🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
پ.ن: این #بیکلام_گفت مرا از عمق جان، محزون کرد... اسم آهنگ « wormhole» هستش، یعنی کرم چاله... ولی م
عادت بدی دارم... آن هم این است که وقتی غم و اندوه به گریبان قلبم چنگ می اندازند، خودم نیز کمکشان می کنم...
از دیروز که آن اتفاق تلخِ از خدا بی خبر پا روی سینهام گذاشته و فشار آورده، این آهنگ را هم بعد از آن شنیدهام... اصلا برای همین روزها ساخته شده... حزن انگیز و غوطه ور در غم...
از دیشب، دل آسمان هم گرفته بود... چارهای نداشت... از آن بالا، حال ما را می دید... شروع کرد به گریستن... تا همین الان هم می بارد... زدم به دل خیابان... همراه با آسمان، من هم... این موسیقی هم که پخش می شد، بدتر می شد... کلاغ های سیاه بر سر شهر، سایه افکنده بودند و گویا شهر را قُرُق کرده بودند... آنها را که دیدم، دلم بدتر گرفت... برای حال و روز این روز های ایران خانوم گریه کردم... برای سیاهی دل بعضی ها گریه کردم... برای بیدار نشدنشان... برای حال خودم که به حال آنها گریه می کردم... خوبی باریدن باران همین است... کسی نمی فهمد که تو هم با آسمان گریه می کنی... اشکهای آسمان، بر اشک های تو چیره می شوند و معلوم نمی شود که تو هم...
#پاییز
#متن
#غم
#موسیقی
#شاید_خودم
پ.ن: این آهنگ را نوشتم به پای پاییز غم انگیز... تا هر وقت شنیدم، یاد این روز ها بیوفتم... که یادم نرود چه ها بر ما گذشت...
@Tanhatarinhaa
AUD-20220912-WA0001.mp3
7.24M
واااای واااااااااای وااااااااای...
غمِ چندین هزار سالهی آذربایجان توی این آهنگ خوابیده...
چقدررررررر «خیلیه» این آهنگ... لفظی برای معنایی که درش نهفته شده پیدا نمی کنم...
#موسیقی
#آهنگ
#آذربایجان
#غم
@Tanhatarinhaa
تلخه... خیلی تلخه...
شیرینه... عجیب هم شیرینه...
تلخه، چون هر آن چیزی که در این دنیا از عمق جان دوست بداریم از دست خواهد رفت...
شیرینه، چون اگر از این دیدگاه به غم ها نگاه کنیم، آن ها نیز خواهند رفت...
اما این وسط، غم هایی هستند که ریشه به جانمان دواندهاند... نمی شود که رهایمان کنند... نمی خواهیم که رهایمان کنند... جانمان شدهاند... همراهمان شدهاند... به زندگیمان معنا بخشیدهاند... چگونه رهایشان کنیم که بروند؟... چرا رهایشان کنیم که بروند؟... آری، هر چه غم از جنس پوچیست را ما به آغوش می کشیم تا تنهایمان بگذارند... ولی آنها را نه... نمی شود... مگر این که بخواهیم معنای زندگیمان را ذبح کنیم...
#معنا
#زندگی
#غم
#متن
#شاید_خودم
اعتبار غم را با گفتنش از بین میبریم...
اعتبار غم، به ماندن و تکه تکه کردن جگرمان بوده و هست...
غم عزیز است، نباید به زبان آوریاش...
فعلا همین...
#غم
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
دل داشته باشی، میگیره دیگه... یا رفیقَ مَن لا رفیقَ له... #یک_تکه_نان...
مبنای غرب برای درمان غم، دست زدن به اقداماتیست که این غم، مدتی به فراموشی سپرده شود... به عبارتی، هنوز چارهای پیدا نکردهاند و از افیون ها استفاده میکنند... پیشنهادشان هم دیدن فیلمهای جلف و خندهدارِ بیمحتوا و تهی از معناست و اگر هنوز گوشهی چشمی هم به دین داشته باشند، از آن به عنوان وسیلهای برای سبک شدن روح استفاده میکنند؛ با اعتراف به گناه و سپس دوباره همان آش و همان کاسه... این درحالیست که این کارها در دراز مدت، روح انسان را لاابالی و خسته و افسرده میکنند و دیگر معنایی برای زندگی کردن پیدا نمیشود...
در مقابل، مبنای اسلام، راهیست به اسم "ذکر"... شما نه تنها این غم را سرکوب نمیکنید، بلکه با یاد خدا، این غم را به عنوان پلهای برای رسیدن به او می پندارید و این غم شما را اذیت نمی کند و با خونسردی و اعتماد به او، در راه حق تلاش می کنید تا او شما را بر این مصایب، فایق آوَرَد... در واقع، به خودتان یادآور میشوید که خدا بزرگتر از مشکلات شماست و شما هر چقدر به سمت او حرکت کنید، او شما را در حل این مشکلات یاری خواهد کرد و شما از داشتن این غم ها، ضربهای نخواهید خورد و چه بسا بیشتر خواهان این مشکلات خواهید بود تا بیشتر به یاد الله اکبر باشید... که او خداییست که بزرگتر از هر مشکل و موجود دیگریست...
غم، در مرام و مسلک خدا، معنا دارد و غرب، معنایی برای آن متصور نیست و آنرا یا حاصلِ متولد شدن انسان میداند که می گوید به دنیا نیا تا غمگین نباشی و یا می گوید حالا که آمدی، باید کاری کنی که دیگر غمی نداشته باشی... این در حالیست که هر چه در این مسیر قدم می زند، بیشتر در گِل و لایِ جهل و غفلت فرو می رود و منظور از غرب، انسانِ غرق در نفسانیت و خودخواه است که خود را محور و مبنای هر کاری میداند...
خدا ما را از غربی بودنمان نجات دهد...
#خدا #غم
#فکر
پ.ن: به گمانم یکبار دیدن این فیلم را به شما پیشنهاد دادهام... #یک_تکه_نان... نگاه کنید تا از دستتان نرود... فیلم معناداریست...