eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
585 دنبال‌کننده
18هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
نام و نام خانوادگی : جوادمحمدی فرزند : رمضانعلی تاریخ تولد : ۱۳۶۲/۵/۲۹ محل تولد : درچه_اصفهان تعداد خواهر و برادر : ۱خواهر ؛ ۱برادر وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : ۱دختر نام مستعارجهادی : محرم میزان تحصیلات : دیپلم شغل : پاسدار نیروی ارگان  : یگان امنیتی ذوالفقار ؛ اصفهان تاریخ اعزام : ۱۳۹۶/۳/۱۰ کارهای مهم : پشتیبانی و راه اندازی اردوگاه های اسکان در راهیان نور جنوب . پشتیبانی و راه اندازی اردوهای جهادی . شرکت در برنامه ها و رزمایش های عملیاتی پایگاه شهید چمران درچه . پشتیبانی برگزاری مراسمات شهدای مدافع حرم در اصفهان کارهای دیگر : خدمت به نیاز مندان و فقرای شهر . گره گشایی از مشکلات رفیق . و... محل شهادت : تپه های شیخ هلال استان حماء سوریه تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۳/۱۶ آدرس مزار : درچه . گلزار شهدای امازاده گان رشیده و حمیده خاتون کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
جواد آقا متولد ۲۹ مرداد ۶۲ بود و من متولد ۲۹ اردیبهشت ۶۵ ؛ و آشنایی ما از زمانی آغاز شد که جواد آقا از طرف خانم یکی از دوستانشان به خانواده من برای ازدواج معرفی شد ؛ و جلسه خواستگاری با حضورخانواده دوطرف برگزار شد؛ و در تاریخ ۲۹ آذر ۸۴ عقد کردیم و سال ۸۷ وارد زندگی مشترک شدیم که حاصلش تولد فاطمه در ۲۰ فروردین ۹۱ بود. ملاک انتخاب همسر آینده ام ، ایمان بود. حرف اول و آخر هر دوی ما این بود که به نحوی برای زندگی قدم برداریم که مسیر رسیدن به خدا را برای طرف مقابل هموار کنیم و در این خصوص اولین شرط ازدواجم ایمان طرف مقابلم بود و آن را در جواد به وضوح مشاهده کردم و با گذشت ۱۰ سال از زندگی مشترکمان هر روز اخلاق پسندیده ای را در وجود آقا جواد می دیدم به گونه ای که نمی توانستم سرنوشتی جز شهادت را برای جواد در نظر بگیرم. یکی از خواسته هایی که فقط خودم می دانستم این بود که همسرم پاسدار باشد و با آمدن جواد برای خواستگاری محقق شد؛ به درستی جواد پاسدار حریم اسلام و ولایت بود و در پاسداری کم نمی گذاشت. همه روی حرف همسرم حساب باز می کردند و حتی علی رغم اینکه جواد تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی به دلیل دید باز و بصیرت بالایی که داشت، همه افراد خانواده و آنها که از نظر سنی بالاتر از جواد بودند از او در کار و زندگی مشورت می گرفتند زیرا می دانستند جواد همه جوانب کار را در نظر می گیرد و به نتیجه مطلوب فکر می کند و می توان گفت که جواد هدایتگر و اآرام کننده جوانان در کشاکش مشکلات بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام و نام خانوادگی : ماشاالله شمسه فرزند : محمد تاریخ تولد : 1346/1/15 محل تولد : روستای سراب از توابع بروجرد در لرستان تعداد خواهر و برادر : 2خواهر و3برادر وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : 2دختر و1پسر لقب : ابوبشیر درسوریه این لقب راداشتند میزان تحصیلات : فوق دیپلم رشته تحصیلی: جنگ نوین شغل : پاسدار مدت خدمت در سپاه : 30سال درجه : سرتیپ دوم کارهای مهم : فرماندهی گروهان در جبهه فرماندهی گردان در تیپ ۲۴ بعثت فرماندهی عملیات تیپ ۲۴ بعثت فرماندهی یکی از گردانهای لشکر فاطمیون در سوریه کارهای دیگر : اوایل سال ۶۴ وقتی ۱۸ سال داشت داوطلبانه و به عنوان بسیجی به جبهه ها اعزام شد بعد از سه ماه به عضویت سپاه در آمد ومدت حضور در جبهه ۵۳ ماه از سال ۶۴ تا انتهای جنگ و بعد از آن نزدیک به دو سال در مناطق مرزی کردستان خدمت کرد محل شهادت : سوریه حلب خان طومان تاریخ شهادت : 1395/1/13 آدرس مزار: بروجرد روستای سراب زارم شهید شمسه در سال 1346در خانواده ای مذهبی در روستای سراب از توابع بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش محمد موذن ومتولی مسجد ومادرش زنی پاکدامن بودند .شهید شمسه از کودکی خصوصیات منحصر به فردی مانند احترام به پدر ومادر ودلسوزی وایمان قوی داشت .در سال 64 به عنوان بسیجی به جبهه رفت وتا سال ،72 در این مناطق خدمت کرد . در همان سال 64 بعد از سه ماه گذراندن دوره وارد سپاه شدند. وتحصیلات خود را تا مقطع فوق دیپلم ادامه دادند. ایشان در سال 1366با خانم فاطمه شمسه ازدواج کردند که حاصل این ازدواج دوفرزند دختر ویک پسر است. بعد از پایان دوران خدمت ایشان به اصرار وخواست خود وپیگیری های شدید به سوریه رفتند وبه خطوط جلو رفته وبا اصابت تیر تک تیرانداز تکفیری در94/1/13به شهادت رسیدند .زندگی شهید شمسه سراسر تقوی وولایت مداری واخلاق مداری است. خصوصیات بارز وی در محیط کار دقت در انجام وظیفه ،حسن برخورد با زیر دستان واطاعت واحترام به مافوق ،محبت به سربازان ،رعایت حق الناس وبیت المال و ... هستند. خصوصیات اخلاقی شهید در تمام اقوام زبانزد خاص وعام بوده وهمه ایشان را به محبت وحلال مشکلات بودن وحامی مستضعفین بودن می شناسند .تواضع وفروتنی وی وعدم اهمیت به پست ومقام در شئونات زندگی وی موج می زندچنانچه بسیاری از اقوام تا بعد از شهادت از درجه ایشان مطلع نبودند . شهید دقت زیادی در برپایی نماز اول وقت ، نماز شب وتلاوت قرآن می کرد وانس وی باقرآن تا حدی است که حتی قبل از رفتن به سوریه از قرآن مسئلت خواهی می کند . شهید شهادت را آرزوی قلبی خود می دانست وحتی چون مهمانی که قرارست به مهمانی مهمی برود قبل از عملیات غسل شهادت کرده وحتی با خانواده خداحافظی می کند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
آقامحسن در سال ۹۱در سن ۲۱ سالگی طی فعالیت فرهنگی خود با خانم زهرا عباسی دیگر عضو موسسه شهید کاظمی آشنا شدو برای ازدواج  و عمل به سنت رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم) عمل کرد، مهریه  همسر ایشان، به نیت یگانگی خدا، یک سکه بهارآزادی، 5 مثقال طلابه نیت 5 تن ،12شاخه گل نرگس به نیت 12معصوم،۱۲۴۰۰۰ صلوات ، حفظ کل قرآن کریم با معنی، را برای ازدواج تعیین نمود که ایشان تا قبل از شهادتش توانست بیش از نیمی از قرآن را حفظ کند. علاقه وعشق آقامحسن و همسرش زبانزد عام وخاص بود، او و همسرش در زندگی مشترک خودصداقت، محبت جهاد در راه خدا را میثاق الهی خود قرار دادند و همیشه در راه تعالی معنوی تا سر حدشهادت یار و یاور یکدیگر بودند. سـاعټ ۱۱صبـح، روز پنـج شنبـه۱۱ آبـان، سال ۱۳۹۱ عـروس خـانـوم و آقـا دامـاد ڪنـار هـم نشسته بـودڼـد، روبرویشـاڹ سفـره سـاده و ڪوچڪے بـود. ساده امـا؛ بـاصفـا. ڪوچڪ اما؛ قشنـگ و بېـاد مـانـدڼـے، آقـا ڊامـادسـرش را آوردڼـزدیڪ تـر آرام گـفت:« در آېنـه چـه میبینـے؟» عـڔوس خـانـوم سـرش را آورد بالا و توی آینـه را نگـاه ڪرد و گفت:«خـودم و خـۇدٺ را». لپ هاے آقـا دامـاد گـلانـداخت و گفٺ:«پـس مـن و تو همیشـه مـال هـم هستیم بیا بـه هـم ڪمڪ ڪنیـم. ڪمڪ ڪنێـم زڼـدگـی مۉڹ بـا بندگـے خـدابـاشـه، بـه سعـادت برسێـم و بعـد هـم شھـادت، حـرف دل️ مـڹ هـم هميـڹ بـود، اصلا مـڹ هـم همېـڼ را ميخـواسٹـم. پـر پـرواز؛ محسـڹ انتخـاب دلم بـود و تـأێيد عقلـم. انټخـاب عـاشقانـه وعاقلانـه اے بـود، امـا نـه، مـڼ اشټبـاه ڪردم. محسـڼ پـر پـرواز نبـود، محسـڹ خـود پـرواز بـٷد. نگـاه و لبخڼـدمـاڼ بـه هم تأېېد خواسٺـه محسـڼ شـد و آرزوے دل مـن؛ محسـڹ قـرآڹ را بـڒداشـت ، بـه مـڹ نگاهـے ڪرد و بـاز لبخڼـدمـن. قـرآن را بـاز ڪڔد ، سوره نـور،. بـا صداے بلڼـد خـوانـد. بسـم الله الرحمـڼ الرحېـم مـڹ هـم، همـراهـش زېـر لب زمـزمـه ڪۯدم. مێھمـاڹ هـا همـه آمـده بـودند، عـاقد شـروع ڪرد. النڪاح سڼٺـے فمـڼ رغـب عـڹ سڼٺـے فليـس مڼـے؛ دوشېـزه محټـرمـه، مڪۯمـه.. صدايـش را فقط میشنېدم، خـودم آنجـا بـودم وڶـے نبـودم. خوشحـاڷ بـودم، روز محـرم شـډڹ ماڹ، روز ېـڪے شـدڹ مـاڹ، شـروع روز پـرواز مـاڹ مصـادف بـٷد بـا اێـام ،عېـدغدێـر، مـا هـم خودمـاڼ را بـه ڪارواڹ عشـق رسـاندێـم، بـا صداے بلنـد یڪے از خانم‌هـاے فـامێـل بـه خـود آمـدم. عـڕوس خـانـوم قـرآڹ مېخوانند. بـراے دومێـن بـاۯ؛ عـۯوس خـانـوم رفٺـڼ از امـام‌زمـاڹ علیه السلام اجازه بگیرڹ. بـراے سومېـڹ بـار؛ گفټـم بـا اجـازه امـام زمـانـم، و ‌پـدر و ‌مـادر و ‌بقێـه بـزرگتر هـا بلـه. زندگـے مـاڹ شـروع شـد؛ آن هـم بدون گڼـاه پنـج سـاڷ گذشٺ و محسـڹ بـه خواستـه اش رسێـد. بندگـی خـدا؛ سعـادټ و شهادت. گـواراے وجـودټ همسـر عـزېـزم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قبـل از شـهادت محمـد خـواب دیـدم از آسـمان دسـته گلـی بسـیار آرام آرام پائیـن آمد و روی دسـت مـن قـرار گرفـت. آن دسـته گل مثـل یـک هدیـه آسـمانی بـرای مـن بـود. گفتـم خدایـا ایـن هدیـه زیبایـی کـه بـه مـن داده ای را هدیـه میکنـم بـه حضـرت اباعبـدالله الحسـین علیه السلام. بعـد این دسـته گل آرام بـه آسـمان برگشـت. روز خاکسـپاری محمـد همـان دسـته گل را روی مـزار او دیـدم و ایـن موضـوع بـرای مـن خیلـی جالـب بـود. انـگار خـدا می خواسـت مـن را بـرای شـهادت محمـد آمـاده کند. به محمد می گفتم کمی بمان و به زندگی ات برس بعدا به ماموریت برو این مدت که ازدواج کردی همیشه ماموریت بودی؛ در جوابم گفت: مادر اگر می دانستی من چه چیزهایی آنجا به چشم خودم دیدم دیگر نمی گفتی نرو؛ آنجا جنایتهایی را این تکفیریها انجام می دهند که وجدان آدم بر نمی دارد که ما خود را مسلمان بنامیم و صدای مظلومین را که زیر ستم داعش هستند را نشنیده بگیریم و اینجا در آسایش و آرامش به فکر زندگی و روزمرگی باشیم و اگر جلوی این نامردان نایستیم چیزی نمی کشد که وارد کشور ایران می شوند آن وقت باید شاهد از دست دادن عزیزانمان باشیم. ما می رویم که دست داعشیها به حرمین شریفین نرسد و پاسدار حریم اسلام و اهل بیت علیهم السلام باشیم. محمد آنروز چند مثال از جنایات داعشیها زد که با شنیدنشان فقط گفتم برو مادر دست خدا بهمراهت؛ ان شاء الله با پیروزی برگردید. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
با سلام و صلوات به ساحت مطهر حضرت ولی‌عصر(عج) و نایب برحقش امام خامنه‌ای و امام خمینی(ره) و شهدای گرانقدری که با خون‌های ریخته شده خود در راه اسلام و حقانیت، راه روشن و هموار را به ما نشان داده‌اند. همیشه از خداوند خواسته‌ام که مرا در پیدا کردن راه درست، (همان راهی که شیطان قسم خورده که بندگانت را از این راه گمراه می‌کنم) کمک و راهنمایی کند و در این راه ثابت قدم قرار دهد؛ خدا را شاکر هستم که مصداق آیه‌ای که می‌فرماید: وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ (سوره بقره آیه 216) شده‌ام. خیلی وقت‌ها شده است که چیزی را دوست داشته‌ام و از شر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند آن را از بنده دور کرده است و خیلی وقت‌ها هم شده است که چیزی را دوست نداشته‌ام و از خیر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند رحمان آن را به حقیر رسانده است؛ خداوند رحمان را شکر گذارم که همیشه صلاح مرا خواسته است. خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم که شما دوست دارد، خدایا از من بگذر و مرا نزد امامانت در بهشت ساکت کن. خدا را شاکرم که مرا شیعه دوازده امامی خلق کرد و شاکرم که سایه پدر و مادر را بر سرم قرار داد. خدا را شاکرم که رهبرم سید علی حفظه الله است. خدا را شکر می‌کنم که خداوند قرآن را به ما هدیه کرد و مرا با این کتاب راهنمایی کرد. خدایا مرا در روز قیامت سرافراز کن. خدایا مرا به فیض شهادت برسان که از رفیقانم جانمانم. اما پدر و مادر عزیز؛ از شما ممنونم که راه حسین(ع) را به من نشان دادید و مرا در مجالس حسین(ع) برده‌اید و مادرم مرا با اشک بر حسین(ع) شیرداده و سیراب کرده است. پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند می‌خواهید فقط از باب نماز اول وقت وارد شوید. همیشه برای همدیگر طلب دعای خیر کنید، زیرا دعا در حق برادر و خواهر دینی زودتر به اجابت می‌رسد. در پایان هم از تمامی همکاران و برادران و خواهران دینی خود درخواست دارم که نکند مانند مردم کوفه پشت رهبری را خالی بگذارید و او را تنها بگذارید که گرگ‌های درنده آماده این چنین موقعیت‌هایی هستند. از تمامی کسانی که بنده را می‌شناسند درخواست حلالیت عاجزانه دارم و امیدوارم برایم دعا کنند. از خواهرانم می‌خواهم که با حیا و خود سرخی خونم را را هدر ندهند و از برادرانم نیز خواهانم که غیرت علوی خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. بنده خونم و شاهرگم را می‌دهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدا امر و دستور امام خامنه‌ای و سردار و سرلشگرم حاج قاسم سلیمانی می‌کنم، ان‌شاء‌الله خداوند حافظ مملکتم باشد. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته حقیر محمد کامران 15/9/1394 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام و نام خانوادگی : احمدگودرزی فرزند : حسن تاریخ تولد : ۱۳۵۷/۱/۱ محل تولد : بروجرد وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : یک دختر بنام محنا شغل : پاسدار کارهای مهم : دفاع از اسلام وارزشهای آن  تاریخ اعزام : بهمن ۱۳۹۴ درجه : سرهنگ دوم  محل شهادت : حومه شهر حلب در کشور سوریه تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۲/۱۴ آدرس مزار : بهشت زهرا سلام الله علیها تهران ؛ قطعه ۵۰ ؛ قسمت شهدای مدافع حرم . کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#معرفینامه #شهیدمدافع_حرم #احمدگودرزی نام و نام خانوادگی : احمدگودرزی فرزند : حسن تاریخ تولد :
این شهید گرانقدر در روز 1357/01/01 در شهرستان بروجرد متولد شد . شهید احمدی گودرزی از نیروهای لشکر 27 محمد رسول الله(صل الله علیه و آله وسلم) بود که داوطلبانه عازم جبهه های سوریه شد .  وی ساکن شهرستان ورامین بود . شهید گودرزی در تاریخ 14 اسفند 1394 در راه دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیه) و حضرت رقیه(سلام الله علیه) درحومه حلب به فیض رفیع شهادت نایل آمد .این شهید عزیز در روز 19 اسفند با بدرقه وارثان 15 خرداد شهر ورامین در قطعه 50 بهشت زهرا به خاک سپرده شد . شهید گودرزی در سال 92  ازدواج کرد وثمره شیرین این ازدواج دختری به نام محنا است که یک روز بعد از اعزام پدر به سوریه به دنیا آمد . شهید گودرزی آرزوی دیدن و در آغوش کشیدن  نازدانه اش را با خود به بهشت برد . سروان احمد گودرزی که از پاسداران شهرستان ورامین بود، در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به فیض شهادت نائل آمد ؛ این شهید دلاور از اهالی استان لرستان و ساکن شهرستان ورامین بود که در سومین اعزامش به سوریه به شهادت رسید ؛ شهیداحمد گودرزی دومین شهید پاسدار مدافع حرم شهرستان ورامین است و پیش از او مهدی ثامنی راد از پاسداران شهرستان ورامین در استان حلب سوریه شهید شده بود . کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
مزار شهید مدافع حرم احمدگودرزی پائین مزار شهید مدافع حرم محمد کامران در قطعه ۵۰ بهشت زهراعلیهاالسلام
28 دی ماه سال 92 بود که بعد از کلی تلاش و نتیجه نگرفتن در مورد منصرف کردن احمدآقا ما ازدواج کردیم ، دوست من همسر یکی از دوستان احمدآقا بود و از طرف دیگر خانواده ما و احمدآقا با یکدیگر همسایه بودیم . به همسر دوستشان پیام داده بودند که می خواهم به خواستگاری خانم رضائی بروم و شما به اطلاعشان برسانید . در روزهای قبل از خواستگاری و آشنایی ما شرط و شروط زیادی گذاشتیم و همه را پذیرفتند و گفتند : من همه شروط شما را می پذیریم اما یک شرط دارم می خواهم شرایط کاری و مأموریت های شغلی ام را تحمل کنید ؛ من هم پذیرفتم . روز خواستگاری تنها آمدند ، می دانستم خانواده شان مخالف این ازدواج هستند و تمام تلاشم را کردم تا منصرفشان کنم از ازدواج باخودم اما نشد و سرانجام گفتند : من تا با شما ازدواج نکنم کوتاه نمی آیم . مدتی که همسر شهید احمد گودرزی بودم برایم مثل خواب و رویایی است که دیگر تکرار نمی شود . روزهای اول فکر می کردم شرایط کاری به همین مأموریت های اداری خلاصه می شود ، اولین بار که به من گفتند : می خواهند بروند سوریه 3 ماه طول کشید دفعه دوم به من گفتند : برای آموزش 800 نفر نیرو می روند یزد که بعدا متوجه شدم با همان نیروهای فاطمیون اعزام شدند . خبر شهادتشان را به من نگفتند و کاملا اتفاقی متوجه شدم ؛ فرزندم که احمدآقا هیچ وقت ندیدش چون  بعد از اعزام دوم احمدآقا متولد شد ؛  رفتم نزدیک خانه پدری شان دیدم جمعی از اهالی محل مشکی پوشیده اند عکس احمدآقا را چاپ کرده اند و می خواهند بروند منزل مادرشان تا خبر شهادت همسرم را بدهند که من متوجه شدم . روزهای بعد از شهید احمد گودرزی به ما خیلی سخت می گذرد ، اصلا بین روزهای بودنش با نبودنش خیلی فرق است این روزها دلمان پر است و امیدمان کم شده است وزمانی که می بینم مراکز فرهنگی که مرکز توجه و حضور مردم هستند مثل فرهنگسرای گلستان برای خانواده شهدا ارزش قائل می شوند امید دوباره پیدا می کنم . مدتها بود که روحیه خوبی نداشتم مراسم های زیادی دعوت می شوم اما انرژی خوبی نمی گرفتم ، فرهنگسرای گلستان و مراسم تجلیلی که ترتیب داده بودند آنقدر خودمانی و صمیمانه بود که فراموش نمی کنم امیدی در دلم زنده شد و امیدوار شدم که همسران شهیدان و یاد و خاطره شهدای مدافع حرم برای مردم از اهمیت بالایی برخوردار است ؛خوشحالم فرهنگسرای گلستان پیشقدم تجلیل از خانواده های شهدای مدافع حرم است . کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
همرزم شهید: نشسته بودیم داشتیم کارهای عملیات را انجام می‌دادیم ، برگشت پرسید: مهدی شما وصیت نامه نوشتی؟ من گفتم: بله، پنج صفحه. گفت: چه خبره؟ پنج صفحه؟ گفتم وصیته. بالاخره هر کسی به اندازه کارهایی که به قول گفتنی کرده، بدهی، چیزهایی که رو دینشه. و... گفت:من هنوز وصیت ننوشتم. گفتم: چرا ننوشتی؟ من یک برگه‌ای دستم بود. گفت: اون برگه رو میدی؟ دادم خدمت ایشون. نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم. وصیت نامه شهیدی به نام امیر سیاوشی . شروع کرد اون موردهایی که بود را نوشت. تهش نوشت. شهید امیر سیاوشی. لبیک یا زینب. مادر شهید: برگه مال جعبه فشنگ است. که این بچه برداشته اونجا وصیت نوشته. روزی این وصیت رو می‌خونید که من اگر حضرت زینب علیهاسلام قبول کنه، برای دفاع از حرم این عزیز دفاع کردم و به درجه شهادت رسیدم. چند تا موضوع هست که میخوام بگم: 1- اگر جا برای من بود جسدم را در جوار امامزاده علی اکبر علیه السلام خاک کنید، چون خانواده‌ام و همسر عزیزم هر روز به دیدارم بیان. 2- برای تشییع جنازه‌ام، خواهش می‌کنم همه با چادر باشند. 3- اگر تونستین هماهنگ کنید مداحی تشییع من حقیر حاج محمود کریمی قبول کنه. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳ مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم م
با سلام و صلوات به ساحت مطهر حضرت ولی‌عصر(عجل الله تعالی فرجه شریف) و نائب برحقش امام خامنه‌ای و امام خمینی(قدس سره شریف) و شهدای گرانقدری که با خون‌های ریخته شده خود در راه اسلام و حقانیت، راه روشن و هموار را به ما نشان داده‌اند. همیشه از خداوند خواسته‌ام که مرا در پیدا کردن راه درست، (همان راهی که شیطان قسم خورده که بندگانت را از این راه گمراه می‌کنم) کمک و راهنمایی کند و در این راه ثابت قدم قرار دهد؛ خدا را شاکر هستم که مصداق آیه‌ای که می‌فرماید: وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ (سوره بقره آیه 216) شده‌ام. خیلی وقت‌ها شده است که چیزی را دوست داشته‌ام و از شر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند آن را از بنده دور کرده است و خیلی وقت‌ها هم شده است که چیزی را دوست نداشته‌ام و از خیر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند رحمان آن را به حقیر رسانده است؛ خداوند رحمان را شکر گذارم که همیشه صلاح مرا خواسته است. خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم که شما دوست دارد، خدایا از من بگذر و مرا نزد امامانت در بهشت ساکت کن. خدا را شاکرم که مرا شیعه دوازده امامی خلق کرد و شاکرم که سایه پدر و مادر را بر سرم قرار داد. خدا را شاکرم که رهبرم سید علی حفظه الله است. خدا را شکر می‌کنم که خداوند قرآن را به ما هدیه کرد و مرا با این کتاب راهنمایی کرد. خدایا مرا در روز قیامت سرافراز کن. خدایا مرا به فیض شهادت برسان که از رفیقانم جانمانم. اما پدر و مادر عزیز؛ از شما ممنونم که راه حسین(علیه السلام) را به من نشان دادید و مرا در مجالس حسین(علیه السلام) برده‌اید و مادرم مرا با اشک بر حسین(علیه السلام) شیرداده و سیراب کرده است. پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند می‌خواهید فقط از باب نماز اول وقت وارد شوید. همیشه برای همدیگر طلب دعای خیر کنید، زیرا دعا در حق برادر و خواهر دینی زودتر به اجابت می‌رسد. در پایان هم از تمامی همکاران و برادران و خواهران دینی خود درخواست دارم که نکند مانند مردم کوفه پشت رهبری را خالی بگذارید و او را تنها بگذارید که گرگ‌های درنده آماده این چنین موقعیت‌هایی هستند. از تمامی کسانی که بنده را می‌شناسند درخواست حلالیت عاجزانه دارم و امیدوارم برایم دعا کنند. از خواهرانم می‌خواهم که با حیا و خود سرخی خونم را را هدر ندهند و از برادرانم نیز خواهانم که غیرت علوی خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. بنده خونم و شاهرگم را می‌دهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدا امر و دستور امام خامنه‌ای و سردار و سرلشگرم حاج قاسم سلیمانی می‌کنم، ان‌شاء‌الله خداوند حافظ مملکتم باشد. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته حقیر محمد کامران 15/9/1394 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
‍ ‍ نام و نام خانوادگی : میرزا مهدی صابری فرزند : غلامرضا تاریخ تولد : ۱۴ فروردین ۶۸ محل تولد : مشهد تعداد خواهر و برادر : ۲ خواهر وضعیت تاهل : مجرد لقب : غلامحسین میزان تحصیلات : دانشجوی رشته زمین شناسی کاربردی دانشگاه پیام نور قم شغل : آزاد نیروی ارگان  : عضو و پایه ثابت هیئت شهزاده علی اڪبر علیه السلام تاریخ اعزام : نمیدانم مسولیت در جبهه : ابتدا در مخابرات بعد در خط مقدم و فرمانده گردان شهزاده علی اکبر علیه السلام درجه : فرمانده گردان محل شهادت :  درعا "تل قرین" تاریخ شهادت : ۹ اسفند ۹۳ آدرس مزار : قم بهشت معصومه علیها سلام قطعه ۳۱ ردیف ۶۱ شهید میرزا مهدی صابری با نام جهادی "غلامحسین"  فرزند حجت الاسلام غلامرضا صابری ؛  در تاریخ : ۱۳۶۸/۱/۱۴ در بیمارستان جواد الائمه(علیه السلام) شهر مقدس مشهد درخانواده ای مذهبی و انقلابی دیده به جهان گشود. شهیدمیرزا مهدی درخانواده ای کوچک بدنیا آمد و فرزند اول و تنها پسر خانواده به همراه دو خواهرش بود. شهیدمیرزا مهدی پدرش روحانی بود و با تعالیم پدر آموزه های دینی را آموخت و اینگونه بود که عشق بر معبود در او جان گرفت خانواده شهیدمیرزا مهدی صابری بعد از تولدمیرزا مهدی در شهرمشهد مقدس بلافاصله به قم بازگشتند. شهیدمیرزا مهدی پس از پایان رساندن تحصیلات دبستان و دبیرستان ؛تحصیلات عالیه را در رشته زمین شناسی کاربردی آغاز کرد. تازه خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود که درهیئت ٵم ابیها(سلام الله علیها) برای مادرش زهرا(سلام الله علیها) دم می گرفت. شهید میرزا مهدی نوجوانی اش را با فعالیت های مفید می گذراند طبیعت، کوه، دشت، دوچرخه، کوهستان و آموزش مهارت های امداد و نجات هلال احمر و تکاپو در فعالیت های مسجد و هیئت ارباب ؛ شهیدمیرزامهدی صابری غیرت خانواده بود و هیچ وقت بی حرمتی به ناموس دین را تاب نمیاورد؛ خانواده را دوست داشت اما خانواده ارباب را بیشتر ، به همین دلیل عازم میدان نبرد شد . اولین باردرشهریور سال ۱۳۹۳برای دفاع از حرم بی بی زینب کبری(سلام الله علیها) عازم شد و بعد از ۳ ماه و نیم برای دیدار خانواده به قم بازگشت و به مشهد مقدس سفر کرد ؛ تا اذن شهادت را از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بگیرد . بعد از این که کارهایش را انجام داد ؛ دوباره راهی سفر عشق شد و آنطور که آرزو داشت با لب تشنه و با زخمی همچون مادرش حضرت زهرا(سلام الله علیها) شهد شیرین شهادت را نوشید شهید میرزا مهدی صابری سعادت شهادتش بواسطه ی ادبش نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) نصیبش شد ؛ وی خودش را وقف اهل بیت(علیهم السلام) کرده بود او یک نوکر به تمام معنا برای اهل بیت(علیهم السلام) بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
نام و نام خانوادگی : عباس عبدالهی فرزند : عبدالله تاریخ تولد : 1348 محل تولد : مرند وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : دو دختر یک پسر لقب : حاج عباس شغل : پاسدار نیروی ارگان  : سپاه درجه : سرهنگ پاسدار بازنشسته کارهای مهم : نفر اول مسابقات ارتش های جهان، فرمانده یگان صابرین یا همان کلاه سبز های سپاه، مربی ورزش رزمی، مربی نظامی، یکی از بهترین مربیان و تک تیراندازان ایران و جهان، جانباز و روایت کننده(راوی) از جبهه های حق علیه باطل،مداح، معاون تربیت بدنی سپاه همیشه سرافراز عاشورا و این آخرین مسئولیت وی بود، بازنشست گردید،به کربلا برای زیارت رفته و بعد از کسب اجازه از امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به سوریه رفت ، شناسایی دقیق دشمن و امکانات و مکان دشمن و منطقه دشمن، ضربه شدید به داعش، سپس شهادت و مفقود الاثر کارهای دیگر : تومور داشتن تو سرشون ، به عمل رفتن و گفتن که من قرار دارم با دوستان شهیدم و شهید خواهم شد و نمیمیرم، از ارتفاع پانزده متری حین فرود با چتر ، چترشون قفل کرده و به زمین افتادن و فقط پاشون شکست و....و... و با شهادت از این دنیای فانی رفت و سفارشش این بود جسمم را به خاک روحم را بخدا و راهم را به آیندگان می سپارم ، و جمله دیگش شهید نشویم میمیریم محل شهادت : درعا سوریه تاریخ شهادت : بیست و دوم بهمن نودوسه آدرس مزار : مفقود الاثر. جسد در سوریه توسط داعش دفن شده و به وطن بازنگشته کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
چند ماه بعداز شهادت مهدی به منطقه شام عزیمت کردم .اتفاقا به همان منطقه ی محل شهادت مهدی!روزی بایکی از بومیان منطقه مواجه شدم که ساعت مچی مهدی را به مچ خود بسته بود!تعجب کردم که ساعت مهدی دست او چه کار می کند؟ از او سوال کردم که این ساعت را از کجا آورده؟ آن جوان بومی گفت: که مهدی به او هدیه داده. اصرار کردم که حاضرم از او این ساعت را خریداری کنم اما او درجواب به من گفت: اگر همه ی دنیا را به من بدهید این ساعت را نخواهم داد! از او پرسیدم: قضیه هدیه دادن ساعت چیست؟ جوان گفت: صبح روز شهادت مهدی به محل اقامت ما آمد و نماز را همان جا اقامه کرد. من در اتاق نشسته بودم و محو تماشای نماز خواندنش بودم. اما بعداز نماز و نیایش آن شهید عزیز به سمت من برگشت، بعد از سلام و احوالپرسی، ساعت مچی خود را درآورده و به من هدیه داد. خیلی خوشحال شدم واز او تشکر کردم. هدیه به ارواح مطهر همه ی شهدا بویژه شهدای مدافع حرم 🌷🕊 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام و نام خانوادگی : محمود نریمانی فرزند : هشتم خانواده تاریخ تولد : ۶۶/۱۰/۱۲ محل تولد : کرج تعداد خواهر و برادر :شش خواهرو یک برادر وضعیت تاهل :متاهل تعداد فرزندان : یک پسر به نام محمد هادی میزان تحصیلات : فوق دیپلم دانشگاه امام حسین علیه السلام لیسانس شبکه های کامپیوتر دانشگاه علمی کاربردی شغل : پاسدار مدت خدمت در سپاه  : پنج سال درجه : سرگرد کارهای مهم : فعالیت زیادی در اکثر پایگاههای بسیج داشتند,وتقریبا به تمام پایگاهها سرکشی می کردند کارهای دیگر : در همه زمینه ها مذهبی فعالیت داشت محل شهادت : حما_سوریه تاریخ شهادت : ۹۵/۵/۱۰ آدرس مزار : استان البرز_کرج_روستای دروان کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
همزمان با اتمام فارغ التحصیلی دانشگاهم بودکه آقا محمود به خواستگاریم آمد. زمانی که ایشان در جلسه اول به همراه خانواده به منزل ما آمدند. چند دقیقه ایی باهم صحبت کردیم و آقا محمود در ابتدا از نحوه کار و فعالیت هایشان که گویای ماموریت های طولانی مدت که اغلب اوقات شب ها در منزل نباشند با این مضمون که " شاید بروم و برگردم یا بروم و برنگردم" صحبت کردند. من هم به ایشان گفتم که آسمانی شدن مختص آقایان نیست و خانم ها می توانند آسمانی بشوند و ایشان وقتی حرف مرا شنید چیزی نگفتند و سکوت کردند. بعدها بعد از ازدواجمان ایشان این را اذعان داشتند که جمله شما ذهنم را درگیر خود کرده بود و فهمیدم که خودتان اهل شهادت هستید و در این وادی به سر می برد. بعد از جلسات متعدد با توجه به اینکه در ایشان نقص و ایرادی نمی دیدم هنوز تصمیم گیری برایم سخت بود، دچار حالت بحرانی شده بودم و نمی توانستم به ایشان جواب مثبت بدهم. چند وقتی بودکه از شهادت امام هادی (علیه السلام) می گذشت که آقا محمود به خواستگاری من آمده بودند و در همین حالت بحرانی بودم که یادم افتاد، من شب شهادت امام هادی (علیه السلام) به ایشان متوسل شده بودم و از ایشان مدد خواستم و گفتم هرکسی را که شما برای من مصلحت می دانید شریک زندگیم قرار دهید. با یاد این جمله دلم آرام گرفت و نسبت به تصمیمم مصمم شدم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام:علی نام خانوادگی:آقاعبداللهی تاريخ تولد: ۱۰/مهر/۱۳۶۹ محل تولد: تهران وضعيت تأهل: متاهل فرزند آخر و تک پسر خانواده ي آقاعبداللهی دانش آموخته ي دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری اعزام به سوريه در تاريخ: ۲۲ آذر ماه سال ١٣٩٤ به صورت مامور از سپاه قدس و سپاه انصار شهادت (به روایت)در تاريخ: ۲۳ دی ماه سال ١٣٩٤ محل شهادت: سوريه،حلب خانطومان باغ زیتون محل دفن: جاویدالاثر _شهید بی نشان مؤمن، مهربان، دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، شوخ طبع، دست و دلباز، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين خانواده، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي گمنام، ارادت خاص و ویژه به حضرت زهرا سلام الله علیها.. مراسمات مذهبي به خصوص هيأتهای بزرگوارانی چون: حاج منصور ارضی،حاج محمد طاهری ، زيارت كربلا و مشهد مقدس، تفريح و گردش، كوهنوردي، راپل، پرواز، ورزش هاي هيجاني، و در دوران تاهل و پدرش شدن عشق به همسر و فرزند... شهیدموردعلاقه: شهیدعلی صیاد شیرازی کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حاج علی آقا عبداللهی در تاریخ 69/7/10 در تهران به دنیا آمد و در سال 76 در دبستان رسالت منطقه 11 ثبت نام و کلاس اول رو سپری نمود و سال 77 به دبستان امید امام منتقل و تا کلاس پنجم دبستان را در آنجا گذراند دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی ابن سینا منطقه 11 سپری نمود کلاس اول دبیرستان را در دبیرستان شهید مفتح گذراند و دوم و سوم دبیرستان را در هنرستان فنی شهدا در منطقه 12 در رشته برق و الکترونیک گذراند . کاردانی رشته الکترونیک خود را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری سپری نمود . بلافاصله پس از اتمام درس در سال 1390 به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن یک دوره یکساله در دانشگاه امام حسین(علیه السلام) در سپاه انصار مشغول خدمت شد. در سال 91 ازدواج نمود و در سال 93 صاحب فرزند پسری به نام امیرحسین شد. در تاریخ 94/9/22 پس از دو سال پیگیری موفق به اعزام به سوریه گردید و در تاریخ 94/10/23 درست 31 روز پس از اعزام در منطقه خالدیه خان طومان به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهر ایشان جاویدالاثر بود و پس از سالها انتظار در آذر ماه ۱۴۰۲ در ایام فاطمیه به وطن بازگشت و همانطور که به حضرت زهرا«سلام الله علیها» ارادت ویژه ای داشت همانند ایشان نیز در این سالها بی نشان بود. و اکنون مزار مطهرش در قطعه ۵۰ مدافعان حرم بهشت زهراعلیهاالسلام تهران در کنار دیگر همرزمانش می باشد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
اوایل سال 1390 بود که زمزمه‌های اتفاقی بزرگ، کشوری پرسابقه به نام سوریه را به تدریج تحت تاثیر قرار می‌داد. تنش، منطقه‌ای بزرگ از خاورمیانه و آفریقا را در برگرفته بود و سوریه، ظاهرا مکان مناسبی برای تغییر وضعیت دنیا تشخیص داده شده بود. به فاصله چند ماه، سوریه از کشوری زیبا و آرام، تبدیل به منطقه‌ای پرآشوب و تنش شد. خیلی زود سوریه به محل تجمع گروه‌های مختلفی از افراطیون تکفیری‌ تبدیل شد و سرانجام «داعش» هم وارد میدان شد و جنگی بزرگ و آخرالزمانی بر سر آرمان‌های بزرگ بشری در سوریه آغاز شد. واضح است که کشوری با مختصات «جمهوری اسلامی ایران» با پشتوانه‌ای به نام «انقلاب اسلامی» در چنین شرایطی که بزرگترین آرمان‌های انسانی و الهی به خطر افتاده بود، آرام نمی‌نشست، در چنین شرایطی حمایت‌های جمهوری اسلامی ایران از کشور سوریه، که تبدیل به خط مقدم ایستادگی و مقاومت شده بود آغاز شد. به فاصله اندکی پس از آن ایران اعلام کرد که فرماندهان نظامی‌‌اش را به درخواست سوریه برای کمک مستشاری به سوریه اعزام کرده است. محرم ترک یکی از نظامیان و فرماندهان برجسته تخریب بود که در همان ماه‌های ابتدایی نبرد سوریه برای انجام مأموریت مستشاری به این کشور اعزام شد. ماموریت «محرم» کوتاه بود و قرار بود تنها دوهفته در سوریه به آموزش تخریب بپردازد و برگردد. او بیست و هشتم دی سال 1390 در آخرین روز ماموریتش بر اثر سانحه انفجار بشهادت رسید و نامش بعنوان اولین شهید مدافع حرم ایرانی در لیست فدائیان حضرت عقیله بنی‌‌هاشم(سلام الله علیها) ثبت شد. https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
شهید مهدی نعمائی عالی متولد 1363/6/29 درکرج هستند. اما اصالتا مازندرانی هستند. فرزند پنجم یک خانواده 9 نفره و دارای5 خواهر و 1 برادر بودند که پدرشون در سال91 به رحمت خدا رفتند. شهید نعمائی بسیار باتقوا، مهربان ، بااخلاق، باهوش، درسخوان ، بودند. بعد از قبولی در کنکور وارد دانشکده افسری شدند. درطول تحصیل جزء دانشجویان ممتاز دانشگاه امام حسین بودند. مدارک لیسانس مدیریت نیروهای مخصوص ، جوشکاری و برشکاری زیرآب تا عمق 40 متری مدارک غواصی ، تاکتیک و جودو را کسب کرده و مسلط به زبان عربی بودند. شهید مهدی 1388/3/8 با همسر شان عقد کردند. و بعد از چندماه زندگی مشترک خیلی خوبی رو شروع کردند. 7سال و 8 ماه و 21 روز باهمسرشون زندگی کردند... زمانش کوتاه بود اما بسیارموفق و بابرکت بود.. ثمره این ازدواج 2 دختر دوستداشتنی به نامهای ریحانه و مهرانه ست... شهید مهدی نعمائی با نام جهادی حاج مسلم ، عمری کوتاه اما سرشار از معنویت و برکت داشتند. با افتخار و تمام توان خودشون رو وقف دفاع از حریم آل الله کردند. ایشون از ابتدای جنگ سوریه حضور داشتند اما این اواخر به طور کامل با خانواده در سوریه زندگی میکردند. حاج مسلم یکی از فرماندهان موفق در آزادسازی شهر حلب بودند و بیشتر مردم حلب میشناختنشون و دوسشون داشتند.  بعد از حلب ، مسئولیت جانشینی قرارگاه استان حماه سوریه را بعهده گرفتند. این شهید بزرگوار در 95/11/23 مصادف با شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در مسیری که به همراه 2 تن از همرزمانشان در خودرو به طرف منطقه میرفتند، توسط مین کنار جاده، (تله انفجاری ) که دشمنان حرامی قرار داده بودند به درجه رفیع شهادت نائل شدند. همچنین 2تن از همرزمانشان به درجه جانبازی نائل شدند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
‍ ‍ با به دنیا اومدن پسرمان لذت زندگیمان چندین برابر شده بود. راه شهادت رو انتخاب کرده بود و از این بابت نگران دلبستگی به خانواده بودن، با پیگیری و اصرار های شدید سال ٩۶ بازم با پیگیری و اصرارهای شدید ، رفتن سوریه چون می خواستن دست داعشی های خون آشام و آمریکایی ها و دشمنان رو از حرم ال الله( علیهم السلام) و حریم کشور قطع کنن. تو سحرگاه دوشنبه 16 مرداد 1396 تو منطقه التنف سوریه به همراه چند ایرانی دیگه تو بین نیروهای گردان سیدالشهدای حشدالشّعبی عراق مشغول مأموریت مستشاری بودن که با حمله سنگین و غافلگیرانه داعش روبرو شدن. نهایتا بعد از چند ساعت درگیری چندتا از بچه های ایرانی و عراقی شهید شدند. ایشون که مجروح شدن رو هم به اسارت بردند. داعشی های ملعون  از حمله به مقر و دستگیری و شهادت شون فیلم گرفتند. تو خیال خامشون می خواستند بچه های رزمنده و ملت رو بترسونند ولی کور خوندند، ( تعزّمن تشاءو تذّل من تشاء) با نشر این تصاویر باعث سرافرازیشون و مجاهدان راه خدا و وحدت بی سابقه بین همه اقشار شدند،️ همه می گفتن: انگار اون داعشی در دستانش اسیر شده که این همه ترس و واهمه در چهره اش موج میزد. انصافا که سعی کردن مث شیربچه حیدر کرار باشن و با شجاعت درس مردانگی به اونها و همه بدهند. راستی بعد شهادتشون اقا گفتن شهید حججی حجتی الهی در برابر چشمان همگان شد همچنین شهید حججی ها  از رویش های انقلاب است. حاج قاسم هم گفتن که به حلقوم بریده این شهید قسم انتقام شهید حججی را می گیریم ، بالاخره ٢٠ روز بعد از خبر شهادتشون حزب الله لبنان طی یک عملیات پیکر  رو تحویل دادند. تو تاریخ ۵ مهر ماه ٩۶  با حضور صد ها هزار نفر از شما مردم ولایت مدار پیکر شون رو تشییع کردند. حاج‌‌احمدکاظمی‌ سرش ترکش خورده‌ بود! درحالت کما بود! رو تخت‌ بیمارستان‌ یهو‌ پاشد نشست! رفقاش‌ گفتن‌: چیشد بیهوش بودی‌ که؟ گفت: حضرت‌زهراعلیهاالسلام اومد. گفت‌: پسرم‌ پاشو بروبه‌ کارات برس. رفقای محسن‌حججی میگفتن: محسن‌ جلومون‌ تیر خوردو افتاد! بالاسرش فاتحه هم‌ خوندیم !! داعشیا که‌ رسیدن محسن پاشد! وایساد!! شاید حضرت‌زهراعلیهاالسلام اومد. گفت‌: پسرم‌ پاشو به‌ کارت‌ برس. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
تاریخ تولد: ۱۳۴۹/۶/۲۵ تاریخ ازدواج: ۱۳۷۲ نام و نام خانوادگی همسر: اشرف سادات براتی دوفرزند:سیدعلی ۲۷ ساله وزهراسادات ۲۵ ساله تحصیلات: کاردانی تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۱۶ مکان شهادت: روستای خلصه حلب نحوه شهادت : انفجار مهیب تانک مزارشریف : گلزار شهدای احمد آباداز توابع شهر درچه اصفهان دهه اخرماه مبارک رمضان سال 1393بودکه توفیق زیارت امام رضا(علیه السلام)نصیبمان شد. داخل صحن روبه روی گنبدطلا نشسته بودیم چشم ودلمان گره خورده بودبه گنبدطلایی حرم امام رضا(علیه السلام) اشرف خانم !یه حاجت بزرگی دارم وازآقاخواسته ام که من روبه حاجتم برسانه توهم دعاکن حاجتم روبگیرم اگه قابل باشم چشم چند روز بعدازبرگشتمان ازمشهدعازم سوریه شد روز خاکسپاری سیدیحیی همزمان باروز شهادت امام رضا(علیه السلام)بود وانجابودکه فهمیدم سیدیحیی به حاجتش رسید. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#معرفینامه #شهیدمدافع_حرم #سید_یحیی_براتی تاریخ تولد: ۱۳۴۹/۶/۲۵ تاریخ ازدواج: ۱۳۷۲ نام و نام خانواد
برگهای پاییزی زیرپاهاخش خش میکرد که خداوند چشمان آسیدحسن ومنورخانم رابه جمال دوکودک ؛بنام سیدیحیی وصدیقه سادات روشن کرد؛ باداغ درگذشت صدیقه سادات درنوزادی سیدیحیی براتی تنهایادگاراین ولادت شد.. چون پدرش مختصرناتوانی که دریکی ازدستانش داشت کناردرس ومطالعه کمک حال پدربودبعداخذ مدرک دیپلم واردسپاه پاسدارن شدخدمت او21سال درلشکرامام حسین علیه السلام به طول انجامید..دراوج جوانی درسالروز ازدواج حضرت علی وحضرت فاطمه سلام الله علیهم  تالی سنت نیکوی پیامبرش شدوپیوندآسمانی اش رابادختری ازخاندان سادات نبوی بست وثمره آن دوفرزند به نامهای سید علی وزهراسادات شد.. حب امام حسین علیه السلام ازسیدیحیی انسانی ساخت که در45سالگی باشنیدن تجاوز تروریست های داعش به سوریه وبارگاه حضرت زینب( سلام الله علیها)هجرت کرد وبلاخره درتاریخ 1394/09/16دریک روز سرددردفاع ازحرم زینب(سلام الله علیها) و جریان آزادسازی روستای خلصه دراستان حلب براثرانفجارتانک واصابت ترکش برپیکرنازنینش به درجه رفیع شهادت رسید وشهدشیرین شهادت رانوشید وپیکرپاکش درگلزارشهدای احمدآباد ازتوابع شهردرچه استان اصفهان سکنه گزید. دوروز تاسوعا وعاشوراکه می شدازصبح باپدرم درپخت غذای نذری کمک میکردیمو بعد از نماز ظهروعصر هم مشغول پخش غذای نذری می شدیم ولی او هیچ وقت ازغذای نذری نمی خورد اگرهم کسی تعارف میکرد به نیت تبرک چند قاشقی میخورد یکبار که ازپدرم پرسیدم باباجون چراشما ازغذای نذری نمی خوریدحتی صبح تا حالا هم آب نخوردین پدرم درحالی که اشک درچشمانش حلقه زده بود با لبخند ملیحی گفت: هرچی فک میکنم دلم نمیاد در این روز چیزی بخورم درصورتی که امام حسین(علیه السلام) بالب تشنه به شهادت رسید چه خوبه ماشیعیان دراین روزکم غذابخوریم وتامیشه آب هم ننوشیم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#قسمتی_از_وصیتامه #شهیدمدافع_حرم_سیدیحیی_براتی ازقافله شهداجاافتادم وهمیشه وقتی یاد وخاطره شهدا رام
نصف شب بیدار شدیم ..عملیات بود ..حال و هوای بچه ها عوض شده بود...معلوم بود اتفاقاتی می افتد ...راه افتادیم ؛هفت نفر بودیم به فرماندهی شهیدسجادمرادی عملیات در شهر خلصه از توابع خان طومان و حلب بود ...سوار ماشین شدیم ..سجاد که خیلی شوخی میکرد و همیشه خنده بر لب داشت بیشتر از همه معلوم بود حالش دگرگون شده ...در راه زیر آتش شدید دشمن بودیم ..هر لحظه احتمال زدن ماشین ما بود ‌...صدای انفجار ... تیر قناصه ... تیربار ها ... تک تیرانداز ها ... بچه ها نگران انفجار ماشین بودن ...اما باز هم سجاد شروع کرد ...شرط اول فرماندهی روحیه دادن به بچه هاست؛ سجاد شروع کرد به مداحی تا حواس بچه ها را پرت کند و به بچه ها گفت آهسته به خشاب ها بزنید ...(به جای سینه زنی) حدود ۱۵ دقیقه مداحی کرد .. شعر معروف سیدرضا نریمانی .. حسین جانم ... حسین جانم ... حسین جانم جانم جانم ...حسین جانم ..حسین آقام ...حسین مولام ... ادامه داد ...اذان گفته بودند و کم کم داشت آفتاب میزد و ما نماز نخونده بودیم ...بچه ها گفتن سجاداوآفتاب داره میزنه و نماز نخوندیم ... چیکار کنیم ؟ سجاد اشاره کرد به سیدیحیی .. گفت سید پیش نماز ماست ...آقا سید چیکار کنیم ؟ شهیدسیدیحیی براتی که آخرین ساعت های زندگی رو سپری میکرد عاشقانه گفت : به خدا همین نماز با پوتین و عقب ماشین اون دنیادستمون رو میگیره ... حدود ساعت ۱۰ صبح موشک و تانک و شهادت فرمانده و پیش نماز عاشق ... آری... شهیدسجادمرادی فرمانده دلها بود ..شهیدسیدیحیی براتی پیش نمازی عاشق بود که بهترین نمازش را عقب ماشین به جا آورد ...یادمان باشد .. شهدا هر کدام درس عبرتی هستند ...پس این درس عبرت ها را برای دوستان خود بفرستید تا با شهدا آشنا بشوند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
 برای بانوی صبر السلام ای بانوی سلطان عشق السلام ای بانوی صبر دمشق زیبنبِ دنیا و عقبیِ علی شرح مدح لافتی الا علی در مسیر شام غوغا کرده ایی شهر را آشوب برپا کرده ایی خطبه خواندی از غریبی حسین زنده کردی کربلا در عالمیین گر نبودی کربلایی هم نبود گریه و شور و نوایی هم نبود رنج هایی ست فراوان دیده ایی خیمه ها، غارت، سواران دیده ایی دیده بودی، حلق و چشم و حرمله گریه کردی پا به پای قافله بسم الله النور… صَلی الله علیک یا اُماه یا فاطمه الزهرا”سلام علیک” وَلاتَحسَبن الذینَ قُتلوا فی سَبیل الله اَمواتا، بَل احیاء عند رَبِهم یُرَزقون هرگز نمیمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جدیده عالم دوام ما… چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است، هرچه به زمان رفتن نزدیک تر می شوم قلبم بی تاب تر می شود…نمی دانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم…نمی دانم چگونه خوشحالی ام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم…به حسب وظیفه چند خطی را به عنوان وصیت با زبان قلم می نویسم… نمیدانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پر عشق رساند… نمی دانم چه چیزهایی عامل آن شد… بدون شک شیر حلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است… عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام… و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم… خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم… چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهلبیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند… که اگر این چنین شد؛الحمدالله رب العالمین… اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید… اوست که رو سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند… همسر عزیزم زهرا جانم اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلی ام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد… مبادا بی تابی کنی، مبادا شیون کنی، صبور باش و هر آن خودت را در محضر حضرت زینب بدان… حضرت زینب بیش از تو مصیبت دید. پدر عزیزم همیشه و در همه حال الگوى زندگی و مردانگی ام تو بوده و هستی، اگر روزی خبر شهادتم را دیدی، زمانی را در مقابل خود فرض کن که حسین بن علی در کنار جگر گوشه اش علی اکبر حاضر شد… داغ تو بیشتر از داغ اباعبدالله نیست… پس صبور باش پدرم، می دانم سخت است اما می شود… مادر عزیزم ام البنین علیهاالسلام ۴ جوان خود را فدای حسین و زینب کرد و خم به ابرو نیاورد. حتی زمانی که خبر شهادت پسرانش را به آن دادند باز از حسین سراغ گرفت؛ پس اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی، همچون ام البنین صبورانه و با افتخار فریاد بزن که مرا فدای حسین و حضرت زینب کرده ای و مبادا با بی تابی خود دل دشمن را شاد کنید… برادر عزیزم اگر روزی مرا در لباس شهادت دیدی آن لحظه ایی را به یاد بیاور که اباعبدالله بر بالین عباس ابن علی حاضر شد و داغ برادر کمرش را خم کرد… مبادا ناسپاسی کنی، مبادا به هدیه ایی که تقدیم اسلام کرده اید شک بیاورید… خواهران خوبم لحظه ی وداع با شما و مادرم و پدرم مرا به یاد آن لحظه ایی انداخت که اهل حرم حضرت علی اکبر را راهی میدان جنگ می کردند؛ پس اگر من هم رو سفید شدم غم و غصه و اشک و ناله خود را فدای علی اکبر کنید و مبادا داغ خود را از داغ دل اهلحرم بیشتر بدانید… پسر عزیزم، علی جان… ببخشید اگر قد کشیدنت را ندیدم و مرد شدنت را نظاره نکردم… سعی کن راه مرا ادامه بدهی… سعی کن کاری کنی که سرانجام آن به شهادت ختم شود… پدر و مادر همسر عزیزم… همیشه شما را همچون پدر و مادر واقعی خودم می دانستم و خوشحال ام که سرنوشتم با حضور در خانواده شما رقم خورد… به شما هم جز صبر و تحمل چیز دیگری سفارش نمی کنم، همیشه یاد داشته باشید علی اکبر حسین هم تازه داماد کربلا بود… از همه میخوام این رو سیاه را حلال کنید، اگر حقی از کسی ضایع کردم، اگر غیبتی پشت سر کسی کردم، اگر دلی را رنجاندم، اگر گناهی از من سر زد؛ حلالم کنید… اگر شهید شدم تا جایی که اجازه داشته باشم؛ شفیعتان خواهم بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398