eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
واره های ابوالقاسم فردوسی در   چنان دان که نادان‌ترین کس تُوی اگر پندِ دانندگان نشنوی ز خاکیم و هم خاک را زاده‌ایم به بیچارگی دل بدو داده‌ایم اگر نیک باشی بمانَدْتْ نام به تخت کِی‌ای‌ بَر، بُوی شادکام وگر بَد کنی جُز بَدی نَدرَوی شبی در جهان شادمان نغنَوی @TAMASHAGAH
حشر پر حرص خس مردارخوار صورت خوکی بود روز شمار شخص آزمندِ فرومایه حرامخوار در روز رستاخیر به صورت خوک محشور میشود. روز شمار به يوم الحساب اشاره دارد که در آیاتی نظیر ۱۶ سورهٔ ص و ۲۷ غافر آمده است. در این بیت و ابيات بعدی، بحث دقیق و حساس حشر ملكات و صفات مطرح شده. حشر به صورت های مختلف انجام می شود، زیراصفات و ملکات آدمیان، مختلف و گونه گون است. بنابر این هر صورتی از صورت های برزخی، مطابق با نوع صفت آدمی است. چنانکه مثلا صفات و ملكات آزمندان و حریصان، به صورت خوک تجسّم پیدا می کند، زیرا خوک به صفت حرص، پُرآوازه است. اگر صفت درّنده خویی در کسی غالب باشد، حشر او به صورت درندگان خواهد بود؛ و اگر کسی به ایذاء و آزار دیگران مشغول باشد، حشر او بر گونه مارها و کژدم ها خواهد بود. و. .. بنابر این هر صفتی که بر آدمی چیره باشد در آخرت به صورتی مناسب با آن صفت برانگیخته شود، زیرا صورت باید با صفات و ملكات سازوار باشد. فهم این مطلب تنها براصحاب کشف و شهود و ارباب ذوق و مکاشفه معلوم است، زیرا این حشر صورت برزخی و مثالی است. زانیان را گند اندام نهان خمرخواران را بود گند دهان از شرمگاه زناکاران، بوی گند بر می خیزد. و دهان شراب خواران نیز بوی بد میدهد. مراد از اندام نهان: عورت و شرمگاه آدمیان است. گند مخفی کان به دلها می‌رسید گشت اندر حشر محسوس و پدید بوی گندی که هم اکنون در این دنیا به طور نهانی پراکنده است و به دلها می رسد در روز حشر، به طور آشکار نمایان می شود. در این دنیا فقط روشن بینان عارف، ملكوت موجودات را در می یابند. بیشه‌ای آمد وجود آدمی بر حذر شو زین وجود ار زان دمی وجود انسان همانند یک بیشه است، اگر از نفخه الهی بهره ای داری از این بیشه بر حذر باش زیرا بیشه جایی است پر درخت و ممكن است در پس هر شاخه و شجری، حیوانی درنده و موذی نهان شده باشد. مثنوی شریف کریم زمانی @TAMASHAGAH
زشت می باید دید و انگارید خوب... شیخ ما را پسری خرد فرمان یافت "فوت کرد"، و شیخ او را عظیم دوست داشتی. چون او را به گورستان بردند شیخ ما او را به دست خویش در خاک نهاد و چون از خاک برآمد اشک از چشم مبارک او می جست و این بیت می گفت، بیت: زشت می باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد و انگارید قند توسنی کردم ندانستم همی کزکشیدن سخت تر گردد کمند و بعد از آن پسری دیگر خرد از آن شیخ ما فرمان یافت. بر زفان شیخ رفت که «اهل بهشت از ما یادگاری خواستند، دو دستنبویه " نوعی میوه شیرین شبیه طالبی "شان فرستادیم تا رسیدن ما بود.» /باب_دوم @TAMASHAGAH
عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند @TAMASHAGAH
♥️✾ خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کآغوش که شد منزل آسایش و خوابت... ‌ شبتون دلبرانه و ارام ...💐✋ @TAMASHAGAH
درویشی مستجاب الدعوة در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند ، بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا! جانش بستان . گفت :از بهر خدای این چه دعاست؟! گفت: این دعای خیرست تو را و جمله مسلمانان را.. ای زبردست زیر دست آزار گرم تا کی بماند این بازار؟ به چه کار آیدت جهانداری؟ مردنت به که مردم آزاری.. @TAMASHAGAH
صیّادان ، ماهی را به یک بار نمی‌کَشَند. چَنگال در حُلقوم چون رفته باشد ، پاره‌ای می‌کَشَند تا خونش می‌رود و سُست و ضعیف می‌گردد ، بازش رَها می‌کنند و همچنین بازش می‌کَشَند تا به کُلّی ضعیف می‌گردد . چَنگالِ عشق نیز چون در کامِ آدمی می‌افتد ، حق تعالی او را به تَدریج می‌کَشَد که آن قوّت‌ها و خون‌های باطل که در اوست ، پاره‌پاره از او برود . جان ، فیه ما فیه @TAMASHAGAH
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین دردِ نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرمِ سخن گفتن و از جامِ نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیالِ تو چو مهتابِ شبانگاه گر دامنِ وصلِ تو گرفتن نتوانم با پرتوِ ماه آیم و چون سایه ی دیوار گامی ز سرِ کوی تو رفتن نتوانم دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب ها چون شمعِ سَحَر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهری ات ای گل که درین باغ چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم ای چشمِ سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو وگفتن نتوانم @TAMASHAGAH
⭕️ حضورِ دائمی معشوق در دلِ عاشق هر جا که باشی و در هر حال که باشی، جَهد کُن تا مُحِبّ باشی و عاشق باشی. و چون مُحبّت مُلکِ تو شد، همیشه مُحِبّ باشی، در گور و در حَشر و در بهشت اِلی ما لا نِهایَة ( تا بی نهایت). چون تو گندُم کاشتی، قطعاً گندم روید و در انبار همان گندم باشد و در تَنور همان گندم باشد. مجنون خواست که پیشِ لیلی نامه‌ای نویسد. قلم در دست گرفت و این بیت گفت: خَیَالُکِ فِیْ عَیْنِیْ وَاِسْمُکِ فِیْ فَمِی وَ ذِکْرُکِ فِیْ قَلْبی اِلی اَیْنَ اَکْتُبُ؟[۱] خیالِ تو مُقیمِ چشم است و نامِ تو از زبان خالی نیست و ذِکرِ تو در صَمیم(ژرفا) جان جای دارد. پس نامه پیشِ که نویسم؟! چون تو در این مَحلّه‌ می‌گردی. قلم بشکست و کاغذ بدرّید! جان /فیه_ما_فیه [۱] خیالت در چشمم و نامت بر زبانم و ذکرت در قلبم جای دارد، پس نامه به کجا نویسم؟! @TAMASHAGAH