🔸کتاب های بسیاری از تمدن اسلامی در قرون یازده تا چهارده به زبانهای اروپایی، به ویژه لاتین ترجمه شد؛ شهرسازی و تأسیس مدارس با اقتباس از مسلمانان صورت گرفت در اواخر این دوران آشنایی اروپاییان با «عقلانیت مستقل» فیلسوفان مسلمان که مخالف با ایمان گرایی رایج میان وابستگان به کلیسا بود و فساد اخلاقی و مالی کلیسا به شروع نوزایی فکری در اروپا منجر شد. با آشنایی اروپاییان با عقلانیت مستقل فیلسوفان مسلمان که بر مبنای آن انسان در عین اعتقاد به خدا قادر بود در برخی مسائل با عقلانیت مستقل به تفکر بپردازد توجه به عقل گسترش یافت اما برخی تفاسیر از اندیشه متفکرانی چون ابن رشد و ترویج دیدگاه های ارسطویی سبب شد، به جای رواج عقلانیت مستقل فیلسوفانی چون ابن سینا و فارابی عقلانیت خود بنیاد متأثر از یونان در اروپا رواج دوباره یابد.
🔹تحول مشهود این دوره نه در علم و فلسفه بلکه در هنر و معماری اروپا صورت میگیرد نقاشی معروف میکل آنژ در سقف کلیسای واتیکان بیانگر تحول فکری رایج در جامعه حتی میان مؤمنین کاتولیک است. در این نقاشی خدا چون پیرمردی نیمه برهنه که دستش را به سوی انسان دراز کرده تصویر می شود و انسان مردی برهنه است که دستش را با بی رغبتی به سوی پیر مرد در از می کند و البته دست این دو به هم نمی رسد این نقاشی کنایه از تلاش انسان برای استقلال در این دوره است.
🔸تحول نگرشی مذکور در دوره رنسانس به تحولی در علم و فلسفه در دوره روشنگری در قرون هفده و هجده منجر میشود و فیلسوفان و دانشمندان در تلاش هستند مبانی «عقلانیت خود بنیاد» و «انسان گرایی» را تئوریزه کنند. دکارت، لایب نیتس، لاک بیکن نیوتن کانت، هگل و بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان آن دوران پیشگامان مبانی فکری ایدئولوژی های جدید هستند. مبانی ایدئولوژی ها در دوران رنسانس نضج گرفت، ولی اصول و قواعد ایدئولوژی های مدرن طی دو قرن معاصر بسط و توسعه یافت و ظهور و قدرت ایدئولوژی هایی چون فاشیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم و مانند آن مربوط به قرن بیستم است که ریشه در قرن نوزدهم دارد و هنوز تحولات آن در قرن ۲۱ ادامه دارد.
#فلسفه
#علوم_انسانی
#فلسفه_غرب
#تأمل
👇👇
@Taammolate_talabegi
✍ انسان تنها منبع شناخت؟!
▪️انسان در مکاتب فکری قرون وسطی شاید جایگاه هستیشناختی مهمی داشت اما جایگاه معرفتشناختی مهمی نداشت.
🔹در اومانیسم فلسفی، انسان محور شناخت شد و برترین منبع شناخت انسان دانسته شد و وحی هم تابع او شد. اومانیسم معرفتشناختی سوبژکتیویسم و عقلانیت خودبنیاد مغز و لب نگاههای فلسفی است. این عقلانیت خودبنیاد در برابر فیدئسم و ایمانگرایی قرون وسطی قرار دارد و در تلاش است انسان جایگاه معرفتشناختی خود را پیدا کند.
▪️در اگزیستانسیالیسم الهی از تقدم ایمان سخن گفته میشود اما این ایمان با ایمان قرون وسطی تفاوتی بزرگ دارد. این ایمان یعنی انتخاب ایمان درونی نه وحی بیرونی.
#معرفت_شناسی
#اومانیسم
#فلسفه_غرب
#علوم_انسانی
#تأمل
👇👇
@Taammolate_talabegi
🖌 اصول متمایز کننده ایدئولوژی های اجتماعی
🔸 اگر چه بسیاری از ایدئولوژیها در مبانی یکسان هستند، اما بر اساس اصولی از یکدیگر متمایز شده اند. این اصول شاکله اصلی تفاوت ایدئولوژی های اجتماعی با یکدیگر را تشکیل میدهند.
1⃣ ساختار جامعه: فرد یا جمع
2⃣ آرمان جامعه: آزادی یا عدالت
3⃣ تدبیر جامعه: تسامح یا خشونت
4⃣ پشتوانه تدبیر جامعه: حق یا تکلیف
5⃣ تنظیم قدرت: تمرکز یا مشارکت
6⃣ تنظيم ثروت: تثبیت یا الغای مالکیت
#ایدئولوژی
#فلسفه_غرب
#علوم_انسانی
#تأمل
👇👇
@Taammolate_talabegi
✍اصالت فرد یا جامعه؟!
🔹مرکب اعتباری، مرکب صناعی، و مرکب حقیقی (با حفظ اراده افراد یا بدون آن) از جمله مفاهیمی هستند که در تحلیل رابطه فرد و جامعه مطرح میشوند.
💲در اندیشه غربی، مسأله اصالت فرد یا جامعه عمدتاً در قالب عاملیت و ساختار بررسی میشود. مکاتب مختلف غربی برخی بر اصالت فرد تأکید دارند و برخی دیگر بر اصالت جمع. در دهههای اخیر، رویکردهای تلفیقی نیز پررنگتر شدهاند.
📚 در اندیشه اسلامی، متفکرانی چون فارابی، خواجه نصیر، و ابن خلدون از اصالت جامعه تلویحا صحبت کردهاند. از سوی دیگر، علامه طباطبایی و شهید مطهری نیز برای جامعه واقعیتی مستقل، عینی، و دارای وحدت حقیقی قائلاند، اگرچه شهید مطهری این وحدت حقیقی را کمی خفیفتر و همراه با حفظ اراده افراد میپذیرد.
📘 ایده مرکب حقیقی با از بین رفتن اراده افراد، در اندیشه دورکیم مطرح است، اما نظر علامه طباطبایی به چنین دیدگاهی نزدیک نیست. در مقابل، علامه مصباح تنها ترکیب اعتباری را برای جامعه قائل بوده و فرد را اصیل میدانند.
🎏 در عالم واقع، جوامع مختلفی شکل میگیرند که برخی تنها ترکیبی صناعی یا اعتباری دارند. در این جوامع، قدرت فرد در برابر ساختار زیاد است و ساختار منسجمی وجود ندارد که اختیار فرد را محدود کند. در مقابل، جوامع سازمانیافتهای وجود دارند که بر پایه آداب، قوانین، و مدیریت افکار عمومی، فرد را مغلوب ساختارهای اجتماعی میکنند؛ بهگونهای که فرد حتی از اجبار خویش نیز بیخبر است.
🪅 این جوامع بهعنوان یک کل، اصالت و عینیت مییابند. با گسترش دانش اجتماعی و تقویت روشهای مهندسی اجتماعی، نمونههای این جوامع بهویژه در غرب افزایش یافتهاند. در این ساختارها، مهندسی افکار عمومی و نهادینهسازی ارزشهای لیبرالیستی بهقدری ظریف انجام میشود که افراد از تبعیت خود بیاطلاع هستند.
🔰مکاتب سوسیالیسم، کمونیسم، فاشیسم و سوسیال دموکراسی 🔚 جامعه گرا
🔰مکاتب لیبرالیسم و اگزیستانسیالیسم 🔚 فرد گرا
#ایدئولوژی
#فلسفه_غرب
#علوم_انسانی
#تأمل
👇👇
@Taammolate_talabegi
تأملات طلبگی
🖌 اصول متمایز کننده ایدئولوژی های اجتماعی 🔸 اگر چه بسیاری از ایدئولوژیها در مبانی یکسان هستند، اما
✍آزادی و عدالت در جامعه
🔸آزادی و عدالت الزاماً در عرض هم نیستند و میتوان از «آزادی برای عدالت» سخن گفت.
🔹نظریه پردازان در تعریف خود مواضع معرفتی و ایدئولوژیک را درباره این امور اجتماعی صورت بندی می کنند. به عبارتی مواضع ایدئولوژیک روشن میکند که آزادی مطلوب، «از» چه چیزهایی، «در» چهارچوب چه قوانینی و «برای» رسیدن به چه اهدافی است.
⏳در چهارچوب تفکر اسلامی و باور به فطرت الهی، «آزادی برای» شکوفا شدن استعدادهای فطری انسان و کمال اوست و «آزادی از» موانع رشد و كمال و التزام به لوازم ایمان است که «در» چهارچوب شرع این رشد و کمال در نظامی عادلانه ممکن است.
#فلسفه_غرب
#علوم_انسانی
#تأمل
👇👇
@Taammolate_talabegi
✍ زنجیرهای ناپیدا: جبرِ پنهان در تار و پود هستی/ مهدی نظری
🧠 ما در این دنیا در حصاری نامرئی زیست میکنیم؛ جبرهایی که همچون سایهای سنگین بر دوش ما افتادهاند: جبر تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی و ایدئولوژیکی. ما گمان میکنیم آزادیم، که اختیار داریم، اما اختیار ما چیزی جز حرکتی در دایرهای از پیش ترسیمشده نیست؛ انتخابهایی که پیش از ما انتخاب شدهاند، راههایی که پیش از ما هموار یا مسدود گشتهاند.
1⃣ کارل مارکس حقیقتی سخت و گزنده را بر ما آشکار میسازد:
"آگاهی انسانها نیست که هستی اجتماعیشان را تعیین میکند، بلکه برعکس، هستی اجتماعیشان است که آگاهیشان را تعیین میکند."
ما زادهی نظامهای اقتصادی و طبقاتیای هستیم که پیش از تولد، سرنوشت ما را رقم زدهاند. آنچه میپنداریم برمیگزینیم، در واقع، زنجیرهای از ضرورتهایی است که ساختارها بر ما تحمیل کردهاند.
2⃣ امیل دورکیم بر این سلطهی ناپیدا مهر تأیید میزند:
"واقعیات اجتماعی همچون چیزهایی خارجی و الزامآور بر فرد تحمیل میشوند."
هنجارها و ارزشهایی که در تار و پود زندگی ما تنیده شدهاند، بی آنکه آگاه باشیم، گامهایمان را هدایت میکنند. ما در بستری از قراردادهای اجتماعی نفس میکشیم که از پیش برایمان رقم خورده است.
3⃣ اما این جبر تنها در سطح جامعه محدود نمیشود. فردریش نیچه ما را به لایهای عمیقتر هدایت میکند:
"زبان، سنت و تاریخ، پیش از آنکه ما به خودآگاهی برسیم، بر اندیشه و انتخابهای ما تأثیر گذاشتهاند."
ما در قفس زبان و فرهنگ خویش گرفتاریم، واژگانی که از کودکی در جانمان ریشه دواندهاند، مرزهای اندیشهی ما را میسازند. چه بسا حقیقتی ورای این مرزها باشد، اما ما حتی توان تصور آن را نداریم.
4⃣ در این میان، زیگموند فروید نقاب از واقعیتی هولناک برمیدارد:
"آدمی خود را فرمانروای خانهی خویش میپندارد، درحالیکه نیروهای ناخودآگاه بر او حکومت میکنند."
ما بازیچهی خاطرات سرکوبشده، ترسهای پنهان و امیالی هستیم که خود از آنها بیخبریم. حتی آنجا که میپنداریم در اوج آزادیایم، نیروهای نادیدنی ما را به جهتی ناخواسته سوق میدهند.
5⃣ پیر بوردیو این زنجیرهای نادیدنی را «عادتواره» مینامد و میگوید:
"کنشهای ما نه کاملاً آگاهانه و ارادیاند و نه کاملاً جبری، بلکه در چارچوبی از عادتها و پیشفرضهای درونیشده قرار دارند."
هر تصمیم، هر حرکت و حتی شورش ما علیه جبرها، در حقیقت، تکرار الگوهایی است که از پیش در ناخودآگاه جمعی ما حک شدهاند.
6⃣ مارتین هایدگر اما این جبر را به مرتبهای هستیشناختی میرساند:
"انسان به درون جهانی پرتاب شده است که پیش از او وجود داشته و چارچوب فهم و کنشهای او را تعیین میکند."
ما نه بر زمینی بکر، که در سرزمینی از پیش ترسیمشده چشم به جهان میگشاییم؛ در زبانی که پیش از ما جاری بوده، در تاریخی که پیش از ما نگاشته شده، و در جهانی که پیش از ما نظم خود را یافته است.
7⃣ میشل فوکو اما آخرین میخ را بر تابوت توهم آزادی میکوبد:
"آنچه بهعنوان حقیقت پذیرفته میشود، نتیجهی روابط قدرت و ساختارهای اجتماعی است که تعیین میکنند چه چیزی گفتنی و چه چیزی ناگفتنی است."
ما نه حقیقت را، که نسخهای از حقیقت را که قدرتها اجازه دادهاند، باور میکنیم. آنچه میدانیم، آنچه میپنداریم آزادانه برگزیدهایم، همه در حصار گفتمانهایی شکل گرفته که نادیده اما مسلط بر ما فرمان میرانند.
♻️ اینچنین، اختیار ما جز سرابی بیش نیست. ما در جهانی ایستادهایم که زنجیرهایش را نمیبینیم، اما سنگینیشان را بر دوش خود احساس میکنیم. شاید آزادی، نه در انکار این جبرها، که در شناخت آنها نهفته باشد. شاید رهایی، از نقطهای آغاز شود که بپذیریم دیوارهای زندان، پیش از آنکه در جهان بیرون ساخته شوند، درون ذهنهای ما برافراشته شدهاند.
#جامعه_شناسی
#فلسفه_غرب
#کلام
#جبر_اختیار
#تأمل
👇👇
@Taammolate_talabegi