+ آنان به غصب خلافت اکتفا نکردند و تصمیم گرفتند از مخالفان خود و یاران حضرت امیرالمؤمنین (ع) بیعت بگیرند . و تا آنجا پیش رفتند که فکر به بیعت اجباری از حضرت افتادند . در مقابله با این تصمیم ، ماجرای شهادت حضرت صدیقۀ کبری فاطمۀ زهرا (س) اتفاق افتاد . —– کتاب ِگزارش لحظه به لحظه از شهادت ِحضرت زهرا (س) | قسمت ِدوم . - با نوای ِرستاء . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

اما حداقل تو این‌ حرف ها را به گور ببر . . مانند او نباش ! از گفته‌هایم و گریه‌هایم استفاده نکن برای خنده‌هایت . اما اگر بفهمم ثانیه‌ای فکر کنی چه دختر بیچاره‌ای‌ام ، دیگر لحظه‌ای نگاهت نخواهم کرد . من بیچاره نیستم ؛ فقط دوستش دارم ! –— برای غم ِعزیز . - به قلم قرةالعین و نوای ِطهورا . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

هیچ‌گاه به او نگفته‌ام چشم‌هایش مانند آینه‌اند و همۀ حال ِدلش را نمایان می‌کنند و او هم نمی‌تواند پنهان‌شان کند ! ولی وای به حال روزی که چشمانش آتشین شوند .. فکش منقبض می‌شود . نشان نمی‌دهد اما می‌فهمم دارد نفس می‌کشد تا خودش را آرام کند . آن لحظه ، پروانه‌های من درحال جان دادن هستند . . –— و چه مقدس است ، غمی که تو در دلم نهادی . - به قلم ِقرةالعین و نوای ِمحمد . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

دلی یا دلبری ، یا جان و یا جانان ، نمی‌دانم .. همه هستی تویی ، فی‌الجمله ، این و آن نمی‌دانم !

گدایم ؛ گدای ِجوادالائمه ..

+ پسر ِشاه ایران ، امام‌جَواد (ع) . مثل ِپدر و پدربزرگاش .. امامی که به جود و بخشش معروف بود . من مطمئنم هر چی زیارت‌رفتم ، بخاطر ِشماست . –— به جَوادش یکی قسم دادم ؛ و از آن پس رضا نجاتم داد .. - به قلم ِحنیفه و نوای ِزینب . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

به‌نام ِخالق ِاصوات🤎. * فراخوان ِجذب ِنیرو. در زمینه‌هایِ : - گویندگی🎙 . - نویسندگی✒️ . - تنظیمِ پادکست 🎞 . جهتِ اطلاعات بیشتر، همکاری و تست، نمونه کارِ خودتون رو اینجا ارسال کنید🌱 . –— مدیریتِ رادیو وَلیعصر .

قربان ؛ روز ِپیروزی ِوظیفه بر غریزه . .

+ بزن ابراهیم ، بزن ! تیغ‌را برگلوی ِپاره‌جگر ِخویش بکش ؛ باخون ِمطهرش درختان‌را سیراب کن .. خاك‌را سرخ کن ، بزن ابراهیم ! بزن . . –— عیدقربان آمد ای‌جان ِجهان ، قربان ِتو ؛ جلوه‌کن تا که شود ، جان‌ها فدای ِجان ِتو .. - به قلم ِمهرنوش و نوای ِالثائر ، حنان و رستاء . و به تنظیم ِرستاء . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

🤍 سهم ِشما ؛ انتشار ِپادکست . .

- فقط حیدر امیرالمؤمنین است . .

+ خورشید زمزمه کرد ، او چه‌کسي‌ست جز قسیم‌ ُالنار وً الجنة ؟ اسدالله و اذُن‌الله ؟ چه‌کسی‌ست جزاو که‌بر بستر ِپیمبر ِخدا ؛ چشم‌در چشم ِشمشیرهای بُران ، آرام جای‌گرفت ؟ یگانه‌ صاحب ِذوالفقاراست و بس .. - من کنت مولا ، فهذا علی مولا .. –— پدرم‌گفت‌علي ، قفل‌ِ زبانم‌ بازشدپس‌ازآن ، دم به‌دم‌ هردم‌ ِمن‌بود ، علي🤍. - به قلم ِخانومْ‌آیه و نوای ِدلارام . و به تنظیم ِمُعید . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

به محرم برسم زنده ولی عاشورا ، کربلا جان دهم و در حرمت خاك شوم !

+ ‌کوفیان هزارهزار نامه دادند ، بیعت نمودند و حتی به اِعلان ِسفیر ِامام در کوفه به‌پاخاستند ؛ اما چه شد که از هم گسیختند ؟ چه شد که [ اشباه‌الرجال ] شدند ؟ –— روایت ِاول ؛ حضرت ِمسلم‌بن ِعقیل . - به قلم ِالثائر و نوای ِالثائر ، ستیلا و مهدی . و به تنظیم ِنجواء . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

باید لباس ِمشکی ِخود را به تن کنیم ؛ حی ِعلی َالعزای ِخدا می‌رسد به گوش ..

+ آه ، حسین ! می‌دانی که چگونه خون ِروان ِمطهرت در صحرای ِکربلا خواهد ریخت .. می‌دانی ؛ می‌دانی که آسمان از فرط ِدوری ِتو ، با زمین قهر خواهد کرد . می‌دانی که اگر روزی بر قلب ِزمین‌ سجده نکنی ، گیاهی سبز نخواهد شد ! خورشیدی نخواهد درخشید .. آه حسین ! —– روایت ِدوم ؛ ورود به‌کربلا . - به قلم ِمهرنوش ، نوای ِهانیه و محمد پیروزمند . و تنظیم ِمُعید . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

نشرش با شما . .

خانوم سه ساله ..

+ گریه که می‌کنم ؛ دست‌های ِپینه بسته‌ی پدر ؛ دست ِنوازش بر سرم می‌کشد .. بر زمین که می‌خورم ؛ این پدر است که مرا بلند می‌کند .. موهایم که گره می‌خورد ؛ این پدر است که موهایم را گیس می‌کند .. اما هروقت که محرم می‌رسد ؛ شعله‌ی غم وجودم را دربر می‌گیرد .. هیچوقت نتوانستم غم ِدخت ِکوچک ِمولایم حسین را تحمل کنم . –— روایت ِسوم ؛ حضرت ِرقیه . - به قلم ِهلیا ، نوا و تنظیم ِرستاء . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

نشرش با شما ..

حسین ؛ در راه ِکوفه است .. من به سوی ِحسین می‌روم .

+ او رفت . . تا خبررسان ِنامردی ِکوفیان باشد . رفت ، تا شاید بتواند گامی در راه ِحق بردارد .. او رفت ، تا به سپاه ِحسین بپیوندد . حسینی که هدیه‌ی خدا به اهل ِزمین بود . حسینی که تنها راه ِنجات ِاهل ِعالم بود ! رفت تا به‌سپاهی بپیوندد که خدا ضامن ِرستگاری‌شان بود . –— روایت ِچهارم ؛ حبیب‌بن ِمظاهر (ع) . - به قلم ِمجنون و نوای ِبهشتی . و تنظیم ِرستاء . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

_ از اون حرفایی که با زهیر زدی ..

+ نگاهم به شمشیری رسید ؛ که بی‌رحمانه خاطراتم را از من دور می‌کرد . . شمشیری که عطر ِنفس‌های ِپاک زهیر را ، از مشامم می‌برید ! شمشیر ِدشمن ؛ و عطر ِشهادتی که فضا را در خود غوطه‌ور می‌کرد . و آسمانی که از غم ِشهادت ِجوانی عثمانی ، سرخ شده بود . . –— روایت ِپنجم ؛ حضرت ِزهیر (ع) . - به قلم ِزینب و نوای ِمهدی ؛ و تنظیم ِ‌حوراء . ˼ کاری از رادیو وَلیعصر ˹

نشرش با شما . .