🔴مجموعه اشعار نخستین کنگره ملی شعر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
به صحن چشمهای من خدا جا داده دنیا را
زمانی که تماشا میکنم "سردار دلها" را
تماشا میکنم اشک جهان را در فراق تو
غم تنهایی ساحل خروشان کرده دریا را
دوباره اشک، مهمان نماز رهبرم گشته
دوباره مالکی رفتهست و غمگین کرده مولا را
نگاه پرغضب بر دشمنان، لبخند بر یاران
چه خوش آمیختی با هم تبری و تولی را
تو وقتی در قنوتت گل ز کودک هدیه میگیری
یقیناً در قیامت هم شفاعت میکنی ما را
به عکس دست خط آخرت غوغا به پا کردی
همانی که خبر میداد، صبحِ سرخ فردا را
نگاهم تا به دستان جدا از پیکرت افتاد
دوباره یاد من انداختی دستان سقا را
سوالی چون خوره افتاده در جانم، بگو با من
چگونه غسل میدادند، جسم اربااربا را؟
"من از آن شوق روزافزون که قاسم داشت دانستم"
که روح پرفتوحش بر نخواهد تافت دنیا را
خداحافظ شهید من، چه خوش پیوستهای اینک
به تهرانیمقدم، باکری، همت، جهانآرا
خروش خون تو سردار! ویران میکند بیشک
تن سرد "تلآویو" و غرور پوچ "حیفا" را
🏷 شاعر: میرکاظم سیداکبری
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
ما با سلاح ایمان قدم برمیداریم
دانیال مرتب به مادرش میگفت برایش دعا کند؛ دعا برای شهیدشدنش. او در کنار کار و تلاش انجام فعالیتهای جهادی را وظیفه خودش میدانست. به دوستانش هم سپرده بود هر زمان به ماموریت میروند او را هم خبر کنند. بعد هم مرخصی چندروزه میگرفت و راهی میشد. مادر میگوید: «به او میگفتم دانیال من فقط شما را دارم. تکفرزندی! اینقدر به ماموریت نرو. میگفت مامان همش میگی یک دانه هستی! خیلی از مادرها مثل شما یک بچه دارند. اگر من نروم چهکسی باید برود به میدان و از شما دفاع کند. چهکسی مواظب شما باشد.» با اینکه تحمل فراق دانیال برای مادر سخت است اما از اینکه پسرش به آرزوی خود رسیده و باعث افتخار کشور شده، خوشحال است. او جملهای که از یکی از دوستان دانیال شنیده تعریف میکند: «یکی از دوستان دانیال به او میگوید با دست خالی جلوی آشوبگرها نرو. خطرناک است. دانیال هم جواب میدهد ما با سلاح ایمان قدم برمیداریم.»
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#نحوه_مجروحیت
#راوی_جانباز_گرامی
#رضا_فصیحی_دستجردی
من ۲۴ ماه در جبهه حضور داشتم. یک سری ما ساعت یک بامداد برای عملیات با گروهان و ماشینهای کمپرسی و ایفا عازم خط مقدم شدیم. زمانی که قرار شد به عراقیها حمله کنیم مسئولین متوجه شدن عملیات لو رفته است و عراق تمام منطقه عملیاتی را آب انداخته بود به همین دلیل عملیات لغو شد. و گروهان ما پدافندی در منطقه ماند بعد از ظهرهمان روز عراقیها آتش تهیه بر نیروهای ما پیاده کردند؛ بر اثر اصابت گلوله های توپ تمام سیمهای مخابراتی بین سنگرهای پد یک و سنگر فرماندهی قطع شده بود و فرماندهی هیچ اطلاعی از نگهبانان خط مقدم جبهه را نداشت فرمانده گروهان همه نیروها را در یک سنگر جمع کردند و عدم ارتباط باسنگرهای پد یک را با اطلاع نیرو ها رساندند وبه بچه های مخابرات گفتند: بروید و سیم تلفنهای بیسیم پی ای سی را وصل کنید ولی چون عراقی ها خیلی خمپاره و گلوله توپ بر سر ما می ریختند کسی به این سادگی حاظر نبود برود سیمها را وصل کند؛ چون یقین داشتند بروند صد در صد شهید می شوند. فرمانده اعلام کرد یک داوطلب می خواهم تا برود و سیمها را وصل کند. بین سنگر فرماندهی تا خط مقدم سه تا دپو وجود داشت و فاصله هر دپو حدود ۵۰۰ متر بود و بین دپوها کاملا آب بود من بلند شدم و گفتم: من می روم سیمها را وصل می کنم؛ فرمانده به من گفت: فصیحی تو متاهلی بشین چند لحظه صبر کردم باز کسی داوطلب نشد من به فرمانده گفتم شما یک انبردست و یک سیم چین به من بدهید تا من بروم سیمها را وصل کنم؛ با اصرار زیاد فرمانده را قانع کردم و این چند بیت را برایش خواندم. گر نگهدار من آنست که من می دانم؛ شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد. اگر تیغ عالم بجنبد ز جای؛ نَبُرَّد رگی تانخواهد خدای. بعد آن دوتا انبردست را گرفتم و آیه وجعلنا را خواندم و پوتین هایم را از پا درآوردم و رفتم تمام سیمهای سنگرها را وصل کردم آخرین سنگر را که وصل کردم و از خستگی سینه دپو دراز کشیدم که کمی رفع خستگی کنم؛ یک دفعه عراقیها یک خمپاره ۶۰ میلی متری به سمت من زدند و ترکش آن به پای راستم اصابت کرد. نگهبان آن سنگر یکی از دوستان بنام حمزه علی ایوبی برادر شهید نجاتعلی ایوبی از روستای برسیان بود که بلافاصله چفیه خودش را به پای من بست تا جلوی خونریزی پایم را بگیرد. حالا مانده بودم که چطور تا سنگر فرماندهی بروم. برادر حمزه علی با بیسیم تماس گرفت تا امداگران بیایند و مرا با خود ببرند اما آن ها هم جرات نمی کردند بیایند. من هم گفتم نیازی نیست بیایید خودم هر طور هست میایم. از پد یک تا سنگر فرماندهی تو آب گل سینه خیز رفتم همین که رسیدم درب سنگر بلافاصله مرا با آمبولانس به لشکر فرستادند و از آن جا هم مرا به بیمارستان شهید بقایی اهواز انتقال دادند. در بیمارستان شهید بقایی حدود بیست روزی بستری بودم و هیچ کس از خانواده ام اطلاع نداشتند و بعد از ترخیص به لشکر امام حسین (علیه السلام) آمدم و از آن جا مرا به اصفهان فرستادند. خانواده ام هیچ اطلاعی نداشتند تا اینکه حدود ساعت ۱۲ شب به اصفهان رسیدم و از آنجا بلافاصله با آمبولانس بیمارستان شهید صدوقی مرا به منزلمان بردند و درب منزل پیاده کردند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عکس حمزه علی ایوبی برادر #شهید نجاتعلی ایوبی🌹
#قسمتی_از_خاطره
#جانباز_رضا_فصیحی
رفتم تمام سیمهای سنگرها را وصل کردم آخرین سنگر را که وصل کردم و از خستگی سینه دپو دراز کشیدم که کمی رفع خستگی کنم؛ یک دفعه عراقیها یک خمپاره ۶۰ میلی متری به سمت من زدند و ترکش آن به پای راستم اصابت کرد. نگهبان آن سنگر یکی از دوستان بنام حمزه علی ایوبی برادر شهید نجاتعلی ایوبی از روستای برسیان بود که بلافاصله چفیه خودش را به پای من بست تا جلوی خونریزی پایم را بگیرد. حالا مانده بودم که چطور تا سنگر فرماندهی بروم. برادر حمزه علی با بیسیم تماس گرفت تا امداگران بیایند و مرا با خود ببرند اما آن ها هم جرات نمی کردند بیایند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
*💢 هر صندلی مدیریتی معادل ۷۳ شهید*
سه هزار پست مهم در سه قوه وجود دارد
برای نظام و ماندنش حدود ۲۱۹ هزار شهید دادهایم.
یعنی برای هر صندلی ۷۳ شهید!
*به تعبيري ديگر براي هر صندلي مدیریتی يك كربلا بر پا شده!*
خوشا به حال مدیرانی که شرمنده شهدا نیستند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
به نام خدا 🌼🌸
🌸🌼🌺
عملیات ثامنالائمه
🌸🌺🌼
رمز.نصرمن الله وفتح قریب
🌼🌸🌺
تیپ دشمن.6
🌷🌹💐
تیپ خودی.6
🌼🌼🌼
تانک غنیمتی.160
🌸🌸🌸
تانک انهدامی.90
🌺🌺🌺
کشته وزخمی دشمن.200
🌹🌹🌹
اسیر دشمن.1800
🌼🌷🌸
منطقه.شمال آبادان درشرق رودخانه کارون
🌼🌸
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
سخنان رهبر معظم انقلاب آیت الله امام خامنهای
💐💐💐
امروز فرصتی است که همه با شهیدان تجدید خاطره کنند و در برابر صبر و گذشت خانواده هایشان سر تکریم فرود آورند.
❤️🌺🌸🌼
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌼🌷🌷
قسمتی از وصیت نامه شهید حسن علی احمدی توصیه به دانش آموزان
🌹🌹🌹
ای دانش آموزان شما باید راه شهدا را ادامه دهید . شما مسئولید هرچه شهدای این انقلاب زیاد تر شوند . مسئولیت شما ها سنگین تر خواهد شد . و شما اگر نمیتوانید با جان تان در جبهه شرکت کنید لااقل به پدرانتان بگویید که با مالشان به این جبهه ها کمک کنند . و اگر این کار را نکردند در برابر خداوند متعال و شهیدان در روز قیامت جلوی شما را خواهند گرفت.
🌼🌸🌷🌹🌺💐
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان شهید باقری در مورد مرگ وشهادت
🌷🌹🌷🌹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
امام موسی کاظم علیه السلام درمورد ماه رجب فرمودند :
رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر.
رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى نوشاند.
من لا يحضره الفقيه، ج 2 ، ص 92 ، ح 1821
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸
امام باقر(علیه السلام) :
✨هرمومنی راکه دوست دارید رسیدن این ماه رابه اومژده دهید
🌷فرارسيدن ماه رجب را خدمت همه شیعیان تبریک عرض مینمایم.🌷
#حلولماهمبارکرجبگرامیباد
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#با_من_بمان_14
-خیلی دنبالش گشتم
همه جارو زیر و رو کردم
ولی انگار منصور غیبش زده یا اب شده رفته زیر زمین
-مطمئنم بعد اون اتفاق اینجارو ترک کرده تا دچار دردسر نشه
کمیل نیم نگاهی به محسن انداخت و گفت:باید هرطور شده پیداش کنم
باید بفهمم چه کینه ای از من به دل داره
-مهمه؟
دردی رو دوا میکنه؟
بیخیال شو کمیل
یه ماه گذشته و پیداش نکردی
روی شانه اش زد ک دست محسن را برداشت و کلافه گفت:من باید بدونم
این حق منه ک بدونم
منکه تو طول زندگیم بدی به اون نکرده بودم
-حالا بیخیال دنیا
پاشو بریم یه نوشیدنی گرم بگیریم
زمستون این اخریا خیلی سرماشو شدیدتر کرده ها
خندید و از جایش بلند شد
***
با شنیدن سروصداهایی ک از هال می امد به در تکیه داد و به حرف هایشان گوش کرد:یکی دو هفته دیگه عیده
شماها اصلا ذوق ندارید!
حوریه خانوم گفت:منکه دیگه هیچ ذوق و شوقی ندارم
ترجیح میدم ن کسی خونم بیاد ن من خونه کسی برم
از بس سوال پیچ میکنن ک میخوان ریز زندگیتو دربیارن
دلم نمیخواد کمیلم اذیت بشه
بعد عید از این محل میریم تا اینقدر طعنه هاشونو نشنویم
-وا مامان
این خونه یادگار اقاجونه
چطور دلتون میاد از این محل ک سی سال توش بودین برین
-چاره چیه
دیگه حوصله ی حرفا و تهمتای بقیه رو ندارم
ازاده با ناراحتی اهی کشید و به زمین خیره شد
با شنیدن صدای زنگ ایفون با استرس منتظر ماند تا ببیند چه کسی است
ته دلش ارزو میکرد کمیل باشد
خودش هم نمیدانست چرا احساس میکرد دلگرمی او در این خانه مردی هست ک حتی نمیتواند در رویاها و افکارش اورا به عنوان همسرش قبول کند
با شنیدن کمیله دستش را مشت کرد و روی قفسه ی سینه اش گذاشت
کاش از پدرش خبر داشت و میدانست او کجاس
هرچند پدرش در حق او نامردی کرده بود
ولی بازهم پدرش بود و نمیتوانست نگران کسی ک سالها درخانه او قد کشیده بود نباشد.
اما جرئت نمیکرد چیزی به کمیل و خانواده اش بگوید
او از پدرش زخم سختی خورده بود و مسلما بیان این موضوع فعلا صلاح نبود
#ادامه_دارد....
#ادامه_قسمت_چهاردهم
چند تقه به در خورد ک هینی کشید و از در فاصله گرفت
در باز شد ک با ظاهر شدن قامت کمیل در چارچوب در سرش را پایین انداخت
-سلام
-سلام
بیا ناهار بخور
-من همیشه تنهایی تو اشپزخونه ناهارمو میخورم
شما تشریف ببرید
-نیازی نیست اینکارو کنی
منتظریم
با بسته شدن در فرصت جوابگویی از او گرفته شد
دستی به روسری اش زد و نفس عمیقی کشید
سعی کرد استرسش را پشت خونسردی ظاهری پنهان کند
ولی ناموفق بود
میترسید بازهم حوریه خانوم با دیدن او طعنه و کنایه هایش را شروع کند و دعوا درست شود
دستگیره را ارام پایین داد و در را نیمه باز کرد
نرگس و کمیل و حوریه خانوم پشت میز منتظر نشسته بودند
با دیدن اخم های درهم فرورفته حوریه ترسی به دلش نشست
در را بست و پایش را در پذیرایی گذاشت ک نگاها سمت او چرخید
ارام قدم زد و روی یکی از صندلی ها کنار نرگس نشست
مقابلش کمیل و مادرش نشسته بودند
هرکسی برای خودش در سکوت غذا کشید و مشغدل خوردن شدند
ازاده نگاهش روی بشقاب خالی اش ثابت مانده بود ک با دیدن دیس برنجی ک سمتش گرفته شده بود
از نرگس تشکری کرد و برای خودش بشقابی کشید
کف دستش یخ کرده بود
نیم نگاهی به حوریه خانوم انداخت ک دید
بازهم همان اخم کمرنگ در چهره اش هست
کمیل هم ک در حس و حال خودش بود
نرگس برای عوض کردن این جو سنگین خنده ای کرد و گفت:میگم امسال عید بازم میریم مشهد دیگه
کمیل خیلی جدی پاسخ داد :اره
نذر اقاجونه
ک هرسال ،سال تحویل اونجا باشیم
حوریه خانوم با اوقات تلخی گفت:من نمیام
اصلا حوصله ی مسافرت رو ندارم
نرگس:تا کی میخوای به خاطر اینکه سمانه عروست نشده زانوی غم بغل بگیری
مردمم ک حرف زیاد میزنن
با این کارا زمان عقب برمیگرده و همه چی درست میشه؟
کمیل:بس کن نرگس
الان وقت این حرفا نیست
ناهارتونو بخورید
حوریه:منکه دیگه تموم ارزوهام عقده شد و چالشون کردم
فقط امیدوارم زودتر از این محل کوچ کنیم و بریم
نرگس:از محل رفتیم
فامیلارو میخوای چیکار کنی؟
کمیل قاشق را روی میز کوبید و گفت:نمیخواین تمومش کنین
بخدا بسه
به روح اقاجون دیگه خسته شدم
شما دیگه تکرار نکنید
حوریه خانوم از جایش بلند شد و رفت اتاقش
نرگس هم پوفی کشید و از جایش بلند شد:منم میل ندارم
اوهم سمت اتاقش رفت ک کمیل به ازاده نگاه کرد
#ادامه_دارد....
#یا_صاحب_الزمان
درد این است که ما مدعی هجرانیم
درد هجران تو کشیدی و نفهمید کسی...
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قسمتی از وصیت نامه شهید محسن حبیبیان
ای امت شهید پرور شهدا از کنار شما تک تک میروند و شما را با خاندانتان تنها میگذارند ولی پیامهایی برای اصلاح جامعه بر جا میگذارند باید عرض نمایم پیام خون من اگر خداوند لایق دانست و در راه او به مقام رفیع شهادت نائل شدم که اینهم از لطف و مرحمت اوست .
پیام خون من حجله بستن نیست اجرای مراسم نیست پیام خون من عزاداری تنها نیست پیام خون شهیدان یک گريه و یا عزاداری مقطعی نیست پیام خون شهیدان گوش دادن به فرامین و نصیحت امام امت است گوش فرا دهید فرامین این بزرگوار را و عمل نمائید تا بتوانید در دنیا سعادتمند زندگی نمائید پیام خون شهیدان سر بریده مولا اباعبدالله الحسین(ع) این است که بروی نیزه قران میخواند . پیام شهیدان این است که مولا اباعبدالله الحسین(ع) در صحنه جنگ در میان آن تیر و نیزه نماز جماعت بر پا داشت پیام خون شهیدان این است که بتوانیم ایثار و استقامت خویش را مانند خانم زینب کبری(س)قرار دهیم از فرزند، برادر،برادرزاده و خواهرزاده و از جان خویش بگذریم و همچنین زندگی و هستی خویش را در راه پیش برد اسلام و حقانیت شیعه ایثار نمائیم . انشاالله
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قسمتی از یاداشتهای شهید محسن حبيبيان
اي خداي بزرگ!
آن قدر به ما عظمت روح و تقوا عطا كن كه همه وجود خود را با عشق و رغبت قرباني حق كنيم. خدايا آن چنان تار و پود وجود مارا به عشق وجود خود عجين كن كه در وجودت محو شويم. خدايا ما را از وجود گرداب خود خواهي و از گردباد هوا و هوس نجات ده و به ما قدرت ايثار عطا كن. خدايا در اين لحظات سخت امتحان نور ايمان را بر قلب ما بتابان و ما را از لغزش نگاه دار. خدايا ما را قدرت ده كه طاغوت خود پرستي را به زير پا افكنيم و حق حقيقت را فداي منفعت هاي شخصي نكنيم.
سالگرد شهادت شهید محسن حبیبیان است
هدیه به روح مطهرش صلوات 🌹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
SOKHANRANI.MP3
36.15M
موضوع بحث:
🌷قوانین ورازهای برای شهیدشدن🌷
شنیدن این صوت برای شما عالیه !👌
خانم ها و آقایان !
اگر می خواهید شهید شوی حتما این صوت را بشنوید 🌷
برای کمک به دیگران منتشر کنید
#ریکاوری_حال_خوب
🎤سخنران: استاد #دکترمسلم_داودی_نژاد
مراسم یادواره شهید سلیمانی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#سوغاتی_با_برکت
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#علی_هاشمپور
برادرم علی گاهی از جبهه که می آمد برای ما سوغاتی می آورد. برای بچه هایم لباس می آورد و برای من پارچه پیراهنی می آورد. من یکی دوتا از آن پارچه ها را یادگاری داشتم تا اینکه دخترم ازدواج کرد یکی از آن پارچه ها را به دخترم بعنوان یادگاری دادم. دخترم هم وقتی بچه دار شد آن پارچه را برد به خیاط داد تا برای فرزندش یک پیراهن بدوزد. آنقدر علی دست بخشنده ای داشت که هنوز پس از چهل سال هدایایی که با دست خودش برای ما خریده است دارد در نسل ما دست به دست می گردد. آن پارچه پیراهنی قسمت نوه ام شد گویی فقط دست ما امانت بود تا به دو نسل بعد هم خیرش برسد.
کانال حفظ آثارشهدای دستجرد
─═┅━┅❊🌹❊┅ 🌴🍃
https://t.me/Yad_yaran1398
https://eitaa.com/Yad_yaran1398
─═┅━┅❊🌹❊┅🌴🍃
عکسهای یادگاری مراسم دیدار با خانواده شهید محمد حیدری در سایت جوان🌹
بر روی لینک بزنید تا به سایت وصل شوید و عکسها را مشاهده کنید.
👇👇👇👇
https://www.Javann.ir/004Xvs
مراسم دیدار ۵ عید ۱۴۰۱
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#شبتون_علوی💐🌿
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ عَذَّبَ اللهُ قَاتِلَکَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذَابَ جِئْتُکَ عَارِفا بِحَقِّکَ مُسْتَبْصِرا بِشَأْنِکَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ أَلْقَى عَلَى ذَلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللهُ یَا وَلِیَّ اللهِ إِنَّ لِی ذُنُوبا کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَاما مَعْلُوما وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ جَاها وَ شَفَاعَةً وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضَى
سلام بر تو اى ولى خدا، تو نخستین ستمدیدهاى، و نخستین کسىکه حقّش غصب شد، صبر کردیو به حساب خدا گذاشتى تا مرگت رسید، شهادت مىدهم که تو خدا را ملاقات کردى. درحالىکه شهید بودى، عذاب کند خدا کشندهات را به انواع عذاب، و بر او عذاب را تازه کند، به سویت آمدم، شناساى به حقّت، و بیناى به شأنت، دشمن با دشمنانت و آنکه به تو ستم کرد، ان شاء الله بر این عقیده پروردگارم را ملاقات کنم، اى ولى خدا، مرا گناهان زیادى است، از من نزد پروردگارت شفاعت کن، که تو را پیش خدا جایگاه معلومى است، و تو را به درگاه خدا آبرو و حق شفاعت است، و خداى تعالى فرموده است: و شفاعت نکنند جز براى کسی که او پسندد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷🌹🌺
شهید سید علی حسینی
🌼🌸🌷
فرزند سید حسین
🌼🌹🌸
ولادت.1356/6/20
🌼🌸🌺
درسن.19سالگی
🌼🌸💐
در تاریخ 1375/11/3در پادگان آموزشی ولیعصر (ع) آباده به شهادت رسید.
محل دفن.کمال آباد جرقویه
🌼🌸🌷🌹🌺
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398