خادم ملت یعنی...
✍ #سیده_الهام_موسوی
نه دلنوشته است و نه خیالپردازی؛ حقیقتی است.
حقیقتی که حتی پس از شهادتش، باز هم انکارش کردند.
اما: تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاءُ
عزت و ذلت، تنها به دست خداست.
مردی آمد؛
کسی که دورهی خادمی را نه در کاخها، که در صحن و سرای امام رضا علیهالسلام گذرانده بود.
زندگیاش سخت گذشت، اما دلش گرم بود به نگاه مهربان رضای غریب.
دردهایش را تنها به او میگفت؛
عادت نداشت پیش هر کسی لب به شکایت باز کند.
طالب شهادت بود.
و کسی که طالب شهادت باشد، خود را وقف خدا میکند؛
نه برای نام، نه برای نان، که تنها برای رضای او.
با خدا معامله کرده بود.
حرفهای نابهجای نااهلان دلش را میسوزاند، اما صبور بود؛ مثل کوه.
خالصانه به مردمش خدمت کرد؛
بیآنکه چشم به تقدیر یا مقامی داشته باشد.
شرافت، عزت و اقتدار را به ملت بازگرداند؛
و باز هم فقط گفت:
من خادمم.
اما آن روز که پرواز کرد، نه در هیاهوی تبلیغات و شعار،
که در میان اشک مردم، دعای مادران شهید،
و لبخند کودکان یتیم،
نامش در تاریخ ماند.
کسی که از صحن خورشید برخاست،
در آغوش آسمان آرام گرفت.
او گفت: من خادمم...
خدا گفت: شهیدم.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#شهید_جمهور
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوشتن
هدف ماست
صدای قلب ماست
صدای زلالی طبیعت است
ما باهم مینویسیم
زندگی را
امید را
بخشندگی را
@ShugheParvaz
#شوق_پرواز
«از قفس تا پرواز»
✍ #سیده_الهام_موسوی
دلتنگی با من است...
گاهی آخر شبها،
گاهی صبح، بر سجاده.
گاه از فاصلهها گلهمندم،
گاه باید حقیقتی را بپذیری،
اما دلتنگی، آنچنان جانت را میفشارد
که دیگر هیچ حقیقتی را باور نمیکنی.
آه، دل من...
آرام بگیر.
راهی در پیش داری
که روزی باید بروی.
دنیا،
محلِ گذر است، نه ماندن؛
قفس است، نه آسمانی برای پرواز.
دنیا، درد است.
اگر درد نکشی،
آه نکشی،
بلند نشوی،
میبازی به تمام باورهای غلط.
سینهی پُر درد، چه آههایی دارد...
اما تو صبوری کن.
موعودِ پرواز نزدیک است،
اگر تسلیم این گذرگاه نشوی،
اگر در کلماتِ پوچ غرق نگردی.
تسلیم شو،
اما نه تسلیمِ نفس...
تسلیمِ رحمانِ رحیمی باش،
که همیشه هست.
پرواز در آسمان،
همراه با پرستوهای عاشق،
حق توست.
پرواز کن...
شوقِ پرواز داری؟
یا تمنایش را؟
هرچه که هست،
سینه سپر کن
در برابرِ گلولههای سرخِ دنیا.
به دنبال نشانهها باش...
او خود گفته است:
"ای که در انتظارمی،
خواهم آمد."
#دلتنگی
#نجوا
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
رهایی
✍ #سیده_الهام_موسوی
باید تمرین کنیم که سبکبار سفر کنیم.
دل نبندیم به زرق و برق دنیا که ناپایدار است.
وگرنه حال و روزمان میشود شبیه آنکه همه چیز را باخته...
سخت است، خیلی سخت
اما قاعدهی بندگی چنین است:
باید گذشت تا رسید.
خداوند در قرآن میفرماید:
«وَتَزَوَّدوا فَإِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوىٰ»
(سوره بقره، آیه ۱۹۷)
توشه برگیر؛ که بهترین توشه، پرهیزگاریست.
ما برای ماندن نیامدهایم.
مقصد جای دیگریست...
پس با دل سبک و توشهای پاک، برویم.
#قرآن_بخوانیم
#بندگی
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
غفلتهای تبیینی؛ جبههای که هنوز خالی است
✍#سیده_الهام_موسوی
امروز در دنیایی زندگی میکنیم که دسترسی به اطلاعات و اخبار، از همیشه آسانتر شده است. با چند کلیک ساده، میتوان صدها یا حتی هزاران نفر را از موضوعی آگاه کرد. اما همین گستردگی و سرعت انتشار اطلاعات، گاهی حقیقت را در میان انبوهی از روایتهای نادرست، شایعات و برداشتهای سطحی گم میکند. در چنین شرایطی، بیش از هر چیز به تبیین درست و دقیق واقعیتها نیاز داریم.
واقعیت این است که در فضای پر هیاهوی امروز، تبیین ـ یعنی توضیح روشن، ساده و دقیق موضوعات مهم ـ به امری کمرنگ تبدیل شده است. بسیاری از فعالان فرهنگی، رسانهای و حتی برخی مسئولان، تبیین را کاری بیاهمیت یا اضافی میدانند؛ یا تصور میکنند گذر زمان خود، حقیقت را آشکار خواهد کرد. این دیدگاهی نادرست است. ذهن مردم مانند زمینی خالی است؛ اگر آن را با حقیقت پُر نکنیم، دیگران با دروغ و تحریف پُرش خواهند کرد. در این میدان جنگ نرم، تبیین یک وظیفه مهم و جبههای اصلی است.
یکی از بزرگترین غفلتها، بیتوجهی به اهمیت تبیین است. واقعیتها، هرچند روشن، تا زمانی که به زبان ساده و درست به مردم گفته نشوند، اثر چندانی نخواهند داشت. اگر ما سکوت کنیم، شایعات و سخنان نادرست جای حقیقت را میگیرند. بنابراین، تبیین نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر است.
غفلت دیگر، فاصله گرفتن از زبان و درک عمومی مردم است. بسیاری از کسانی که قصد تبیین دارند، از واژگان دشوار و جملات پیچیدهای استفاده میکنند که برای مردم عادی قابل فهم نیست یا حوصله شنیدنش را ندارند. تبیین باید با زبانی ساده، نزدیک به زندگی روزمره و قابل فهم برای همه بیان شود. اگر پیام تبیینگر قابل درک نباشد، حتی اگر درست باشد، اثربخش نخواهد بود.
از دیگر غفلتها، واکنشی بودن در تبیین است. یعنی ما منتظر میمانیم تا شایعهای یا خبری نادرست ذهن مردم را مشوش کند، و آنگاه شروع به پاسخگویی میکنیم. این شیوه نادرست است و همواره ما را یک گام عقب نگه میدارد. تبیین باید پیشدستانه و فعال باشد؛ یعنی پیش از گسترش شبهات، ذهنها را روشن کرده و آگاهی ببخشد.
افزون بر اینها، مشکلات دیگری نیز وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند؛ مانند نبود هماهنگی میان فعالان حوزه تبیین که سبب ارسال پیامهای پراکنده و گاه متناقض میشود. همچنین، لازم است نسل جدیدی از تبیینگران در مدارس و دانشگاهها تربیت شوند تا این مسئولیت خطیر ادامه یابد. تمرکز بیش از اندازه بر رسانههای رسمی و نادیده گرفتن ظرفیت گفتوگوهای روزمره و شبکههای اجتماعی شخصی نیز از دیگر کاستیهاست. از همه مهمتر، بیتوجهی به بازسازی باورها پس از پاسخگویی به شبهات است. رفع تردید کافی نیست؛ باید باوری صحیح و عمیق جایگزین شود تا ذهن خالی، دوباره گرفتار شبهه نگردد.
تبیین صرفاً به معنای توضیح دادن نیست. تبیین یعنی معنا بخشیدن به واقعیت، رساندن آن به دل و عقل مردم، بهگونهای که هم بفهمند، هم بپذیرند و هم بر اساس آن عمل کنند. این همان مسیری است که میتواند مردم را آگاه، امیدوار و مؤثر سازد.
غفلت از این وظیفه بزرگ، هزینههای سنگینی دارد. وقتی حقیقت گفته نشود، شک و تردید جای آن را میگیرد؛ و شک، علاوه بر خسته کردن ذهن، ایمان را تضعیف کرده و اراده را از میان میبرد. اگر ما تبیین نکنیم، دیگران با روایتهایی غلط و هدفدار ذهنها را تسخیر میکنند، و در نهایت ما را وامیدارند تا در میدانهایی دیگر، با ضعف بیشتری بجنگیم.
امروز، بیش از هر زمان دیگری، باید جبهه تبیین را جدی بگیریم. این جبهه هنوز خالی است و نگاهها دوخته شده به کسانی که بتوانند با زبانی ساده و روشن، چراغ روشنگری را برافروزند و حقیقت را به مردم برسانند.
#تبیین
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#جهاد_نوشتن
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«دلتنگی بیزمان»
#سیده_الهام_موسوی
گاهی دلتنگی منتظر شب نمیماند…
میریزد روی شانههای ظهر، لابهلای گرمای خوزستان،
و دلت را میبرد تا حوالی پاییز…
جایی میان اشتیاق و سکوت،
میان گرما و سرمای بیدلیلِ درون…
گاهی نباید شب باشد تا دلتنگی امانم را ببرد
گاهی همین ظهر سوزان خوزستان کافیست
تا تنم، از هجوم دلتنگی، سرد شود
و پناهم، گرمای آفتاب سوزان آسمان باشد.
بنواز...
بنویس...
غزلی بسرای و بخوان...
جان من، فراتر از این حکایتهاست.
آهسته آهسته، غرق حال غریبی میشوم...
اشتیاقی درونم قد میکشد
که ختم به شوقی میشود
و شوقم، غرق در دلتنگیست...
دلم پاییزی زیبا میخواهد
با برگریزان درختان
و نمنم بارانِ صبحگاهی
بر چمنهای پر از شبنم...
من
امید شکفتن پاییز را میخواهم
و باز...
دلتنگم
دلتنگم
فقط دلتنگم...
#دلتنگی
#بیقراری
#پاییز
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
از یک کتاب، تا به مسیر...
✍ #سیده_الهام_موسوی
چند وقت پیش، در حال مرور کانالها بودم که به «نذورات و کرامات شهید ابراهیم هادی» رسیدم.
شهید ابراهیم هادی واقعاً شخصیت عجیبی دارند؛ از آن دسته شهدا که وقتی با آنها آشنا میشوی، احساس میکنی این آشنایی نمیتواند اتفاقی و ساده باشد.
من هم به نحوی خاص با ایشان آشنا شدم. باور دارم چنین آشناییای وقتی اتفاق میافتد که خود شهید بخواهد...
بگذریم.
بعد از آن آشنایی، تصمیم گرفتم با هزینهی شخصی کتاب «سلام بر ابراهیم» و کتابهای دیگری دربارهی شهدا را تهیه کرده و به دیگران هدیه دهم.
در این مسیر، حرفهای زیادی شنیدم برخی دلسرد کننده، برخی بیتفاوت.
اما من ایمان داشتم که نوجوانان و جوانانی هستند که باید با شهدا آشنا شوند، مخصوصاً با شهید ابراهیم هادی.
دیدم کسانی را که کتاب را خواندند و مسیرشان را پیدا کردند، و کسانی که کتاب را حتی ورق هم نزدند.
هدفم تعریف از خود نیست؛ بلکه تنها میخواهم بگویم همان کار کوچک فرهنگی، باعث شد خیلیها با شهدا آشنا شوند.
و مهمتر از آن، کتابخوانی که همیشه مورد تأکید رهبر انقلاب بوده میانشان رواج پیدا کرد.
همانطور که مقام معظم رهبری میفرمایند:
«یکی از چیزهایی که واقعاً باید برای آن کار و تلاش شود، مسئلهی کتاب و کتابخوانی است. کتاب باید وارد زندگی مردم بشود.»
مدتی هست به این فکر میکنم که چرا دوباره شروع نکنم؟
چرا دوباره کتابی به دست نگیرم و هدیه ندهم؟
به نظرم این یک وظیفه است؛ یک وظیفهی دلی و ضروری.
جامعهی امروز بیش از گذشته نیازمند چنین حرکتهایی هست.
و شهدا؟
شهدا از ما پیش روترند؛
خوشا به حال آنان که همراه آنها، در حفظ دلهای جوانان و آیندهی این سرزمین اسلامی قدم برمیدارند.
همانطور که رهبر عزیزمان فرمودهاند:
«شهدا مظهر ایمان صادقانهاند. زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.»
#ابراهیم_هادی
#جهاد_تبیین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«از بغض تا قله»
✍ سیده الهام موسوی
اوضاع سوریه را رصد میکردم، با خود گفتم: «خواستند آبادش کنند، اما روزبهروز مانند خانهایست که دیوارش فرو میریزد و حرامیان در آن صاحباختیار شدهاند. مردم با مملکت خود چه کردند؟!
میتوانستند از دلِ ظلم، خودشان را به شکوفایی و اقتدار برسانند، اما راه را اشتباه رفتند.»
هستند آدمهایی که تحت فشار بودند، اما به جاهایی رسیدند که هیچکس انتظارش را نداشت. چرا؟ چون پشتوانهای جز خدا نداشتند. خدا کمکشان کرد؛ بهقول رهبر، تا به قله برسند.
حکایت این آدمها، دقیقاً مثل کشور ما ایران است. با تمام تحریمها، باز هم در مسیری قدم گذاشته که کسی انتظارش را ندارد. این سختیها و تحریمها روزبهروز بیشتر میشوند؛ ناراحت میشود، بغض میکند، گریه میکند، اما باز هم پرقدرت ادامه میدهد.
سؤال این است: چه چیزی باعث اقتدار، شکوفایی و عزم این کشور میشود؟
درست حدس زدهاید: «خدا».
امام صادق (علیهالسلام) چه زیبا میفرمایند:
«هرکه بر خدا توکل کند، خداوند او را کفایت میکند و از جایی که گمان نمیبرد، به او روزی میدهد.»
(الکافی، ج ۲، ص ۶۶)
اوایل انقلاب، ایران وارد جنگی شد که ای کاش فقط با یک کشور بود؛ بلکه چندین کشور در برابرش قرار داشتند.
آن وقتی که در مسیرِ خدا هستی، آن هشت سال جنگ نبود؛ بلکه هشت سال سیر و سلوک مردان، زنان، جوانان و نوجوانان بود.
اینجا بود که ریشه محکم شد، امید جان گرفت و تلاش کم نشد.
وقتی دل و هدف برای خدا باشد، روزبهروز به مقصد نهایی نزدیکتر خواهیم شد.
وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ
(و کسانی که در راه ما کوشش کردند، قطعاً راههای خود را به آنان نشان میدهیم، و خداوند با نیکوکاران است.)
سوره عنکبوت، آیه ۶۹
#جهاد_روایت
#جهاد_نوشتن
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
✍🏻 یکی از واقعیتهای جذاب در دنیای نویسندگی این است که پس از نوشتن، احساس سبُکی میکنیم؛ گویی حامل انرژی سنگینی بودهایم که با کلمات آزاد شده است.
#نویسندگی
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«شوق پرواز»
✍ سیده الهام موسوی
تا حالا از خودت پرسیدهای؟
تا کی میخواهی منتظر معجزه باشی؟
معجزهی مسیر بندگی، خود تو هستی.
نکند دیر شود.
نکند این بالها، هرگز پرواز را تجربه نکنند...
نکند این دل، اسیر دنیا شود،
غرق در حبّ دنیا...
نکند نتوانیم آن کاری را انجام دهیم که برایش آفریده شدهایم.
دنیا اگر در نگاهت زیبا شد، نگران باش!
زیبایی فریبندهی دنیا، همان «لَا تَقْرَبْ هٰذِهِ الشَّجَرَةَ» است...
دنیا فقط یک معبر است،
دلیل حرکت است،
و شاید خودش همان پل صراطیست که باید از آن بگذری.
از امتحانهای الهی گلایه داری؟
این امتحانها چراغهای قرمزیاند در مسیر بندگیات؛
تا بیدارت کنند.
پس شاکر باش...
با چشم ظاهری، مقصد را نمیبینی.
باید با چشم دل ببینی.
و مقصد کجاست؟
خودت معجزهای... فقط باید جور دیگر نگاه کرد، جور دیگر عمل کرد نشانهها را پیش بگیر!
همانجایی که شهید آوینی میگوید:
«اگر مقصد را در زیر این سقفهای دلتنگ و در پس این پنجرههای کوچک که به کوچههای بنبست باز میشوند، نمیتوان جست،
بهتر آنکه پرندهی روح را در قفس دل نبندیم.
پس اگر مقصد، پرواز است، قفس ویران بهتر.
پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند،
از ویرانی لانهاش نمیهراسد.»
#نجوا
#پرواز
#نشانه
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«امضای پرواز»
✍ #سیده_الهام_موسوی
امروز عرفه است...
روزی که نفسِ سرکش آرام میگیرد؛
روزی که معرفت، یعنی شناختِ «من» همان منی که گاهی زمینم میزند، و گاهی تا آسمانم میبرد.
امروز عرفه است...
روزی که حبیب دلها در صحرای عرفات، با خدای خود به نجوا مینشیند.
او که معصوم است، اما با تمام پاکیاش، نفس خود را در برابر عظمت پروردگار به زانو درمیآورد.
و بارها در دعا آمده: با صدای بلند گریستند...
اما ما چطور؟
این نفس سرکش، این دل گرفتارِ حب دنیا، این غرور بیمایه...
چگونه رام میشود؟ چگونه به زانو درمیآید؟
دعای عرفه فقط خواندنی نیست؛
هر بندش، آتشی است از معرفتِ حسین، که حقیقتی را فاش میکند که کمتر کسی بر آن واقف است.
دعای عرفه یعنی تسلیم؛
یعنی پرواز، به قیمت سر بریدن و سر بر نیزه شدن...
یعنی تکرار آن کلمات پرشور:
«بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ مَالِی وَ أَهْلِی لَکَ الْفِدَاءُ...»
ساده است گفتنش،
اما وقتِ عمل، سختتر از جان کندن است از این تن خاکی.
چند بار در زیارت عاشورا این واژهها را تکرار کردهایم؟
اما آیا واقعاً، به حقیقت آن رسیدهایم؟
ظهور نزدیک است...
و چه میدانی؟
شاید این، آخرین عرفهی بیحضوری باشد...
آخرین عرفهی بدون امام قائم عجلاللهتعالیفرجه.
پس دعا را فقط نخوان...
از خدا بخواه؛
بخواه که دل را، اراده را، جان و مال و حیات را وقف راهش کند.
چه خوشسعادتیست اگر در همین روز،
در میان اشک و شوق،
برگهی پروازمان را امضا کنند...
و بنویسند:
به برکت دعای عرفه، عاقبتش ختم به شهادت شد.
چنانکه شهید حججی نوشت:
«خدایا! معرفتم ده تا حسینی شوم، و حسینی قربانیات... خدایا! شهیدم کن.»
خدایا...
به حرمت اشکهای حسین در عرفه،
به حرمت لبهای خشک کربلا،
به حرمت شهیدان راهت،
عاقبتمان را ختم به خیر کن؛
چنانکه لبخند بر لبان مادرم، حضرت زهرا (س)،
و دلِ امام غریبم، امام زمان (عج)، بنشیند...
«إِلَهِي اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ، وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ، وَ لا تُشْقِنِي بِمَعْصِيَتِكَ...»
#شوق_پرواز
#روز_عرفه
#جهاد_روایت
#جهاد_نوشتن
@ShugheParvaz