eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ♥️هنوز عشق تو امیدبخشِ جانِ من است ... ✨ خیال آمدنت دیشبم به سر می زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد ✨به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد ✨شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد ✨زهی امید که کامی از آن دهان می جست زهی خیال که دستی در آن کمر می زد ✨ دریچه ای به تماشای باغ وا می شد دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد ✨تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
💫 ابراهیم ادهم گفت: روزی گفتم: ای پروردگار ! اگر کسی از محبّان را چیزی داده‌ای که دلش پیش از دیدن تو بدان ساکن شده است، در حق من آن را انعام فرمای! چه بی آرامی مرا رنجور گردانیده‌است. پس در خواب دیدم که مرا در حضرت خود بایستانید و گفت: ای ابراهیم! شرم نداری که از من چیزی می خواهی که دلِ تو پیش از لقای من بدان ساکن شود، آیا هیچ مشتاق پیش از دیدنِ دوستِ‌خود ساکن بشود؟ گفتم: ای پروردگار! در دوستی تو حیران شده ام، نمی دانم چه گویم، مرا بیاموز که چه گویم. گفت: بگو: {اللّهم رضِّنی بقضائک و صبَّرنی علی بلائک و اوزِعنی شُکر نَعمائک} (خوشنودی به قضا و صبر در بلا و شکر نعمت‌هایت را به من عطا فرما) احیاء‌علوم‌الدین: امام‌محمد‌غزالی تماشاگه راز💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایّاک نعبد است زمستان دعای باغ در نوبهار گوید ایّاک نستعین 🌼🌼🌼 🎙تفسیر :
میخواهم به باران ، به بوی خاک به اشکال کنار جاده بیندیشم به ترانه ، کودکی بخارِ نفس های استکان طعم غلیظ قند ، رنگ عقیق چای ... نگفتمت : وقتی که خاموشم تو در مزن؟ میخواهم ساده باشم نه دیگر از آن پرنده ی خیس از آن پرنده خسته ! خبری نیست .. روی دیوار آن سوی پنجره کسی با شتاب چیزی مینویسد امروز هم اگر کسی صدایم کرد بگو خانه نیست بگو رفته است شمال میخواهم به جنوب بیندیشم ! میخواهم به آن پرنده ی خیس به آن پرنده ی خسته ! به خودم بیندیشم ...
بیمار غمم ، عین دوائی تو مرا! جان
تماشاگه راز
#حلاج #بخش_چهارم جان جهان! اینک با تو وعده ی دیدار دارم. دیدار در آن سوی آفاق زمان. دیدار با عبوری
یک روز در بازار قطیعه ایستاده بود. جمعیت که با شتاب در رفت و آمد بود با بی اعتنایی از کنارش می گذشت. حلاج یک لحظه در مردم نگریست. آستین را به گوشه ی چشم برد و بی اختیار با فریاد به زیر گریه زد: - مردم، به دادم برسید. مرا از دست او برهانید. مرا از من بازستانده است. مرا از من در ربوده است. نه به خویشتن باز می گذارد تا آرام یابم، نه مراعات او برایم ممکن می شود. ها، مردم، از هجرانش می ترسم، ترس آن دارم که از او دور مانم اما حضور او را هم طاقت ندارم. می گفت و می گریست و مردم با او به گریه درآمدند. اما چند لحظه بعد راه خود را پیش گرفت تا به مسجد عتابی رسید. اینجا سخن های او چنان باریک شد که من جز سحر بیان انکار ناپذیر هیچ چیز از آن درک نکردم. نمی دانم چه کسی توانست آن حرف ها را درک کند و دچار بیم و دل نگرانی نشود؟ ، "بوته ی شعله ور نامه هایی از شاگرد حلاج"، شعله طور، 1383، 80)
ای ما! ای ما! ای دولت منصور ما! جوشی بنه در شور ما! تا می شود انگور ما ای دلبر و مقصود ما! ای و معبود ما! آتش زدی در عود ما، نظاره کن در دود ما ای یار ما! عیّار ما! دام دل خمار ما! پا وامکش از کار ما! بسْتان گرو دستار ما جان ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍
بلند ! با شکوه ... استوار و چنین رعنا! جز خیال دوست... به هر چه بنگریم، خطاست سهم ما از انسان بودن چقدر است؟ به خاطر بسپار آخرین پله‌ی انسانیت،عشق است
چه نعمتی است نادانی برای بالِ پرنده؛ دانستن، حجمِ قفس را به رخِ بالِ پرنده می‌کشد. خوشا به حال آنان‌که نمی‌دانند و بال‌هایشان با قفس فالوده می‌خورد! به‌قول بیدل: زین پیش که دل قابلِ فرهنگ نبود از پیچ‌ و‌ خمِ تعلقم ننگ نبود آگاهی‌ام از هر دو جهان وحشت داد تا بال نداشتم قفس تنگ نبود
✨آنک باشد با چنان شاهی حبیب هر کجا افتد چرا باشد غریب هر کس که دوست و یار چنین شاهی باشد، در هر کجا که فرود آید، چرا غریب باشد؟ یعنی هر که با شاه حقیقت دمساز باشد، در هیچ جمع و مکانی غریب و تنها نخواهد بود. ✨هر که باشد شاه دردش را دوا گر چو نی نالد نباشد بی نوا اگر شاه، درمانِ درد هر کسی باشد، اگر او مانند نی ناله سر دهد، بینوا نخواهد بود. نیکلسون گوید: یعنی عاشق حقیقی حق، هر چند در صورت ظاهر به هجران او مبتلا شود و رنج کشد در حقیقت گنج بی پایان عشق الهی به او عطا شده است. ✨مالک ملک نیم من طبل‌خوار طبل بازم می‌زند شه از کنار من صاحب مُلکِ جهان هستی ام و شکمباره و مفتخوار نیستم، شاه از بارگاه خود طبل مرا می نوازد. اوست که مرا در این جهان به پرواز در می آورد و سرانجام نیز باید به سوی او باز گردم. طبل باز :طبلی که وقتِ پروازِ باز به سوی صید یا وقت رجوع می زدند. ✨طبل باز من ندای ارجعی حق گواه من به رغم مدعی طبلِ بازِ من، آوایِ "بازگَرد" است. حق تعالی در این خصوص، شاهد من است. به کوری چشم هر دشمن. و یا بر خلاف میل مدّعی، خدا گواه من است. شرح مثنوی شریف استاد کریم زمانی
🔰باسواد شدن ملا نصرالدين روزی مردى روشن ضمیر گفت: من دست به سر هر كس بگذارم بدون رفتن به مكتب باسواد مى‌شود. ملا گفت: اول من را باسواد كُن كه بزرگ اين شهرم. مرد مدعى دستش را به سر ملا گذاشت، وردى خواند و گفت: تو حالا باسواد شده‌اى و مى‌توانى كتاب بخوانى. ملا باشتاب تا خانه دويد و كتابى را كه از ارث پدرش داشت خواند امّا بلافاصله از خانه بيرون آمد و فرياد زد: اين مرد شياد را بگيريد. مردم پرسيدند: ملا مگر باسواد نشده‌اى‌؟ ملا گفت: در آن كتاب نوشته بود: هر كس ادعا كرد شما را با دست گذاشتن و دعا خواندن باسواد مى‌كند، حقه‌باز و شيطان است! 🔸چه بسيارند مردمى كه معجزه را به چشم مى‌بينند امّا باز به حكم اعتقادات و تعصّبات قبلى خود تكيه بر كتاب و اقوال ديگران مى‌كنند.
هوالمحبوب🌸 🔆خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی 🔆چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی 🔆تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی 🔆چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی 🔆بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی 🔆شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم نه عجب که خوبرویان بکنند بی‌وفایی تو جفای خود بکردی و نه من نمی‌توانم که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی تو که گفته‌ای تأمل نکنم جمال خوبان بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی در چشم بامدادان به بهشت برگشودن نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی 🍃🍃🍃🍃🍃
🌼🍃 اگر از محبّانِ خدا باشیم و با او دل صافی‌کنیم عشقِ حقیقی را که در روزگار ما کمیاب است خواهیم‌یافت پنج رساله‌ی افلاطون ترجمه‌ی محمود صناعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔎تفاوت عشق و هوس عشقبازی کارِ بازی نیست، ای دل سر بباز زان‌که گویِ عشق نتوان زد به چوگانِ هوس!
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
♥️ هوا هوای بی‌قراری بریده طاقتم کجایی... امان ازین همه غریبی امان ازین همه جدایی... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃
گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی بنشینم و روی دل به دیوار دانم که مُیَسرم نگردد تو سنگ درآوری به گفتار 🍃
هوالعزیز💐 تواز هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی ملامتگوی بی‌حاصل ترنج از دست نشناسد در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید مرا در رویت از حیرت فروبسته‌ست گویایی تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی تو صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی تو خواب آلوده‌ای بر چشم بیداران نبخشایی گرفتم سرو آزادی نه از ماء مهین زادی مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی دعایی گر نمی‌گویی به دشنامی عزیزم کن که گر تلخ است شیرین است از آن لب هر چه فرمایی گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی قیامت می‌کنی بدین شیرین سخن گفتن مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی
برای لحظات بی خویشی خویش سکوتت را... بهانه می کنم‌!
این جهان به جهانیان وا هشتیم و آن جهان به بهشتیان، و قدم بر نهادیم جایی که آفریده را راه نیست. ابوالحسن خرقانی 🌱
بنده ی من! از رگ گردن به تو نزدیکترم! خدا بزرگتر از همه ی دردهای ماست ، رفیق! به شب و آرامش بی انتهایش سلااااام✋
هوالخبیر✨🍃
جان ِ جانان من! سپاسگزار"تویی"هستم که وقتی عشق را در قلبم بیدار کرد، یادم داد که آن را بی‌دریغ چون باران بر دیگران فرو ریزم ، وعبور کنم . مرا آموخت ابری که انباشته از باران است لاجرم باید ببارد، و گلی که معطر است، عطرش را ناگزیر است تا بپراکَنَد. پس وقتی سفیر عشق گشتم ،به سهمِ خود ،به وُسعِ خود ،باریدم . "سفیر عشق بودن را برای من تو معنا کردی" سپاسگزارم ای عشق! سپاسگزارم 🙏