eitaa logo
تماشاگه راز
278 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 بی جمالت جهان چه کار آید بی وصالِ تو جان چه کار آید آری! هر چندکه دل، گلِ گلزار ظهور است، اما بی‌حضورِ یار عينِ خار می‌نماید و جان هرچند که میوه‌ی باغ شهود است، اما چه سود اگر محبوب درکنار نیاید؟ بلکه جان در اصل جن بود؛ چون الـفِ قامت دوست در میان آمد آن گاه جان شد؛ یعنی در هر جان که الـف قامت دوست نیست، از روی معنا او را جان نتوان گفت، بلکه جن است و جای جن در جهنم است. اما چون الـف قامت جانان در میان آید، جن، جان گردد و جای جان در جنت است. پس جان بی الـف، جن است و مقصود شهود جان همين الـف است. تاکه در میان جیم و نون، الـف قائم است، بقا دائم است. «انّ اولیاءالله لایموتُون»
🤍🕊 از ما و خدمتِ ما چیزی نیاید ای جان هم تو بنا نهادی هم تو تمام گردان این راهِ بی‌نهایت، گر دور و گر دراز است از فضلِ بی‌نهایت، بر ما دو گام گردان ✨❣️
🍃بسم الله النور "إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی" همانا منم اللّه جز من خدايى نيست، پس مرا بندگى كن! طه/۱۴ الـهی ؛ از پیش خطر و از پس راهم نیست . دستم گیر که جز تـو پناهم نیست . الهی! دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم . ، خواجه عبدالله انصاری
"نقش من از چشم تو آواز داد که منم تو ، تو منی در اتحاد" جان فکر کردم چه چیزی ما را به هم مرتبط می‌کند، دانستم نقاط زخمی درون آدم ها نوعی محبت بین آن‌ها به وجود می‌آورد.
کي شعر تر انگيزد خاطر که حزين باشد يک نکته از اين معني گفتيم و همين باشد از لعل تو گر يابم انگشتري زنهار صد ملک سليمانم در زير نگين باشد غمناک نبايد بود از طعن حسود اي دل شايد که چو وابيني خير تو در اين باشد هر کو نکند فهمي زين کلک خيال انگيز نقشش به حرام ار خود صورتگر چين باشد جام مي و خون دل هر يک به کسي دادند در دايره قسمت اوضاع چنين باشد در کار گلاب و گل حکم ازلي اين بود کاين شاهد بازاري وان پرده نشين باشد آن نيست که را رندي بشد از خاطر کاين سابقه پيشين تا روز پسين باشد
گنج‌هاى خاك با هفتم طبق عرضه كردندش به پيش شيخ حق شيخ گفتا خالقا من عاشقم ور بجويم غير تو من فاسقم هشت جنت گر درآرم در نظر ور كنم خدمت من از خوف سقر مؤمنى باشم سلامت‌جوى من زان كه اين هردو بود حظّ‍‌ بدن عاشقى كز عشق رحمان خورد قوت صد بدن پيشش بود يك تَرّه توت بنده دايم خلعت او را رجوست خلعت عاشق همه ديدار اوست حكمت واجب بودن خواندن سوره‌ى در هرركعت از نماز اين باشد كه دايما بايد كه بنده طالب وصال بود و راه عاشقان را جويد تا از ايشان باشد. تا در طلب گوهر كانى كانى تا زنده به بوى وصل جانى جانى فى الجمله حديث مطلق از من بشنو هرچيز كه در جستن آنى آنى و اللّه اعلم!
شب هزار جفت چشم دارد و روز بیش از یک چشم ندارد. با این همه جهانِ درخشان تمامی نورش را از کف می دهد هنگامی که آن یک چشم بسته شود. و همین گونه ذهن آدمی هزار چشم و چشمه دارد که از معرفت می جوشد و قلب بیش از یک چشم ندارد. اما تمامی زندگی در سیاهی می رود هنگامی که عشق اُفول می کند. ویلیام بوردیلون ترجمه الهی قمشه ای
است  اگر و را کرده باشی. مجید غفوری پاییز ۴۰۱
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام ...
زمان آن رسیده است که دوست داشتن صدای نغزِ عاشقانه‌ای شود که از گلوی گرم تو طلوع می‌کند مرا به خوابِ عشقِ اولِ جوانی‌ام رجوع داده‌ای به من بگو چگونه این جهان جوان شود؟ بگو چگونه راز عاشقان عیان شود؟ عطش برای دیدنِ تو سوخته زبانِ من به من بگو،‌ عطش چگونه بی‌زبان، بیان شود؟ نگاهِ آخرینِ من اگر همین روا بوَدکه لحظه‌ای، برای لحظه‌ای فقط بهار، منظرِ نگاهِ من شود..‌. تو مهربان من! بیا کنار پنجره که آفتابِ روح من عیان شود 🍁
قاعده چهاردهم شمس : به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو. بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو. نگران این نباش که زندگی ات زیر و رو شود. از کجا معلوم زیر زندگی ات بهتر از رویش نباشد. 📕ملت عشق/ الیف شافاک
🍃هوالطیف
جان جانان من! راهها و چاره ها ،هر خیر و خوشی به ظاهر مُحال را به تو می سپارم . تمام درها را کوبیدم ،سودی نبود و نداشت جز تو چاره ای ندارم . پس هرگز برایت راهی نمی گویم؛چون تو از هزاران دستانت مرا به فیض می رسانی. جان جانان من! تو هزاران راه می دانی و هزاران کلید داری. می دانم ،یقین دارم .  هرگز نمی گویم : "آیا واقعا ممکن است ؟" چون" با تو" همه چیز" ممکن"  است. این باور و یقینم را از تو دارم ، سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم🙏
از بس که شب و روز کشم بیدادت چون موم شدم زان دل چون پولادت ای از در آن که دل نیارد یادت چندانکه مرا غمست شادی بادت اسکافی
هوالعزیز💐 عشقبازی کارِ بازی نیست، ای دل سر بباز زان‌که گویِ عشق نتوان زد به چوگانِ هوس! درودها یاران ِجان روز و روزگارتان متبرک به نگاه لطیف حضرت یار، تندرست و دلارام باشید و قرین عشق و آگاهی🙏✋💐🍃
الا ای زاهدان دین دلی بیدار بنمایید همه مستند در پندار یک هشیار بنمایید #ز دعوی هیچ نگشاید اگر مردید اندر دین کز اندرون هستید در بازار بنمایید هزاران مرد دعوی دار بنماییم از مسجد شما یک مرد معنی‌دار از خمار بنمایید من اندر یک زمان صد مست از خمار بنمودم شما مستی اگر دارید از اسرار بنمایید خرابی را که دعوی اناالحق کرد از مستی به هر آدینه صد خونی به زیر دار بنمایید اگر صد خون بود ما را نخواهیم آن ز کس هرگز اگر این را جوابی هست بی انکار بنمایید خراباتی است پر رندان دعوی دار دردی کش میان خود چنین یک رند دعوی‌دار بنمایید من این رندان مفلس را همه عاشق همی بینم شما یک عاشق صادق چنین بیدار بنمایید به زیر خرقهٔ تزویر زنار مغان تا کی ز زیر خرقه گر مردید آن زنار بنمایید چو عیاران بی جامه میان جمع درویشان درین وادی بی پایان یکی عیار بنمایید ز نام و ننگ و زرق و فن نخیزد جز نگونساری یکی بی زرق و فن خود را قلندروار بنمایید کنون چون توبه کردم من ز بد نامی و بد کاری مرا گر دست آن دارید روی کار بنمایید مرا در وادی حیرت چرا دارید سرگردان مرا یک تن ز چندین خلق گو یکبار بنمایید شما عمری درین وادی به تک رفتید روز و شب ز گرد کوی او آخر مرا آثار بنمایید چه گویم جمله را در پیش راهی بس خطرناک است دلی از هیبت این راه بی‌تیمار بنمایید چنین بی آلت و بی دل قدم نتوان زدن در ره اگر مردان این راهید دست‌افزار بنمایید به رنج آید چنان گنجی به دست و خود که یابد آن وگر هستید از یابندگان دیار بنمایید درین ره با دلی پر خون به صد حیرت فروماندم در این اندیشه یک سرگشته چون عطار بنمایید
علی بن ابیطالب بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی می‌فرماید: «نشانه‌ی ایمان آن است که راستی را، هرچند به ضرر تو باشد، بر دروغ ترجیح دهی، اگرچه تو را سود بخشد و اینکه سخن تو زیادتر و بیشتر از کردار و عمل تو نباشد»! پس کاملا روشن است که علی بن ابیطالب هرگز در دروغ چیز مفید، و در راستی چیز زیان‌بخشی نمی‌بیند، بلکه مسئله را درست به طور معکوس می‌بیند. اما برای آن گروهی که با دید سطحی و نظر غیر عمیق خود، چنین می‌پندارند که شاید گاهی دروغ سودبخش بوده و راستی زیان بخش باشد، در چهارچوب تصورات خودشان، سخن می‌گوید تا گفتارش در دل آنان به خوبی جای گیرد و ثمر بخش گردد. و برای تأكید و تأییدِ همین نکته است که امام می‌فرماید: «در همه‌ی کارها، راستی و صدق را پیشه‌ی خود سازید» و باز می‌گوید: «از دروغ بپرهیزید، زیرا که فرد راستگو همیشه در وادی نجات و عزت است و دروغگو پیوسته در پرتگاه سقوط و نابودی است». ✍ 📕 امام علی صدای عدالت انسانی ج۳، ص۷۳
کی میتوانم ذکر او کی میتوانم فکر او کی میتوانم شکر او سبحانه سبحانه گه منع و گه احسان کند گه درد و گه درمان کند او هر چه خواهد آن کند سبحانه سبحانه گاهی ازو گریان شوم گاهی ازو خندان شوم او هرچه خواهد آن شوم سبحانه سبحانه گه سازدم گه سوزدم گه درّدم گه دوزدم گه مستیی آموزدم سبحانه سبحانه
هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
تا ز خود گم نشود دل به هدایت نرسد درد درمان نشود تا به نهایت نرسد راه طی گشت و همان دوری منزل برجاست که شنیده است که منزل به نهایت نرسد؟
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر ذکر تسبیح ملک در حلقه زُنار داشت چشم زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه جَناتُ تَجری تَحتِها اَلانهار داشت
⭕️ اهمیت شناخت حقیقی یکدیگر دوستان را بیشتر که خاطرم می‌خواهد که ببینم و در ایشان سیرسیر نظر کنم و ایشان نیز در من، تا چون این‌جا بسیار دوستان گوهرِ همدگر را نیک‌نیک دیده باشند، چون در آن عالَمِ حَشر شوند، آشنای‌ای قوّت گرفته باشد، زود همدگر را بازشناسَند و بدانند که ما در دارِ دنیا به هم بوده‌ایم. و به هم خوش بپیوندند. زیرا که آدمی یارِ خود را زود گُم می‌کند! نمی‌بینی که در این عالَم که با شخصی دوست شده‌ای و جانانه و در نظرِ تو یُوسفی است، به یک فعلِ قبیح، از نظرِ تو پوشیده می‌شود و او را گُم می‌کنی و صورتِ یوسفی به گُرگی مُبدّل می‌شود؟! همان را که یوسف می‌دیدی اکنون به صورتِ گُرگَش می‌بینی! هرچند که صورتِ او مبدّل نشده است و همان است که می‌دیدی به این یک حرکتِ عارضی گُمَش کردی فردا که حَشرِ دیگر ظاهر شود و این ذات به ذاتِ دیگر مبدّل گردد، چون نیک او را نشناخته باشی و در ذاتِ وی نیک‌نیک فرو نرفته باشی، چُونش خواهی شناختن؟! حاصل، همدیگر را نیک‌نیک می‌باید دیدن و از اوصافِ نیک و بَد که در هر آدمی مُستعار است از آن گذشتن و در عینِ ذاتِ او رفتن و نیک‌نیک دیدن، که این اوصاف که مردم همدگر را برمی‌دهند(نقل می‌کنند)، اوصافِ اصلی ایشان نیست. حکایتی گفته‌اند که شخصی گفت که: من فلان مرد را نیک می‌شناسم و نشانِ او بدهم. گفتند: فرما! گفت: مُکاریِ(کسی که اسب و شتر و غیره را کرایه دهد) من بود، دو گاوِ سیاه داشت!. اکنون همچنین بر این مثال است! خَلق گویند که فلان دوست را دیدیم و می‌شناسیم و هر نشانی که دهند در حقیقت همچنان باشد که حکایتِ دو گاوِ سیاه داده باشد! آن نشانِ او نباشد، و آن نشان به هیچ کاری نیاید. اکنون از نیک و بَدِ آدمی می‌باید گذشتن و فرو رفتن در ذاتِ او که چه ذات و چه گوهر دارد، که دیدن و دانستن، آن است. جان
هر کس ، هر جای جهان کند، زمین بهتر می‌زند. خون در رگهای خاک بیشتر و چیزی به زندگی می‌شود و هر کس هر جای جهان کند،تکه‌ای از جان جهان می‌شود، گوشه‌ای از تن زمین می‌شود و چیزی از زندگی می‌شود!!! هر روز از خودت بپرس امروز بر زندگی یا از آن ؟ مپرس امروز خوب یا بد؟ بپرس امروز خوب یا بد؟ زیرا زندگی، پاسخ هر روزه همین است.
ماندن در رنج موجب از بین رفتن آن نمی شود . و نمی تواند چیزی را اصلاح کند ، راه برگشت به است. همان چیزی ست که می کند دوباره کنیم. ال هی
گر بخواهی ریخت خونم، باک نیست من درین خون ریختن یار توأم بر دل و جانم مکن زور ای صنم! کز دل و جان، عاشق زار توأم