی شیعیان دوران پدر بزرگوارش، امام کاظم علیه‌السلام، سراسر خفقان بود. امام نمی‌توانست به‌روشنی جانشین خود را معرفی کند. و وقتی امام رضا علیه‌السلام به امامت رسید، بسیاری از نمایندگان و شیعیانِ سابق، او را انکار کردند… و این، غربتی سنگین بود. ۴. انکار نسب فرزندش، امام جواد علیه‌السلام حتی برخی خویشاوندان امام، امامت و حتی نسبت فرزندش را نپذیرفتند. گفتند باید نسب‌شناسان بررسی کنند… امام پذیرفت. اما شرط گذاشتند که با لباس روستایی و ساده در مزرعه باشد تا هیبتی نداشته باشد! وقتی نسب‌شناسان آمدند، گفتند: «این کودک فقط می‌تواند فرزند آن کشاورز باشد…» و آن روز، امام اشک ریخت؛ نه از بی‌حرمتی به خود، که از غربت فرزند آینده‌اش... ۵. تحمیل ولایت‌عهدی ولایت‌عهدی‌ای که از سوی مأمون بر امام تحمیل شد، شکوه نداشت، اندوه داشت. امام آن را در حالی پذیرفت که گریان بود و دلش مملو از اندوه. ۶. دفن شدن کنار قاتل پدر و چه غربتی سنگین‌تر از اینکه بدن مطهرش کنار قبر هارون‌الرشید دفن شد؛ قاتل پدر بزرگوارش... کدام مؤمن دوست دارد کنار دشمن خدا آرام بگیرد؟ این هم نشانه‌ای دیگر از مظلومیت و تنهایی او در روزگار خود... «و همچنان که امام رضا (ع) غریب بود، امام زمان (عج) نیز غریب است. غربت امام زمان (عج) تنها در غیبت جسمانی‌شان نیست، بلکه در دل‌هایی است که هنوز به دنبال‌شان نمی‌گردند. امام رضا (ع) از غربت جسمانی رنج می‌برد، اما امام زمان (عج) در غربتِ قلب‌ها به سر می‌برد. آیا دوباره می‌توانیم او را در دل‌هایمان حاضر کنیم؟» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آقا جان... نه زائر خوبی بودم، نه شیعه‌ی شایسته‌ای. فقط هر وقت دلم گرفت، اسم شما را صدا زدم... هر وقت گم شدم، از دور دستی به ضریحتان دادم، و هر بار، بی‌هیچ پرسشی، آغوش‌تان را باز کردید. گفتند غریبی... اما غریبی‌تان از دوری ما بود، نه از بزرگی شما. غریبی‌تان از این بود که ما فقط آمدیم، اما نیاموختیم. آقا جان... دلتنگم برای مشهد… برای همان صحن که با هر قدم، انگار زمین می‌لرزید از شوق دیدار شما. اگر دوباره طلبیدی، قول می‌دهم این‌بار نه فقط با دست، که با دل بیایم… السلام علیک یا علی بن موسی الرضا، ای مهربان‌ترین غریب عالم… ع @ShugheParvaz
916_66721738368198.mp3
زمان: حجم: 422.3K
«دلتنگی» ✍ دلتنگی آن‌قدر سنگین است که چشمانم پر از اشک می‌شوند و قلبم مچاله. بی‌صدا می‌آید، بی‌آنکه بدانم چرا. چنان در سکوت غرقم می‌کند که اطرافیانم را انگار غریبه می‌پندارم. نمی‌دانم... آیا دلتنگی از پاکی دل است؟ از مهربانی؟ یا باریست سنگین از گناه؟ نمی‌دانم! اما من، این حس را یا به کلمه تبدیل می‌کنم، یا به اشک. و اشک… چه خوب است. آن‌قدر خوب که بعد از باریدنش، احساس رهایی می‌کنی؛ همانند پروانه‌ای که بر فراز دشت‌های پرگل پرواز می‌کند. دلتنگی، حس نابیست که مرا در آغوش می‌گیرد و روحم را به خدا نزدیک می‌کند. دلتنگ می‌شوم، گاهی برای صدایی... برای نگاهی... برای گرمای دستی. اما گاهی ناراحت می‌شوم، وقتی دلتنگی‌ام را نادرست تفسیر می‌کنند. شاید فریاد این دلتنگی، اشتباه است... اما چه خوب است، دل را به خدا سپرد.🍀❤️ « سجادی» @ShugheParvaz
Haicen930_66755776073937.mp3
زمان: حجم: 6.87M
نه لب گشایدم از شکوه تا نگویند چه، بی‌تحمل و نازک‌دل است، این شاعر... ✍🏻 سیده الهام موسوی 🎤 هاسین حسینی @ShugheParvaz
هدایت شده از شوق پرواز🕊🇮🇷
خییلی عالیه کتابی شروع کنی که از حال هوایت میگوید. خدایا مرا از جاماندگان قرار نده! نگذار فقط در حد آرزو تمام شود! که عاشق ! آن هم بسوی آغوش تو! 📖مرغ غریب عشق @ShugheParvaz