🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 خاطره زیبای امام رضا... 🌸🍃🍃🍃
خاطره حرم امام رضا( ع )
سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دوستان عزیز و مهربانوی قشنگم ایام بکامتون
چند سال پیش زمونه ساز مخالف با هام برداشته بود و خیلی درگیر بودم
و دلم پر از غصه از شوهرم اجازه گرفتم که برم مشهد ایشون هم که وضعیت منو میدونست قبول کرد
و با دوستم رفتیم مشهد پام رو که گذاشتم تو حرم دلم شکست خیلی گریه کردم و اصلا تو حال و هوای خودم نبودم
داخل حرم بی نهایت شلوغ بود و منم با توجه به وضعیتی که داشتم محال بود بتونم خودمو به ضریح برسونم
و زیارت کنم پس روبروی ضریح تو یکی از صحن ها نشستم و مشغول نماز و دعا شدم
یک ساعتی گذشت با حسرت به ادمایی که میرفتن زیارت میکردن نگاه میکردم
اخه من واقعا توانایی اینو نداشتم که برم جلو ایستادم با گریه رو کردم سمت ضریح و گفتم امام رضا خودت میدونی
شرایطم رو میدونی از همه جا نا امید شدم و پناه بتو آوردم دیگه صبرم تمام شده
میدونم تو حاجتمو میدی پس یه نشونه بهم نشون بده نشونت هم این باشه که دستمو برسونی به
ضریحت اینجوری خاطرجمع میشم حاجتمو میدی به عظمت و بزرگی خدا قسم راه برام باز شد انگار یه نیرویی منو برد جلو ضریح 😭😭😭😭
دستم کشیدم به ضریح امام رضا باهاش حرف زدم گریه کردم حاجتمو خواستم یه ده دقیقه داشتم
زیارت میکردم جالب بود برام یه لحظه نگاه خودم کردم اخه خانوما میدونید که وقتی واسه زیارت میری
جلو ضریح چه ازدحام و شلوغی هست و همه دارن یکدیگرو هل میدن واسه همین چادر یا روسری ها از سر میفته اما
چادر و مقنعه که سرم بود خیلی مرتب بود با خودم گفتم چرا چادر بقیه دراومده از سراشون و همه جیغ میزنن و هل میدن همو اما با من کاری ندارن☺️☺️
☺️☺️
خلاصه زیارتم رو کردم گفتم حالا چطور برگردم تو این جمعیت خفه میشم زیر دست و پا به همون امام رضا قسم دوباره راه باز شد
و من دقیقا برگشتم سر جای اولم وقتی رسیدم یهو دوستم بهم گفت تو کجا غیب شدی چه بوی خوبی میدی نگرانت شدم
با خوشحالی بهش گفتم رفتم زیارت کردم ☺️☺️☺️اصلا باورش نمیشد گفت محاله تو نمیتونی دو قدم راه بری چطور وسط این شلوغی ها رفتی سمت ضریح 😳😳
بهش گفتم من نرفتم یکی منو برد و اورد و حالا دیگه میدونم که امام رضا حاجتم رو میده 🙏
بعد از اون هم حاجتمو که عیر ممکن بود گرفتم و سلامتیمو بدست اوردم
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 فرزند آوری.... 🌸🍃🍃🍃
#تجربه_من ۸۸۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
#آداب_همسرداری
#خانواده_مستحکم
من متولد ۱۳۶۸ هستم، در سن ۱۵ سالگی وقتی اول دبیرستان را تمام کردم با پسر صمیمی ترین دوست پدرم ازدواج کردم.
همسرم هم ۱۸ سال بیشتر نداشت ما هر دو سنمان کم بود و این باعث شد که خانوادهها زیاد در زندگیمان دخالت کنند من یک سال و ۸ ماه عقد بودم و بعد عروسی گرفتیم که اون هم با کلی دعوا که باعث شد خانوادههایمان مدت ها با هم قهر باشند.
رفتیم سر خونه زندگیمان، من و همسرم بعد از عقد خیلی با هم اختلاف پیدا کردیم ولی بعد از عروسی تصمیم گرفتیم که هیچکس در زندگیمان دخالت نکند و خودمان تصمیم بگیریم. خدا را شکر بعد از عروسی هیچ مشکلی با هم پیدا نکردیم.
بعد از ۹ ماه من باردار شدم. من در همان ۵ ماهگی خانوادههایمان را با هم آشتی دادم. وقتی دخترم به دنیا آمد، همسرم تبلیغ بود و پیش من نبود. خیلی دوران سختی بود. بعد از دنیا آمدن دخترم ما مسکن مهر ثبت نام کردیم.
بعد از ۳ سال دوباره از خدا یک بچه دیگر خواستیم که خدا سال ۹۰ به ما یک پسره خوشگل داد که اسمش رو گذاشتیم محمد حسن، وقتی پسرم دو ساله شد خانههای مسکن مهر را به ما دادند.
این چند سال خیلی به ما سخت گذشت تا پول مسکن مهر را جور کنیم وقتی خانههایمان را تحویل دادند خیلی خوشحال بودیم. ۸ ماه در آنجا زندگی کردیم ولی چون هم از شهر دور بود و هم رفت و آمد ما زیاد بود و ما وسیله نداشتیم آنجا را فروختیم و در شهر یک خانه کوچک گرفتیم خیلی خوشحال بودیم. خدا خواست و یک وام گرفتیم یک ماشین خریدیم.
پسرم ۳ سالش که شد به شوهرم گفتم یک فرزند دیگر بیاوریم. شوهرم قبول کرد بالاخره و خدا سال ۹۴ یک پسر خوشگل به ما داد به اسم محمد صادق ولی به ما غر میزدند که چرا دوباره بچه آوردید با این مخارج گرون ولی من و همسرم به حرف هیچکس توجه نکردیم من هم از طرف خانواده خودم و خانواده همسرم کلی مخالف داشتم.
۵ سال در آن خانه ۵۰ متری زندگی کردیم پولهایمان را جمع کردیم و تونستیم یه خونه ۸۰ متری دو طبقه بگیریم خدا را شکر که خدا همیشه به ما لطف داشت.
محرم بود که تازه به خونه جدید آمده بودیم به شوهرم گفتم که بیا دوباره یه بچه دیگه بیاریم. شوهرم گفت تو دیوونهای با این همه مخالفت، باز هم حرف از بچه میزنی! خلاصه دوباره شوهرم را راضی کردم و زود باردار شدم.
اینم رو هم بگم که من بارداریهای خیلی بد با ویار شدید دارم که هیچ کسی را برای مراقبت ندارم. سر این بچه آخریم هم قند بارداری گرفتم و هم استراحت مطلق بودم دخترم خیلی کمک دستم بود ولی جرات اینکه به کسی بگم کاری چیزی دارم نداشتم، چون همه بهم گفتن خودت خواستی😕
خلاصه خدا دوباره به ما یه پسر دیگه داد😄 محمد حسین ما به دنیا اومد تمام بچههای من پر روزی بودند. دخترم هم ۱۵ ساله که شد خیلی خواستگار داشت و خدا خواست او هم با زود ازدواج کرد. ۷ ماه عقد بود و الان سر خونه زندگیشه و خیلی هم راضی😉
من الان ۳۴ سالمه و همسرم ۳۷ سال، ۴ تا فرزند دارم و یک داماد خدا را شکر زندگی خوبی داریم و از اول رو پای خودمون ایستادیم. سختی کشیدیم ولی با توکل به خدا و قناعت زندگی خوبی داشتیم.
این رو هم بگم شوهر مرد بسیار مهربان و با اخلاقی هست. من وهمسر همیشه سعی کردیم به همدیگه احترام بذاریم و جلوی دیگران هیچی بحثی نکنیم.
خدا روشکر دامادم هم خیلی پسر خوب و مومن و با اخلاقی هست. اخلاق و رفتار اون هم تو فامیل زبان زد شده☺️☺️ این ها همه از لطف خداست🙏
انشالله خداوند به همه فرزندان سالم و صالح عطا کنه...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ب خدا اعتماد کن.... 🌸🍃🍃🍃
💚به خدا اعتماد کن
او همه چیز را خودش به زیبایی
مرتب میکند،
مرتب، به زیبایی دانه های سرخ انار
ببین چقدر زیبا و منظم آنها را
کنار هم چیده است.
🪴وقتی خالق انار مراقب توست و نفس به نفس کنارت حضور دارد، نگرانی بیمعناست
تو فقط آرام باش،
حتی اگر هیچ چیز به میل تو نیست، حتی اگر همه بر خلاف آن چه که دوست داری عمل می کنند.
روزی حکمت تمام اتفاقات تلخ و سخت زندگیت را خواهی فهمید.
در تمام اتفاقات، دست خداوند را میتوان دید، اوست که ما را در دل سختی ها رشد میدهد،
در اوج رنج کمک های خودش را به موقع میرساند و در انتها ما را از تاریکیهای مشکلات به سمت نور لطف و رحمت خودش هدایت میکند.
💚 صبر و اعتماد به خداوند شیرینترین مزه زندگی است.
💌سوره الطور آیه ۴۸ :
وَ اصْبرِْ لِحُکمِْ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَ سَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُوم
💚صبر کن براى حکم پروردگار خود اى پیغمبر! که البته تو در حفظ و عنایت مایى
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 از خواستگاری خواهرش میگه.... 🌸🍃🍃🍃
برای خواهر بنده خواستگار اومده بود
خانواده به علت اینکه داماد از خودش چیزی نداشت
موافق نبودند زیاد
نه به خاطر بی پولی ،به خاطر اینکه بی پولی رو گذاشته بودند
به حساب تنبلی و شایستگی نداشتن برا پول جمع کردن و به فکر نبودن
کسی که چندساله داره کار پردرآمد میکنه اما بگه من چیزی ندارم باعث چه فکری میشه؟
حتما موقع خواستگاری حقیقت رو بگید.این طرز تفکر آقایون اشتباهه که برای امتحان کردن یا هر علت دیگه، دارایی خودشونو مخفی میکنن
یه دختر و خانوادش فقط و فقط برای پول بله نمیگه
مجموع شرایط آقاپسرو در نظر میگیره
همتش، تلاشش،اخلاقش،به فکر آینده بودن، تواناییهاش
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 همیشه همه جا حق با پدر همسرمه... 🌸🍃🍃🍃
من وهمسرم بااختلاف سنی دوماه هردو در ۲۵سالگی بودیم که ازدواج کردیم،
پدرشون یه خونه به همسرم داده بودند،اما ای کاش همسرم خونه نداشت ،
چون همیشه همه جا حق با پدر همسرمه چون این لطف رو کرده ،با اینکه هزاران بار من وخانوادهام از این لطفشون
تشکر زبانی ورفتاری کردیم و پدرمادرم بهترین جهزیه رو دادند ولی هرگز به چشمشون نمیاد
وبا کوچکترین بهانه ای خونه رو به رخ من میکشند ومنت میزارن ،البته همسرم خیر ،
خانواده شون فقط
خیلی شیرین تره ادم بازحمت و سختی کشیدن دونفری به هرچی میخواد برسه
از خدا میخوام به همه ی آدم ها هرچی که آرزو دارند وبه صلاحشون هست بده
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃
#شما_فرستادین
حتی ساعت دیواری😂
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100