حفظ آثار شهدای دستجرد
مزار شهید مدافع حرم احمدگودرزی پائین مزار شهید مدافع حرم محمد کامران در قطعه ۵۰ بهشت زهراعلیهاالسلام
#آشنایی_وخواستگاری
#ازلسان_همسرمعزز
#شهیدمدافع_حرم
#احمدگودرزی
28 دی ماه سال 92 بود که بعد از کلی تلاش و نتیجه نگرفتن در مورد منصرف کردن احمدآقا ما ازدواج کردیم ، دوست من همسر یکی از دوستان احمدآقا بود و از طرف دیگر خانواده ما و احمدآقا با یکدیگر همسایه بودیم . به همسر دوستشان پیام داده بودند که می خواهم به خواستگاری خانم رضائی بروم و شما به اطلاعشان برسانید . در روزهای قبل از خواستگاری و آشنایی ما شرط و شروط زیادی گذاشتیم و همه را پذیرفتند و گفتند : من همه شروط شما را
می پذیریم اما یک شرط دارم می خواهم شرایط کاری و مأموریت های شغلی ام را تحمل کنید ؛ من هم پذیرفتم . روز خواستگاری تنها آمدند ، می دانستم خانواده شان مخالف این ازدواج هستند و تمام تلاشم را کردم تا منصرفشان کنم از ازدواج باخودم اما نشد و سرانجام گفتند : من تا با شما ازدواج نکنم کوتاه نمی آیم .
#زندگی_مشترک
مدتی که همسر شهید احمد گودرزی بودم برایم مثل خواب و رویایی است که دیگر تکرار نمی شود .
#اعزام_به_سوریه
روزهای اول فکر می کردم شرایط کاری به همین مأموریت های اداری خلاصه
می شود ، اولین بار که به من گفتند :
می خواهند بروند سوریه 3 ماه طول کشید دفعه دوم به من گفتند : برای آموزش 800 نفر نیرو می روند یزد که بعدا متوجه شدم با همان نیروهای فاطمیون اعزام شدند .
#خبرشهادت
خبر شهادتشان را به من نگفتند و کاملا اتفاقی متوجه شدم ؛ فرزندم که احمدآقا هیچ وقت ندیدش چون بعد از اعزام دوم احمدآقا متولد شد ؛ رفتم نزدیک خانه پدری شان دیدم جمعی از اهالی محل مشکی پوشیده اند عکس احمدآقا را چاپ کرده اند و می خواهند بروند منزل مادرشان تا خبر شهادت همسرم را بدهند که من متوجه شدم .
#روزهای_سخت_بعدازشهادت
روزهای بعد از شهید احمد گودرزی به ما خیلی سخت می گذرد ، اصلا بین روزهای بودنش با نبودنش خیلی فرق است این روزها دلمان پر است و امیدمان کم شده است وزمانی که می بینم مراکز فرهنگی که مرکز توجه و حضور مردم هستند مثل فرهنگسرای گلستان برای خانواده شهدا ارزش قائل می شوند امید دوباره پیدا می کنم . مدتها بود که روحیه خوبی نداشتم مراسم های زیادی دعوت می شوم اما انرژی خوبی
نمی گرفتم ، فرهنگسرای گلستان و مراسم تجلیلی که ترتیب داده بودند آنقدر خودمانی و صمیمانه بود که فراموش نمی کنم امیدی در دلم زنده شد و امیدوار شدم که همسران شهیدان و یاد و خاطره شهدای مدافع حرم برای مردم از اهمیت بالایی برخوردار است ؛خوشحالم فرهنگسرای گلستان پیشقدم تجلیل از خانواده های شهدای مدافع حرم است .
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#زندگی_مشترک
#ازلسان_همسرمعزز
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_فصیحی
شهید حسن فصیحی دستجردی اهل روستای دستجرد و ساکن روستای اسفینای برآن شمالی
می باشد. من و شهید حسن فصیحی باهم بچه خاله بودیم. ولی چون محل زندگیمان از هم دور بود و قدیم هم وسیله ی نقلیه رفت و آمد کم بود زیاد همدیگر را ندیده بودیم تا اینکه یک روز خاله ام همراه پسرش حسن آقا از روستای خودشان اسفینا برای خواستگاری من به روستای ما اُزوار آمدند. حسن آقا حدوداً ۱۸ سالش بود که به خواستگاری من آمد. و پس از مراسم خواستگاری و عقد و عروسی ما زندگی مشترکمان را در یک اتاق در منزل پدرشوهرم آغاز کردیم. در خانه ی پدر شوهرم دو برادر بزرگتر از حسن آقا محمد آقا و حسین آقا هم با همسر و فرزندانشان در اتاقهای دیگر زندگی می کردند. و خیلی روزهای خوب و خوشی را دور هم پشت سر گذاشتیم. مدتی کمی از شروع زندگی مان گذشته بود که حسن آقا در تهران کار پیدا کرد و همان جا یک اتاق در منزل خاله اش اجاره کرد و برای یک زندگی موقت به تهران رفتیم. حسن آقا در مغازه آجیل پزی مشغول به کار شد. و در مدتی که در تهران ساکن بودیم فرزند اول ما به دنیا آمد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398