eitaa logo
تماشاگه راز
286 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تماشاگه راز
 💫🌸💫🌸💫 آن مقدّمِ تایبان، آن معظّمِ نایبان، آن آفتابِ کَرَم و احسان، آن دریای وَرَع و عرفان، آن از
💫🌸💫🌸💫 تا روزی کاروانی عظیم می آمد. و آوازِ دزد شنیدند. خواجه یی در میان کاروان، نقدی که داشت برگرفت و گفت: در جایی پنهان کنم تا اگر کاروان بزنند، باری این نقد بماند. در بیابان فرو رفت. خیمه ئی دید، در وی پلاس پوشی نشسته. زر به وی سپرد. گفت: «در خیمه رو و در گوشه یی بِنه». بنهاد و بازگشت. چون باز کاروان رسید، دزدان راه زده بودند و جمله مالها برده. آن مرد، رختی که باقی بود با هم آورد؛ پس قصد ِ آن خیمه کرد. چون آن جا رسید، دزدان را دید که مال قسمت می کردند. گفت: «آه! من مال به دزدان سپرده بودم». خواست که باز گردد فضیل او را بدید. آواز داد که «بیا». آنجا رفت. گفت: «چه کار داری؟». گفت: «جهت امانت آمده ام». گفت: «همان جا که نهاده ای، بردار». برفت و برداشت. یاران، فضیل را گفتند: «ما در این کاروان هیچ نقد نیافتیم و تو چندین نقد باز می دهی؟» فضیل گفت: «او به من گمان نیکو برد و من نیز به خدای -تعالی- گمان نیکو می برم. من گمان ِ او راست کردم تا باشد که خدای -تعالی- گمان من نیز راست کند». 🌹تذکره الاولیا ذکر فضیل ابن عیاض ‌‌https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️ ندا رسید به عاشق ز عالم رازش که عشق هست بُراق خدای ، می‌تازش تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش گرفت شکل کبوتر ز ماه تا ماهی ز عشق آنک درآید به چنگل بازش گرفت چهره عشاق رنگ و سکه زر ز عشق زرگر ما و ز لذت گازش در آن هوا که هوا و هوس از او خیزد چه دید مرغ دل از ما ز چیست پرواز مگو که غیرت هر لحظه دست می‌خاید که شرم دار ز یار و ز عشق طنازش https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 عشق امری است که از جنس درد است؛ منتها دردی محرک، نه دردی فلج کننده. دردی است که عطش‌زاست و آدمی را می‌دواند، نه این‌که از پا بیندازد و او را بدل به یک موجود کاهل، تنبل و بیکار کند. هر دردی، از جمله دردِ عشق ، بیداری می‌آورد. مولوی می‌گوید: هرکه او بیدارتر پر دردتر هرکه او آگاه‌تر رخ زردتر درد بیداری می‌آورد و خواب را از چشمان می‌رباید. دردِ عشق بیداری‌یی به آدمی می‌بخشد که آدمی را از غفلت، خفتن و ناآگاهی باز می‌دارد. در روایت آمده است که: «النّاسُ نیامُ إذا مَاتُوا انتَبَهُوا»؛ مردم در خوابند، وقتی که مردند بیدار می‌شوند. اما عده‌یی قبل از مرگ می‌میرند؛ قبل از این‌که به مرگ طبیعی بمیرند، بیدار می‌شوند و این بیدار شدن در اثر دردی است. یکی از دردهایی که آدم را از خواب بیدار می‌کند، عاشقی است که دردی بسیار نادر هم هست. جالب است که عطار می‌گوید: قدسیان را عشق هست و درد نیست او می‌گوید آن‌ها هم اهل دوست داشتن هستند، ولی دردمند نیستند. این دردمندی چیزی است که خاصیت انسان بودن است. حافظ می‌گوید: ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم آدمی اصلا با داغ و درد زاییده شده است، منتها این درد فقط در بعضی به مرحله‌ی خودآگاهی می‌رسد. 🌹 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️ عشق یک واژه نیست؛ یک معناست نردبانی به عالم بالاست مرگ، با زندگی، گره چون خورد عشق، در عمقِ آینه پیداست هنرِ مُردن است آیا عشق که چنین جادُوانه و زیباست؟ مُردن و باز زیستن در مرگ راستی را که حالتی والاست! عشق، آغاز می‌شود با تن به کجا می رسد؟ خدا داناست! شعر و صدایِ استاد محمدرضا شفیعی کدکنی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل در گرهِ زلف تو بستیم دگربار وز هر دو جهان مهر گسستیم دگربار جام دو جهان پُر ز میِ عشق تو دیدیم خوردیم مِی و جام شکستیم دگربار