🍀🍀🍀💫 #رویای_نیمه_شب
#قسمت_هفتادُ_سوم
_ من خودم عصای آن حضرت هستم؛ نشانه ای روشن و غیرقابل تردید ک همه پندارهای باطل و فاسد را میبلعد.
حاکم پیش آمد و صورت و دندان های ابوراجح را معاینه کرد. پس از آن ب سر جایش برگشت و نشست. کاملا گیج شده بود. وزیر دست کمی از او نداشت. ابوراجح گفت:( دست از دشمنی با شیعیان بردارید و آنها را ک در سیاهچال ها ب بند کشیده اید، رها کنید! ایمان بیاورید ک مولایم هست و زنده است و وارث دانایی و توانایی پیامبر است. بگذارید ما و دیگر برادران مسلمانمان در کنار هم با صلح و صفا زندگی کنیم.)
پس از دقیقهای سکوت، حاکم ب وزیر گفت:( حرف بزن! چرا ساکتی؟)
وزیر گفت:( قدرت شما و حتی قدرت خلیفه، در مقایسه با مقام و توانایی امام شیعیان، هیچ است. من تا امروز، وجود و حقانیت او را نمیپذیرفتم. برای رضایت شما، با شیعیان بی گناه بدرفتاری کردم. برای این ک ابوراجح کشته شود، علیه او توطئه چیدم. حالا قبل از آنکه مورد خشم و انتقام حضرت مهدی قرار گیرم، باید توبه کنم. کارهایی کردهام ک مردم این شهر از من بیزار شدهاند. باقی ماندن من در این مقام ب ضرر شماست. بهتر است شیعیان در بند را آزاد کنید و ب امامشان احترام بگذارید.)
ابوراجح ب حاکم گفت:( شیعیان در این شهر فراوانند. آنها با دیگر برادران مسلمان خود، هم چون انگشتان یک دست اند. اگر بین ما اختلاف بیندازند، مقام شما متزلزل میشود. ب توصیه وزیر گوش کنید. امیدوارم خداوند همه مارا ب راه راست هدایت کند و از گناهانی ک کردهایم بگذارد!)
_ خوش حالم ک هاشم باعث شد از خون تو بگذرم. من تا امروز، برای تحقیر شیعیان، پشت ب مقام حضرت مهدی مینشستم. قبل از آنکه بروید دستور خواهم داد سریرم را رو ب مقام آن حضرت بگذارند.
ب وزیر گفت:( زود برو و شیعیان در بند را آزاد کن! همگی را ب حمام ببرید و لباس مناسبی بپوشانید و به هر کدام ک میپذیرند، پنجاه دینار بدهید.)
با خوشحالی ب ابوراجح نگاه کردم. حاکم ب او گفت:( تو حالا مورد توجه مردم حله هستی. آیا خیالم راحت باشد ک قصد سرنگونی مرا نداری؟)
ابوراجح گفت:( من مردی حمامی هستم. آرزویی جز این ندارم ک مسلمانان در کنار هم زندگی خوبی داشته باشند.)
خواستیم برویم ک حاکم ب ابوراجح گفت:( از کجا معلوم ک امام زمان تو را شفا داده باشد؟ شاید کار پیامبر بوده.)
ابوراجح لبخندی زد و ردیف دندانهای زیبای خود را ک چون مروارید میدرخشید، ب نمایش گذاشت. گفت:( نام و کنیه آن حضرت، نام و کنیه پیامبر است. از حیث آفرینش و زیبایی، شبیهترین فرد ب رسول خداست. من ک موفق ب زیارت مولایمان شدهام، انگار پیامبر گرامی اسلام را زیارت کردهام. فراموش نکنید آن حضرت، فرزند پیامبر است. تعجبی ندارد ک فرزند ب جدش شبیه باشد. هرکس ب پیامبر علاقه دارد، نمیتواند امام زمان را دوست نداشته باشد.)
ادامه دارد....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊جهان محیط وسیع
💗عنـایت است امـروز
🎊وجود، مرکز
💗نور هدایت است امروز
🎊عطا و جود و
💗کرم بی نهایت است امروز
🎊دهید مژده که
💗عید ولایت است امـروز
🎊عید امامت و زعامت
مولای منتظران مبـارک🎉🌹
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🌷❣️ســـــلام🌟
🌷سهشنبه پراز شادی و نشاط
🌸آرزو میکنم هر چه صفای دل
🌷سلامت تن,عشق پاک
🌸و اجابت دعاست
🌷از آن شما مهربانان باشد
🌸روز خوبی در کنار
🌷عزیزانتان داشته باشیـد
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔺نفوذ امنیتی به بخش حراست دفتر نتانیاهو به وضوح نشان میدهد که #اسرائیل و سرویسهای اطلاعاتیاش دچار حفرههای امنیتی فراوان هستند....
▪️عموم تحلیلگران غرب آسیا، گزافهگوییهای اخیر او علیه #ایران و مقاومت را با هدف فرافکنی نسبت به این شرایط بحرانی و اعتراضات داخلی ارزیابی میکنند!
✍نور نیوز
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔴 رئیس جمهور روز جمعه به اصفهان میآید
نماینده مردم خمینی شهر در مجلس شورای اسلامی:
🔹 طبق اطلاع بنده ریاست محترم جمهور روز جمعه هفتم مهرماه، در صورتی که مانع و مشکلی وجود نداشته باشد، برای افتتاحیه جایزه بینالمللی مصطفی(ص) به اصفهان میآید.
🔹 البته این سفر یک سفر کاری و استانی نیست که قرار باشد پروژهای افتتاح شود و یا مشکلات استان و یا مصوبات سفر گذشته بررسی شود، بلکه به دلیل برگزاری جایزه مصطفی در اصفهان ایشان هم در این همایش حضور پیدا میکنند.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🍀🍀🍀💫 #رویای_نیمه_شب
#قسمت_ هفتادُ_چهارم
حاکم و وزیر، ما را تا بیرون از ساختمان پذیرایی همراهی کردند. موقع خداحافظی، حاکم به ابوراجح گفت:( چطور است اسب مرا به عنوان هدیه بپذیری.)
ابوراجح در میان حلقه کسانی که او را با علاقه تحسین نگاه میکردند و دست به لباسش میکشیدند، گفت:( شما به اسبتان علاقه دارید. من هم نه جای نگهداریاش را دارم و نه میتوانم از آن مراقبت کنم. هدیه شما را میپذیرم و دوباره به خودتان تقدیم میکنم.)
حاکم گفت:(می خواهی قوهایت را پس بگیری؟)
_ اگر بگویم نه، دروغ گفتهام.
همه خندیدیم و خوشحال و راضی، از یکدیگر جدا شدیم.
عصر آن روز خبر رسید ک زندانیها آزاد شدهاند و به همراه خانوادههایشان در راهند تا به دیدن ابوراجح بیایند و از او تشکر کنند.
دیدار پرشوری بود. حماد و پدرش میان زندانیهای آزاد شده بودند. ابوراجح از دیدنشان اشک شوق ریخت و آنها با دیدنش، سجده شکر ب جا آوردند. هیچ کس ب یاد نداشت ک شیعیان حله، روزی ب مبارکی آن روز را گذرانده و آنقدر شاد و امیدوار باشند. از جایی ک ایستاده بودم، ریحانه و قنواء را دیدم ک بین زن ها بودند و با خوشحالی ب آن سو ک حماد و پدرش ایستاده بودند نگاه میکردند. آزادشدگان پس از ساعتی رفتند و تنها صفوان و حماد ماندند. همسر صفوان ک صبح ب خانه رفته بود، دوباره برگشته بود و در هر فرصتی، حماد را در آغوش میگرفت و میبوسید. او هم مثل زنان دیگر، همراه با لبخند، اشک میریخت.
ام حباب ظرفی میوه ب من داد تا ب اتاقی ک مردها درآن بودند، ببرم.
_ دارم از پا میافتم. میوه را ک تعارف کردی، ب مطبخ برو و کوزه ای آب بیاور.
وارد مطبخ ک شدم، یکه خوردم. ریحانه آنجا مشغول شستن میوه ها بود. پیرزنی آنها را در چند ظرف میچید. بیصدا برگشتم و ب در زدم.
_ خسته نباشید!
ریحانه چادرش را مرتب کرد. کوزه را برداشتم و زیر شیر خمره گرفتم. پیرزن گفت:( آفرین! آب را ک بردی، زور برگرد و این ظرف های میوه را هم ببر. خیر ببینی!)
کوزه و چند ظرف میوه را ک بردم، منتظر ماندم تا شربت آماده شود. ب ریحانه ک از ته تشت آب، دانه های انگور را جمع میکرد گفتم:( کارهای اینجا بسیار زیاد است! میخواهید ب امینه یا قنواء بگویم بیایند تا دست تنها نباشید؟)
پیرزن در حین جویدن چیزی مثل نارگيل گفت:( پس من اینجا چه کارهام! خانم های اشراف فقط بلدند دستور بدهند و بزرگتری کنند. ب درد کار نمیخورند! بالا بالا مینشینند و ما فقیر فقرا باید بگذار بردارشان کنیم.)
ریحانه گفت:( میخواستند برای کمک بیایند. من گفتم بالا باشند و ب مهمان ها برسند.)
پیرزن برایم پیاله ای شربت انبه ریخت و ب دستم داد.
ریحانه گفت:( باید ببخشید! ما اینجا ماندیم و زحمت مان افتاد روی دوش شما. ب پدرم گفتم ب خانه خودمان برویم، پدربزرگتان نگذاشت.)
پیرزن ب ریحانه گفت:( کجا از اینجا بهتر! خانه شما ک جا نداشت دختر.)
گفتم:( چ افتخاری بالاتر از این ک میزبان ابوراجح باشیم.)
پیرزن میان حرفم پرید و گفت:( از همین میترسیدم ک یکی بیاید و ما را ب حرف بگیرد.)
ریحانه نگاهش را ب صورت رنگ پریدهی پیرزن دوخت و با لبخندی از روی شرم، عذرخواهی کرد.
گفتم:( فکرش را ک میکنم میبینم قصه عجیبی است. با معجزهای ک اتفاق افتاد، خدا سایه ابوراجح را از سر شما و ما کم نکرد. من و پدربزرگم، قنواء و مادرش و صدها نفر دیگر ب نور حقیقت راه پیدا کردیم. شیعیان در بند آزاد شدند. حدس میزنم مرجان صغیر از این ب بعد با شیعیان مدارا کند. پدر شما درباره تشیع و امام زمان با من صحبت کرده بود. صحبت های او مرا در یک دوراهی، یا بهتر بگویم، در یک بن بست قرار داده بود. دیشب پدربزرگم ب من میگفت ک مبادا ب تشیع، گرایش پیدا کنم. با این اتفاق عجیب، ن تنها من یقین کردم که امام زمان ب عنوان تنها حجت خدا بر زمین، زندهاند و قدرتی پیامبر گونه دارند، بلکه پدربزرگم هم شیعه شد.)
ادامه دارد.....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁هر صبح
🧡هدیه خداست
🍁امـروز آرزو میکنم
🧡در پناه لطف بیکران
🍁حضرت عشق ، سلامت باشید
🍁 صبح زیباتون بخیر
🧡 چهارشنبه تون بی نظیر
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست خوب، آدم رو جاهای خوب میکشونه
#حسین_یکتا
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر تو درود 🌸
ای که میلادت
نقطـه عطف خلقـت اسـت!🌹
بر تو درود 🌸
که عشـق، خود را
با نام تو تجلی داد
و خلقت، 🌸
بی وجود تو معنایی نداشت؛🌹
🎊میلاد فرخنده پیامبر اکرم
🌸حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
و هفتــه وحــدت مبـارک🌹
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🇮🇷 مراسم افتتاحیه کنگره شهدای شهرستان شاهین شهر و میمه
🌹همراه با عطرافشانی قبور مطهر شهدا🌹
🗓 زمان : پنجشنبه ۶ مهرماه ۱۴۰۲
🕞 ساعت ۱۵:۳۰
📍 مکان : گلزار شهدای بهشت معصومه شاهین شهر
#هفته_دفاع_مقدس
#ما_متحدیم
#ستاد_کنگره_شهدای_شهرستان_شاهین_شهر_و_میمه
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
📷 گزارش تصویری
نمایشگاه پایگاه های اسوه بسیج
ارائه دستاوردهای پایگاه های برتر در نمایشگاه و انتقال تجربیات و الگوهای موفق به سایر پایگاه ها
#بسیج
#پایگاه_اسوه
#ناحیه_مقاومت_بسیج_شاهین_و_میمه
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
براندازای خارجنشین در جدیدترین حرکت برای خالی کردن جیب براندازای احمق، یه راهپیمایی ۵ کیلومتری راه انداختن که برای شرکت کردن باید پول بدی! :))
زن زندگی آزادی برای هر کی نون نداشت برای اینا خوب پولی داشت :))
💬 آدم
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نوجوانان اصفهانی در نقش پدران و پدربزرگان خود در دوران دفاع مقدس در نمایشواره کنگره ملی شهدای استان اصفهان
🔹این نمایشواره به تاریخ اسلام و انقلاب میپردازد
#جهاد_ادامه_دارد
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از پرتاب موفق ماهواره نور؛ دانشجوها سردار جعفرآبادی، فرمانده بخش فضایی نیروی هوافضای سپاه رو اینجور رو دست به هوا پرتاب کردن
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴وزیر اطلاعات: تلاش برای ترور زنجیرهای چند مولوی، قاضی و پاسدار در کشور خنثی شد
♦️این ترورها قرار بود هشتم مهر انجام بگیرد تا طرفهای مختلف یکدیگر را مقصر کنند و به اختلافات قومی و مذهبی دامن بزنند.
♦️دشمنان بهدنبال ناامن کردن مرزهای شرقی کشور هستند و لازم است علمای شیعه، اهل سنت و مسئولان هوشیار باشند.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
ذره بین🔍
🍀🍀🍀💫 #رویای_نیمه_شب
#قسمت_هفتادُ_پنجم
ریحانه گفت:( دیروز و امروزِ من، پدرم، مادرم و صدها نفر دیگر، زمین تا آسمان باهم فرق دارد. چقدر از آزادشدن زندانی ها خوشحال شدیم! جز پوست و استخوان چیزی از آنها نمانده. مدتی طول میکشد تا بهبود پیدا کنند. پدرم بارها میگفت گیرم که صفوان گناهکار است، حماد چ تقصیر و گناهی دارد! او را دیدید؟ نای راه رفتن نداشت.)
دلم میخواست صحبت را ب جایی بکشانم ک ریحانه، جوانی را ک در خواب دیده بود معرفی کند. گفتم:( خوابی را هم ک شما دیدهاید عجیب است. آن طور ک پدرتان میگفت، یک سال پیش، شما آن خواب را دیدهاید. درباره آن خواب،حرف بزنید. آیا واقعا پدرتان را همانطور ک حالا هست، در خواب دیده بودید؟)
پیرزن ب سراغ دیگ بزرگی رفت ک روی اجاق میجوشید. ریحانه همراه با او از من فاصله گرفت.
_بله، او را همانطور با خواب دیدم ک الان هست.
_ آن موقع چ تعبیری برای خوابتان داشتید؟
_ گاهی فکر میکردم خوابی بدون تعبیر است. حدس نمیزدم اینقدر ب واقعیت نزدیک باشد.
ب پیرزن گفت:( بگذارید کمکتان کنم.)
_ اگر میخواهی کمک کنی، از آن مَشک، ظرفی دوغ برایم بریز!
پرسیدم:( چ شد ک چنین خوابی دیدید؟)
شرم در صورتاش هویدا شد رویاش را برگرداند و گفت:( بیش از این نمیتوانم در این مورد با کسی صحبت کنم.)
ریحانه مشغول بازکردن بند مشک شد. با آنچه گفت، انگار آسمان و زمین روی سرم هوار شد. چاره ای نداشتم جز اینکه ب خواست خدا، راضی باشم. دیگر با چ زبانی باید میگفت ک آن جوان، من نیستم! وقتی احساس کردم صدایم دیگر نخواهد لرزید، گفتم:( سماجت من را ببخشید شاید بتوانم در این راه خیر کمکتان کنم، پدرتان مدتی پیش به من گفت ک در خواب شما، جوانی کنارتان ایستاده بوده و پدرتان ب شما گفته این شوهر آینده توست.)
پیرزن در همان حال ک دیگ را ب هم میزد، نیمی از دوغ را سرکشید و با رضایت سر تکان داد. ریحانه گفت:( حالا که راست بودن نیمی از خوابم ثابت شده، شک ندارم بقیهاش هم با خواست خدا اتفاق میافتد.)
پیرزن بقیه دوغ را سرکشید و گفت:( هرکس در این مطبخ با برکت کار کند، مثل ام حباب، چاق و چله میشود.)
پرسیدم:( حالا ک معلوم شده خوابتان، رویایی صادق است، چرا آن جوان را معرفی نمیکنید؟ شاید من بتوانم او را ترغیب کنم ک...)
حرفم را قطع کرد:( راضی ب زحمت شما نیستم. او خودش ب سراغم میآید. برای همین خیالم راحت است.)
_ از کجا باید بداند ک شما او را به خواب دیده اید؟
_ خدا ک میداند!
نمیدانستم چرا انقدر اصرار دارم آن جوان را بشناسم. شاید میخواستم مطمئن شوم ک حماد است. حماد قابل تحمل تر از یک جوان ناشناس بود. حالا ک شیعه شده بودم، باز از ریحانه دور بودم. اگر او ب دیگری علاقه داشت، کاری از دستم برنمیآمد.
_ تقدیر این بود ک پدرتان تا دم مرگ پیش برود و بعد شفا بگیرد. اما ما هم بیکار نماندیم. این افتخار را پیدا کردیم ک در راه عملی شدن تقدیر الهی، نقش کوچکی داشته باشیم. آیا تلاش ما بیهوده بود؟ باید دست روی دست میگذاشتیم؟ حالا هم شاید لازم باشد قدمی برداریم.
پیرزن ب من نگاه کرد و لب ورچید. معلوم بود ک از حرف های ما حوصله اش سر رفته. ریحانه گفت:( حرف شما درست است، ولی فراموش نکنید یک سال طول کشید تا نیمی از خوابم تعبیر شد. از کجا معلوم ک تعبیر شون نیمه دومش، یک سال دیگر طول نکشد؟ نبايد میوه را قبل از رسیدن چید. احتمال دارد تا مدتی دیگر، آن جوان، با عشق و علاقه ب خواستگاریام بیاید؛ اما حالا چ؟ اگر ب او بگویم ک چنین خوابی دیدهام و در انتظار خواستگاریاش هستم، ممکن است بگوید: خواب دیده ای، خیر باشد! من دیگری را دوست دارم.
ادامه دارد....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
امام صادق (علیه السلام):
هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند ، کفاره گناهان مابین دو جمعه خواهد بود.🌿
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی جان (عج) 💚
🌼ای زیباترین فصل
فصل ظهور تو 🌸
🍁پاییز هم آمد
برگها بر سرم باریدند🍂
اما تو باز نیامدی
🥀ای غائب از نظر!
🍁پاییز را با ظهور تو
💗دوست تر می دارم
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج 🌼
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
♦️۷ مهر، ۱۳۵۹ دشمن بعثی به پالایشگاه آبادان حمله هوایی کرد، آتش نشانان منطقه برای مهار آتش به پالایشگاه رفتند که در حین عملیات خاموش کردن آتش، مجدداً هواپیماهای دشمن اقدام به بمباران پالایشگاه می کنند که منجر به شهادت تعداد زیادی از آتش نشانان می شود.
🚨 ۷مهر، روز آتش نشانی و ایمنی در ایران گرامی باد.
🌹 نام و یاد تمامی شهدای آتش نشان، شهدای پلاسکو و همه درگذشتگان آتشنشان گرامی باد
#روز_آتش_نشانی
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
عکس پربازدید از بنر جدید درباره رعایت حجاب👌
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
بابک حمیدیان که هیچ صفحهای تو فضای مجازی نداره و چندین بار هم تکذیب کرده خودتون خسته نشدید از این همه دروغ و دغل بازی؟
🔹پخش فیلم سینمایی غریب از صدا و سیما باعث ناراحتی خیلیها میشه😏
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃