eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
566 دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل ازعملیات خودش را برای آماده کرد. مطمئن بود توی این عملیات شهیدمی شود. رفت جلویش و پرسید که پیامتان برای مردم چیست ؟رضا پیام نداد او گفت که وصیت من این است که باشند. ✍ :همسنگران شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قهرمان عرصه های و بود کم صحبت می کرد. نبود و خستگی نمی شناخت. اهل تهجد بود و اگر از وی در مورد عملیاتی سئوال می شد، تمام حرکات و تاکتیک ها و تحرکات چریکی خود را به دیگر بچه ها نسبت می داد. با این که فردی بسیار عاطفی بود اما در مواقع عملیات، همچون نعره می زد و از پا افتادن رفیقان همراه، او را از رسیدن به هدف باز نمی داشت. وی پیشبرد اهداف اسلامی خویش را بر سه اصل بنا نهاده بود فراخواندن دوستان به ، جذب افراد بی تفاوت و تلاش در جهت اصلاح آن ها. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شب عمليات خيبر بود. داشتيم بچه‌ها را براي رفتن به خط آماده مي‌كرديم. حاجي هم دور بچه‌ها مي‌گشت و پا به پاي ما كار مي‌كرد. درگيري شروع شده بود. آتش عراقي‌ها روي منطقه بود. هر چي مي‌گفتيم « ! شما برگردين عقب يا حداقل برين توي سنگر.» مگر راضي مي‌شد؟ از آن طرف،‌ شلوغي منطقه بود و از اين طرف،‌ ما براي حاجي. دور تا دورش حلقه زده بودند. اين‌جوري يك سنگر درست كرده بودند براي او. حالا خيال همه راحت‌تر بود. وقتي فهميد بچه‌‌ها براي حفظ او چه نقشه‌اي كشيده‌اند،‌ بالاخره تسليم شد. چند متر آن‌طرف‌تر،‌ چند تا بود. رفت پشت آن‌ها. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
رسول هميشه لبانش پر از بود. يكي از نوجوانان آن موقع بود. او هميشه در كارهاي كشاورزي به پدربزرگش کمک می کرد. رسول، آدمي متدیني بود كه اكثر وقتها در بود و نمازها را با ادا مي كرد و هميشه مي كرد كه خدايا دولت ما، ايران اسلامي را از تجاوز دشمن محفوظ بدار و ما را بر دشمن بعثي پيروز بدار. ✍ :آقاي احمد ممندي، دوست شهيد رسول رسولي 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
: محمدحسین             : محقق پذیرش قرارگاه حمزه          : ۱۳۴۳/۰۵/۰۱ : ۱۳۶۳/۱۲/۱۶  آمده بود مرخصی ولی دلش قرار نداشت. می گفت: «زندگی تو رو دست ندارد. دلم برا دوستام تنگ میشه.» هرچند کم می اومد مرخصی ولی دلش تو جبهه ها بود می گفت: «دلم می خواد تو جبهه بمونم چون همه جا می ده.» ✍ : پدر شهید) 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
مرسوم است به میمنت ازدواج، جلوی پای عروس و داماد می کنند. این رسوم را کومله نیز اجرا می کرد، با این تفاوت که قربانی ها در آنجا بودند. یک بار چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از بردند. پس از مراسم، آن گفت:" باید برام قربانی کنین تا به خونه شوهر برم". دستور داده شد قربانی ها را بیاورند. شش نفر از بچه های بسیج اصفهان که شاید حداکثر سن آنها 14 سال نمی شد را آوردند و تک تک از پشت، سر بریدند. شهدای نوجوان مانند مرغ سر بریده پر پر می زدند و آنها و می کردند.اما این پایان ماجرا نبود.آن دختر دوباره تقاضای قربانی کرد و این بار شش نفر ، چهار نفر و دو نفر روحانی را آوردند و این دوازده نفر را نیز سر بریدند. من و عده دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند، به حالت بی هوشی و اغما افتاده بودیم و در این وضعیت، مجددا ما را روانه ی زندان کردند.😭😭 ـــــــــــــــــــــــــــــــ ،ص کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شب بود. آقا مهدی رزمندگان را برای آغاز عملیات خیبر بدرقه می کرد... نوبت به خداحافظی با رسید. کوله پشتی او را از پشت باز کرد و در آن چند قوطی کمپوت گذاشت. حمید پرسید: آقا چکار می کنی؟ آقا مهدی گفت: این کمپوت ها را با خودت ببر، بدردتان می خورد. حمید قبول نکرد و مانع این کار شد. حمید با بچه های لشکر به سمت راه افتادند. گویا آقا مهدی می دانست این با حمید است. آن گاه که همه نیروها حرکت کردند، آقا مهدی نشست و سیر گریست. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
🌷« اوایل سال 1360 بود بعضی از بچه های دور اندیش سپاه صحبت از نوشتن وقایع جنگ را پیش آوردند. از آن به بعد روایت وقایع جنگ به صورت جدی شروع شد. من هم این کار را شروع کردم. کار مهم و با ارزشی بود که تقریبا همه فرمانده‌های رده بالا و مسئولین، ارزش این کار را می‌دانستند. ابتدا با فرمانده ها مصاحبه می کردیم و بعد تصمیم گرفتیم همزمان با انجام عملیات، مکالمه فرمانده ها که از طریق بی سیم با هم انجام می‎دادند را نیز کنیم. در عملیات « » و « » 10 نوار به مسئول بی سیم دادیم تا بعد از ضبط به ما برگرداند. بعد از عملیات به سراغ مسئول بی سیم رفتیم و سراغ نوارها را گرفتیم، گفت؛ یکی از فرمانده ها آن‌ها را گرفت و گفت این نوارها مطالب مهمی دارند که نباید دست کسی بیفتد. هر چه توضیح دادیم که نوارها را پیش خودمان نگه می‌داریم و جایی پخش نمی شود، کسی حرفمان را گوش نکرد، رفتیم پیش حاج محسن گلایه کردیم و تمام ماجرا را برایش تعریف کردیم، حاج محسین خودش یکی از مشوقین ما برای انجام این کار برود، سریع جلسه ای ترتیب داد، تا موضوع بررسی شود شهید باقری هم در آن جلسه بود. نوبت به او که رسید، گفت؛ اگر این برادران مورد اعتماد هستند، پس چرا کنار باشند و در حین عملیات وقایع را ثبت نکنند؟ همین چند کلام باقری، از آن‌جایی که بود و داشت، همه را متقاعد کرد. نتیجه همین چند کمله حرف باقری این شد، که کار ضبط و ثبت وقایع جنگ، جدی تر از قبل ادامه پیدا کند و در همان جلسه قرار شد ، و را بعد از هر عملیات در اختیار ما قرار می‌‎دادند. ✍ : دوست و همرزم شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نیروی هوایی که بود، ماهی یک بار به دیدار ما می آمد. وقتی هم که به خانه ما می آمد، مستقیم به زیرزمین می رفت تا ببیند ما چی داریم و چی نداریم. وقتی و یا را می دید، می گفت: « ! اینها چیه که اینجا انبار کردید؟! ... خیلی ها هم ندارند بخورند، آن وقت شما ...» خلاصه هرچی که بود جمع می کرد و می ریخت توی ماشین و با خودش می برد به می داد. یادم هست وقتی هفتم عباس رسید، در دلم آشوبی به پا شد. از بعد هفتم، هر روز صبح 100 تومان می دادم و با تاکسی می رفتم مزار شهدا و تا ظهر که پدرش از سر کار بر می گشت، سر مزار می نشستم و با او حرف می زدم. گاهی داد می زدم و گاهی هم جیغ می کشیدم؛ خلاصه اشک و گریه خورد و خوراکم شده بود. ( ✍ : مادر شهید بابایی) 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
دايي مصطفي خيلي ما را دوست داشت ما را از دست داده بوديم . يك روز آمد به من گفت مي خواهم امتحان شهري گواهينامه بدهم اگر قبول شدم خيلي خوبي برايت مي آورم . اتفاقا قبول شد و هديه بسيار خوبي براي من آورد . ✍ :خواهر زاده شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حسین به هنگام کودکی به انجام و خود مقید بود و دوستان خود را نیز بر همین اساس انتخاب می­ کرد. همسر شهید نیز اضافه می­ کند که در زندگی مشترک اما کوتاه با وی که بیش از یک سال طول نکشید، او را انسانی وارسته با تمام صفات پسندیده می ­دیدم. او نسبت به و من و خواهرش تاکید بسیار می کرد و همواره ­زهرا(س) را به عنوان الگویی برای شخصیت و رفتارمان توصیه می­ کرد. ✍ : مادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهید از خود آگاه بود، چنان که به یکی از روحانیون متعهد کرمانشاه گفته بود: " را در خواب دیدم که به من گفت شیرودی یک خیلی خوبی برایت گرفته ام و باید بیایی و در این عمارت بنشینی". 🌷 🌷 خاطرات شهید شیرودی 👇 http://emamzadeganeshgh.ir/1399/11/08/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398