eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق ؛ افسانه‌ای است که فاصله‌ها را از میان می‌برد ، غیرممکن‌ها را ممکن می‌کند. عشق ؛ تو را وادار به نقض تمام قوانینی می‌کند که در زندگی وضع کرده‌ای ، حرف‌هایی که با اطمینان زده‌ای را پس بگیری . عشق ؛ افسانه‌ایست که اگر دستانت را بگیرد وجودت را فرا می‌گیرد و تا انتها رهایش نمی‌کند. 📚 شیر سیاه ، الیف شافاک
صدای من آنجاست که انسان صدایی ندارد. نرودا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمیرید بمیرید دراین عشق بمیرید دراین عشق چو مردید همه روح پذیرید جان
روزهای سخت گاهی در ابتدا بد بنظر می رسند... اما در انتها معلوم می شود که سودمند بوده اند. بگذارید و اجازه دهید سختی ها شما را تبدیل به آدم بهتری کند . آدمِ شریف‌تری انسان قابلِ اعتماد تری .
🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🔅"رَبِّ اِنِّی لِما اَنزَلتَ اِلیَّ مِن خَیرِِ فَقِیرٌ" (پروردگارا، هر خیری که بر من نازل کنی به آن محتاجم!) این دعای موسی(ع) در قرآن، یک شاهکار تمام است. اوج هوشمندی سالک را می‌رساند و به تنهایی خود کلاس آموزش دعاست... دقت کن! موسی برای خدا، احتیاجاتش را لیست نمی کند، نمی‌گوید این و آن را می‌خواهم، به ذهنش جهت نمی‌دهد، با کلماتش خود را محدود نمی‌کند، فضای دعا را باز می‌گذارد تا هر خیری از هر کجا و هر زمان و به هر مقدار و کیفیت، بر او ببارد. موسی در نهایت تواضع، هوشمندانه رفتار می کند، به خدا دستور نمی دهد، اَداهای عالِمانه در نمی‌آورد، بلکه در برابر او، یک پذیرش تام می شود.... زیرا خوب می داند؛ این خداست که صلاح کار او را می داند... خدایی که خود خیر است و جز خیر از او صادر نمی شود... پس فقط کافی است با این "خیر مطلق" رابطه ای عاشقانه بر اساس تسلیم برقرار کرد... چه اگر چنین شود، کار تمام است و بی شک سالک از بهترین‌ها برخوردار شده‌است. ای دوست، یک سالکِ تسلیم و هوشمند، دعایش این‌گونه است... آن را ذکر خود قرار ده. برگرفته از مجموعه نکات قرآنی 🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🩹 باز با ما سری از نازِ گران دارد یار نکند باز دلی با دگران دارد یار... ❤️‍🩹 نظرم تا به سرِ زلف تو دلدار افتد گذر این دلِ سودا زده بر دار افتد چون گل ازپرده به بازار شدی می‌ترسم راز سربسته‌ی ما بر سرِ بازار افتد ❤️‍🩹 🎙
‍ ‍ ♥️ به چه مانند کنم موی پریشان تو را؟ به نوازشگر جان؟! به چه مانند کنم حالت چشمان تو را؟ به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب؟ به غزلهای نوازشگر حافظ در شب؟ یا به سرمستی طغیانگر دوران شباب؟! به چه مانند کنم سرخی لبهای تو را؟ به شرابی که نمایان بود از جام بلور؟ به صفای گل سرخی که بخندد در باغ؟ به شقایق که بود جلوه‌گر بزم چمن؟ یا به یاقوت درخشانی در نور چراغ؟ مرمر صاف تنت را به چه مانند کنم؟ به گل یاس که پاشیده بر آن پرتو ماه؟! من ندانم تو بگو به چه مانند کنم...؟
❤️‍🩹🕊 🔅دوست داشتنت وظیفه‌ام که نبود، فریضه‌ام بود به جا آوردمش، تا پای جان؛ در هر مکان و در هر دقیقه‌ای. 🔅دوست داشتنت قانون که نبود، آیین بود بدان مشرّف شدم بی قیل و قال و بی بوق و کرنایی. 🔅دوست داشتنت نماز که نبود اما گزاردمش ، شبانه‌روزی هزار رکعت به وقت صبح و ظهر و شام. 🔅دوست داشتنت زکات که نداشت اما پرداختمش به هر دمی و به هر بازدمی به هر نفَس. 🔅دوست داشتنت دینی بود که مخفیانه به آن ایمان آوردم، دینی که جز عشق و تنهایی ثوابی نداشت... ✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅🕊 من هم دعاتان می‌کنم تا دیگر از هر نگاه نادرست نترسید! از هر طعنه‌ی تاریک نترسید از پسین و پرده‌خوانی غروب یا از هجوم نابهنگام لکنت و گریه نترسید دوستتان دارم ای سادگان صبور ، سادگان صبور!   🎙 📻بخش‌هایی از فیلم پری
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید خوانش -ملیحه.ع.م
🍃هوالعشق تو زِعشقْ خود نَپُرسی که چه خوب و دِلْرُبایی؟ دو جهان به هم بَرآیَد، چو جَمالِ خود نِمایی تو شراب و ما سَبویی، تو چو آب و ما چو جویی نه مکانْ تو را، نه سوییّ و همه به سویِ مایی به تو دل چگونه پویَد؟ نَظَرم چگونه جویَد؟ که سُخَن چگونه پُرسَد زِدَهان که تو کجایی؟ تو به گوشِ دل چه گفتی؟ که به خنده‌‌اَش شِکُفتی به دَهانِ نِی چه دادی؟ که گرفت قَندْخایی تو به میْ چه جوش دادی؟ به عَسَل چه نوش دادی؟ به خِرَد چه هوش دادی؟ که کُند بُلندْرایی زِتو خاک‌ها مُنَقَّش، دلِ خاکیانْ مُشَوَّش زِتو ناخوشی شُده خَوش، که خوشیّ و خوشْ فَزایی طَرَب از تو با طَرَب شُد، عَجَب از تو بوالْعَجَب شُد کَرَم از تو نوش لب شُد، که کَریم و پُرعَطایی دلِ خسته را تو جویی، زِحَوادِثش تو شویی سُخَنی به دَرد گویی که هَمو کُند دَوایی زِتو است ابرْ گِریان، زِتو است بَرقْ خندان زِتو خود هزار چندان، که تو مَعدنِ وَفایی کلیات شمس/مولانای جان
هوالعزیز💐🍃 به بوستان جمالت بهار بسیارست ولیک با گل وصل تو خار بسیارست مدام چشم تو مخمور و ناتوان خفتست چه حالتست که او را خمار بسیارست میم ز لعل دل افروز ده که جان‌افزاست وگرنه جام می خوشگوار بسیارست خط غبار چه حاجت بگرد رخسارت که از تو بردل ما خود غبار بسیارست مرا بجای توای یار یار دیگر نیست ولی ترا چو من خسته یار بسیارست بروزگار مگر حال دل کنم تقریر که بردلم ستم روزگار بسیارست زخون دیدهٔ فرهاد پاره‌های عقیق هنوز بر کمر کوهسار بسیارست صفیر بلبل طبعم شنو وگرنه بباغ نوای قمری و بانگ هزار بسیارست چه آبروی بود بر در تو خواجو را که در ره تو چو او خاکسار بسیارست
تماشاگه راز
هوالعزیز💐🍃 به بوستان جمالت بهار بسیارست ولیک با گل وصل تو خار بسیارست مدام چشم تو مخمور و ناتوان خ
دلتنگی من به وسعت دشتی بایریست که در فراق باران می نالد... اینک ببین، چقدر وسعت دارم !😊
🍃بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا در زبان من صـواب آر دعای بنـدهٔ خود مستجاب آر مرا توفیـق ده تا حمد خوانم صفـات ذات تو بر لفـظ رانم تـوئی خلاق هر بالا و پستی توئی پیدا و پنهان هرچه هستی توئی گیرنده و میرنده مائیم توئی سلطان و ما مشتی گدائیم اگر فضلت قرین حال گردد خرابم جمله جا و مال گردد ، عطار
اگر عشق نمی‌بود ؛ علف‌های بهاری در آن سردِ سحرگاه سر از خاک نمی‌زد . اگرعشق نمی‌بود ؛ ز سنگ سیـه ، آن چشمه ی جوشان گریبانِ زمین‌ را به جنون چاک نمی‌زد اگر عشق نمی‌بود ؛بر آن شاخه ی انجیر تک افتاده ، چکاوک ، چنین پرده عشاق طربناک نمی‌زد ... اگرعشق نمی‌بود ؛ اگر عشق نمی‌بود ! کدکنی
جان ِجانان ِمن! به تو می اندیشم و مدام به خود می گویم :خدایی که ،دَرِ دعا را باز گذاشته است هرگز در اجابت را نمی‌بندد.. ناامید نمی شوم از دری که روزیِ من است و آن کلیدی که کلیدِ آن در است . سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم 🙏
راهِ مرا اشاره شو ! من به کُجا رسیده ام؟ هر چه دویده ام تو را ، خسته شدم ، ندیده ام جان
طوطیان دیدم و خوش‌تر ز حدیثت نشنیدم شِکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
4_5967758071680732061.mp3
5.19M
خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌ من مرو ای حیات دوستان در بوستان بی‌ من مرو جان الدین سراج
نقل است که ذالنون گفت: وقتی در کوهها می‌گشتم قومی مبتلایان دیدم، گرد آمده بودند، پرسیدم: شما را چه رسیده است؟ گفتند: عابدی است اینجا، در صومعه . هر سال یکبار بیرون آید و دم خود بر این قوم دمد، همه شفا یابند. باز در صومعه شود، تا سال دیگر بیرون نیاید. صبر کردم تا بیرون آمد. مردی دیدم زردروی، نحیف شده چشم در مغاک افتاده. از هیبت او لرزه بر من افتاد. پس به چشم شفقت در خلق نگاه کرد. آنگاه سوی آسمان نگریست، و دمی چند در آن مبتلایان افگند. همه شفا یافتند. چون خواست که در صومعه شود، من دامنش بگرفتم. گفتم: از بهر خدای علت ظاهر را علاج کردی. علت باطن را علاج کن. به من نگاه کرد و گفت: ذوالنون دست از من باز دار که دوست از اوج عظمت و جلال نگاه می‌کند. چون تو را بیند که دست به جز از وی در کسی دیگر زده ای تو را به آنکس بازگذارد و آنکس را به تو و هریکی به یکی دیگر هلاک شوید. این بگفت و در صومعه رفت.
پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن از نی کِلک، همه قند و شکر می‌بارم 💐