یک ویژگی مهم این کتاب اینه که:
تمرین داره👌
🌟اگر دنبال کتاب خوب تکنیکی هستید حتما کتابی رو انتخاب کنید که بعد از یک فصل آموزش به شما تمرین بده تا شما بتونید نکته ای رو که یاد گرفتید بکار ببندید.
در این کتاب، عنوان «کار شماست» و «از روی دست بزرگترها» نمونه تمرین هاست.
https://eitaa.com/Writingskills
#موقعیتهای_داستانی
«زمان از حرکت می ایستد و من یک دل سیر فرصت تماشایت را دارم. چقدر زود بزرگ شدی و چقدر کودکی نکرده به دنیا بدهکاری. کاش میتوانستم تمام حسرت هایت را یکجا هدیه ات کنم. اما حیف که بیشتر اوقات با گذر زمان تاریخ مصرف آرزوها هم سر میرسد. کاش میتوانستم دستی روی شانه ات بگذارم و وجودم دشتی شود تا باران اشک هایت آبیاری اش کند. کاش میتوانستم در آغوش بگیرمت و آنگاه که ترس،وحشت و ناامیدی وجودت را احاطه کرده از ته دل بگویم دوستت دارم. بگویم که من هستم. کنارت میمانم و هر اتفاقی هم که بیفتد من قضاوتت نخواهم کرد.کاش میتوانستی درک کنی که وجودت چقدر برایم ارزشمند است و اکنون من چقدر وابسته به توست. عزیزکم؛ به اولین برف زمستانی سوگند و به اولین رنگین کمانی که به تو لبخند زد، تا آخرین لحظه ای که در حوالی کوچه پس کوچه های این جهان قدم میزنم، تو همراه منی.
بی چون و چرا و بی قید و شرط..»
✍ز. هاشمی
#جوانه
https://eitaa.com/Writingskills
«دل به دریا زده ام راحت نیامد او به دست
عاشقی خواهان دل بود دل ندادم او شکست
مثل آهی که برآید از دل چاهی خموش
او کشید آن آه را ظالم بگفتا این کم است
کیست آن ظالم که ناحق کرد آه یار را
آن منم آری منم این تن که خواهان کم است
عاشقی معیار داشت گر چه در فهمم نرفت
دل گرو بود گر چه نقص ازین وجود بی کس است
او نگاری با کمالات و منم غرق گناه
عاقبت من میدهم دل تا بیاید او به دست»
✍️«مطهره ناطق»
#جوانه
https://eitaa.com/Writingskills
✨شب از راه رسید...
خسته، تاریک و خاموش.
کتاب طاقباز پهن بود
در خوابی سنگین.
شب پاورچین، نزدیک شد
دست کشید روی چراغ،
شعله که گر گرفت، شب
نفسی کشید و تکیه داد
به دیوار حیاط.
در چشمانش نور میرقصید.
نور را گره زد به خطوط
رنگین کتاب... شوقی در
وجودش جوشید.
نگاهش غرق شد میان کلمات.
و فرو رفت میان
جهانی دیگر...
و داستانی دیگر...»
✍ انصاری زاده
https://eitaa.com/Writingskills
🌺سلام نوجووون های هنرمندم 😍
دخترهای گل کانال مون🎊🎉🎊🎉
روزتون مبارررررررررررک🥳🥳🥳🥳
«عید ولادت خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها رو تبریک میگم»
https://eitaa.com/Writingskills
هدایت شده از نویسندگان جریان
#ولادت_حضرت_معصومه
#روز_دختر
اندکی لب به سخن بگشا و چایِ دل را دم کن
اندکی زلفِ سحر را بشکاف و غمم را کم کن
خستهام، جان و تنم میل به چشمان تو دارد دلبر!
تو بیا اسب دل سرکش من را به نگاهی رم کن
دختری و همهی جان و جهان بر سر انگشتانت
تو نظر کن به همان چرخ فلک، روح مرا محکم کن:))🧡
✍مطهره ناطق
@jaryaniha
«دلخوشیهایمجهول»
دلخوشیهایم،کو...؟
آنلبِخندان،قلبِمسرورم،
کو؟
گمشانکردم...
وخوشیهایم،
بهسفررفتند...
آری!
دلخوشیهایمنیست؛
همهشانگمشدهاند...
ومناینجاماندم!
قلبِمحزون،روحِدردمند،
همگیسهممنند...
وبهراستی،
توکجایی...؟!
ازهمانروزکهرفتی،
دلخوشیهایمنیست...
آری!
دلخوشیهایمنیست...!(=
#نازنین_فاطمه🌊
«امیدِواهی»
برایزخمهایمانکاشخداکاریکند؛
برایِمن،برایِتو،معجزهاینازلکند...
امیدِواهی،تاچقدر؟لبخندِفانی،تابهکِی؟
برایدردهایمان،کاشخداکاریکند...
ازمنزلِامیدِمن،آجربهآجرکمشده؛
برایاینهمهگمان،کاشخدایاریکند...
نگاهِتو،خندهیمن،ذوقهایشمُردهاست؛
برایزخمهایمانکاشخداکاری کند...
#نازنین_فاطمه🌊
اشعار زیبای دوست خوب مون😍
چون قشنگ بودن گذاشتم اگر نه تخصصی در نقد شعر ندارم .😊
#دست_نوشته
•رفیق•
میگویند انسان ها در این دنیا نیمه گمشده ای دارند
که روزی بهم میرسند ازدواج میکنند
اما از نظر من انسان ها نیمه گمشده های بسیاری دارند از جمله رفیق
رفیق و رفاقتی
که هرگز در مدارس آموزش نمیدهند
که چگونه به هم تکیه کنیم
همدردی کنیم
به هم کمک کنیم
چگونه رفیقی انتخاب کنیم
که دِگر زخم مخوریم
خیانت از آن کس نبینیم که روزی جانمان را میدادیم برای باهم بودن
آری براستی رفیق مانند خواهر هم درد است
گاهی رفیق هایی هستند که آنقدر همراهت میماند
وقتی غم میخوری همرایت غم میخورند
وقتی خوشحالی همراهت خوشحالند
وقتی نگرانی همراهت نگرانند
دستمالی میشوند برای اشک های دلتنگی ات
گر او اکنون در کنار توست فدایی اش شو
نشود فردا روزی که دِگر نتوانی همچون مجنونی که به لیلی خویش میگوید دوسَت دارم به او بگویی دوسَت دارم
که گویند قدر چیزی که داری بدان وقتی رود دِگر نمیشود جبران کرد
#دست_نوشته
📜ارسالی دوست خوبمون
🍀جمله دوم که برجسته شده، خیلی زود به اصل موضوع اشاره میکنه با اینکه میتونه در قالب کلمات یا تعابیر زیباتر و شاعرانه تر مفهوم رو بگه. خود جمله هم ویرایش نیاز داره:
« و روزی که یکدیگر را پیدا کنند، پیمانی ابدی باهم میبندند»
🍀 ترکیب نیمه گمشدههای اشتباهه، باید گفته بشه👈 نیمههای گمشدهی بسیاری دارند
🍀عبارت «رفیق و رفاقتی»
بهتره بینش فاصله بیفته و کلمه رفاقتی بره سطر بعد چون در ادامه، داره خاص درباره اون حرف زده میشه
🍀مخوریم بهتره بشه 👈نخوریم
چون متن اون قدر رسمی و ادبی نیست که اینطور گفته بشه
🍀واژه دستمال تشبیه جالبی برای دوست نیست خصوصا در این متن که کل مفهوم غالب بر متن، بار احساسی و عاطفی اون هست.
بهتره بگیم غمخوارت میشوند
🍀واژه دوست دارم هم باید تغییر کنه به دوستت دارم
🍀در کل متن خوبی بود فقط نیاز به تعابیر و ترکیبات خیال انگیز و تشبیهات زیبا داره
موفق باشی 💐
@jaryaniha
#دست_نوشته
حالا که رژیم صهیونیستی رو به اضمحلال است و آخرین نفس هایش را می کشد، در خیال دیدار شمایم. روزی که مجاهدان فلسطینی خانه به خانه پیش می روند و گروه گروه جنایت کاران پا به فرار می گذارند. آن لحظه ای که زندان های رژیم غاصب را فتح می کنند، سلول به سلول درها را می گشایند، مستند ساز دوربین را روی دوشش گذاشته و همراه برادرها می دود، تمام شبکه های تلویزیونی این صحنه ها را زنده پخش می کنند. اسیران در بند یکی یکی با چشم های گریان، با فریاد الله اکبر از دخمه های تنگ و نمور خارج می شوند. درِ یکی از تاریک ترین و مخوف ترین سلول ها باز می شود، دوربین تاریکی را می کاود، بوی بهشت تمام فضا را پر کرده، ناگهان چهره ی نورانی تان از انتهای تاریکی ظاهر می شود، فریاد شادی مجاهدان بلند می شود، تصویر بردار نمی تواند خودش را کنترل کند، دوربین با صدای هق هق، روی شانه اش تکان می خورد، مجاهدان به استقبال تان می آیند و شما را با اشک و صلوات در آغوش می گیرند و بر صورت و دستان تان بوسه می زنند. مدت طولانی زندان و شکنجه هایش چهره تان را نشکسته، فقط مو و محاسن سپید کرده اید در این سال های دوری. جمعیت پشت در جمع شده اند و فریاد الله اکبر سر می دهند. رو به جمع و دوربین لبخند می زنید، از آن لبخندهای زیبای همیشگی. با همان اقتدار و صلابت آشنای تان و می گویید: "سلام خواهران و برادران من، مبارک باد صبح پیروزی..."
من عاشق این خیال شیرینم، امام موسی صدر من.
#امام_موسی_صدر
#خیال_شیرین
#دست_نوشته
📜ارسالی دوست خوبمون
🍀متن بسیار زیبا و دلنشینی بود.
این متن هم تصویر در دل خودش داشت که مثل صحنههای داستان یکی یکی پشت سرهم دیده میشدند بصورتی که خواننده صبح روز پیروزی رو قدم به قدم میبینه.
🍀 واژهها و تعابیر مناسب، روان و شفاف(بدور از ابهام) انتخاب شدند.
🍀سبک این متن یادداشت هست که با بیانی شیوا و جذاب روایت شده
🍀فقط اون عبارتی که برجسته شده بهتره که برای نظم بیشتر جملات بیاد ابتدای جمله تا با جملات قبل و بعد خودش متناسب تر باشه.
موفق باشید 💐
عزیزان دو تا نکته قابل توجه...
📌اول اینکه دست نوشتهی بعضی دوستان خیلی طولانی هست که امکان گذاشتن در کانال و بررسی اون اینجا نیست، به همین دلیل برای این دسته از عزیزان تو خصوصی بررسی میکنم.
📌دوم اینکه، هیچ اصراری بر این نیست که متن ها حتما در کانال گذاشته بشه اگر مایل نبودید، بفرمایید تا همونجا باهم بررسی می کنیم.
#دست_نوشته
هو الآمال
مربی نویسندگی ام گفته است هر چه دل تنگ ات میخواهد بنویس فقط محاوره ای نباشد و گرنه کتک ات میزنم
به او گفته ام لا اقل موضوع بدهد تا پیرامون آن فکر کنم
ولی گفته است اگر موضوع نداری دیگر سراغ من نیا
فکر میکردم به موضوع به هر چه که داشت در اطراف من اتفاق می افتاد
به واژه ای برخوردم به اسم لذت.
شما از چه چیزی لذت میبرید؟
خوب معلوم است من از نوشتن لذت میبرم
یعنی از همان اول اول از نوشتن لذت می بردید؟
راستش را بخواهی نه اول از دیدن رنگ ها و چیز های رنگارنگ خوشم می آمد، یک بار دوست خواهرم از من پرسید کدام رنگ را بیشتر دوست داری گفتم: صورتی !
بعد فردایش دوباره گفت بین آبی و قرمز کدام را دوست داری؟
فکر کردم دیدم انگار آبی مرا آرام میکند
گفتم آبی
گفت پس استقلالی هستی؟
نمیدانستم چیست
گفتم البته
مدت ها استقلالی بودم بدون اینکه بدانم چیست.
تا اینکه بچه ها مدام میگفتن استقلال بازی دارد نگاه میکنی ؟
خیال میکردم مثلا آبی فیروزه ای با آبی نفتی یا لاجوردی با فیروزه ای قرار است مسابقه بدهند تا بعد همه ی ما یک آبی را دوست داشته باشیم.
زمان زیادی گذشته بود و دیگر میدانستم آبی با همه انشعاباتش یک تیم است و من از اینکه دوستش دارم لذت میبرم
بازی نبود که از دست بدهم یا مثلا قبل از بازی سفارش بازیکنان را به خدا نکرده باشم
اما این روز ها از کسی خوشم آمده است که بر خلاف من با آبی آرام نمیشود
معتقد است اگر روزی بخواهند تمام دنیا را رنگ کنند باید یک رنگ باشد و آن قرمز است
یا مثلا عینکش را با شیشه قرمز میگیرد که تمام جهان را همان رنگی ببیند
راستش من جدیدا نمیتوانم بفهمم از اینکه تیمم قهرمان نمیشود چرا ناراحت نمشوم؟
یا شاید از برد حریف خوشحال میشوم ؟
یک روز به بچه ها میگفتم از تمام اکت هایش خوشم می آید. وقتی صحبت میکند لهجه دارد
و بعضی واژه ها را نمیفهمم
یکی از همکارانم بلند داد زد ایرانی صحبت کن ماهم بفهمیم
و او بیشتر پا فشاری میکرد که با لهجه حرف بزند
فکر کنم علاقه ام به رنگ آبی کار خودش را کرده است
باید اتاق ۲۰۵ در راهروی دوم را برای خودم رزرو کنم و سفارش کنم رنگ آبی بزنند با پرده های لاجوردی
امضاء: یک روانی:)
#دست_نوشته
📜ارسالی دوست خوبمون
🍀یک برش داستانی که در ایده خلاقانه و جالب بود و کمی هم درونمایه طنز هم داشت.
🍀نکتهی قابل توجه در این متن، پراکندگی موضوع و جملات هست، اگر دقت کنید از لذت نوشتن یکباره به علاقه مندی شخصیت به رنگها، حرف زده و بلافاصله تیم های ورزشی و... و این پرش به موضوعات مختلف، نقطه قوت متن هست چون از ذهن مشوش یک فرد روانی صحبت میکنه.
پس این پراکندگی نقطه قوت محسوب میشه.
🍀دومین سطری که برجسته کردم، 👈یعنی از همان اول اول... این یک سواله، اما کی پرسیده؟ یعنی خودش از خودش پرسیده ؟
این در متن مشخص نبود و انگار ما حضور یک فرد دیگه رو هم در متن احساس میکنیم اما دیده نمیشه!
🍀شاید اگر کلمات انتخاب شده کمی سادهتر بود بهتر بود تا با لحن این فرد بیمار بیشتر هماهنگی داشته باشه، مثل اون جملهی انتهای متن که برجسته کردم ، ادای این عبارت از یک فرد دیوانه کمی دور از تصور هست... بعضی واژهها را نمیفهمم.
🍀متن جذاب و متنوعی بود، بنظرم قالب طنز رو امتحان کنید و خودتون رو محک بزنید برای این کار میتونید از تمرینات طنزنویسی استفاده کنید و متون طنز هم زیاد بخونید.
موفق باشی 💐