eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چنگ دل آهنگ دلکش میزند ناله ی عشق است و آتش میزند قصه دل دلکش است و خواندنیست تا ابد این عشق و این دل ماندنیست چنگ دل آهنگ دلکش میزند ناله ی عشق است و آتش میزند مرکز درد است و کانون شرار شعله ساز و شعله سوز و شعله کار خفته یک صحرا جنون در چنگ او یک نیستان ناله در آهنگ او نغمه را گه زیر و گه بم می کند خرمنی آتش فراهم می کند ادری
پیر دنیای مجازی را نصحیت خواستم لفت دادن گفت از ریموی ادمین بهتر است گفت باید وقت آفلاینش تو آنلاینی کنی چنگ گرگ از چشم چون آهوی ادمین بهتر است همچنین میگفت ازبس شیک و پیک است و برند از تمام ادکلنها بوی ادمین بهتر است وقت تنبیه کسی چون من که چت کرده زیاد از تمام عضوها ابروی ادمین بهتر است گفت وقتی کودک شر درونت چاره جست زنگ های خانه های کوی ادمین بهتر است همزمان دعوت شدم در کافه و توی چمن گفت از سان شاین هم آلوی ادمین بهتر است کار وقتی بیخ پیدا کرد نیش نوش ماست مطمینا از فتا هم. خوی ادمین بهتر است
فراموشم مکن در سیر باغ ای مرغ آزاده بخاطر دار حق صحبت هم آشیانی را 🌹🌹🌹
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ جز یاد تو و مهر تو و شوق وصالت رویای دگر در سر سودا زده‌ام نیست… °•♡°•
تو رها در من و من محو سراپاے توام تو همہ عمر من و من همہ دنیاے توام دل و جان تو گرفتار نگاه من و من بس پریشان رخ و صورت زیباے توام دلم از شوق تو لبریز و تو دیوانہ من اے تو دیوانہ من ، عاشق و شیداے توام دل تو صید ڪمند خم ابروے من است من ڪہ مجنون تو و والہ لیلاے توام نروم لحظہ اے از خواب و خیال تو عزیز من دمادم همہ وقت غرقہ رویاے توام تو گل باغ من و مرغ هوایم شده اے من دلباختہ نیز ماهے دریاےتوام ... ‌‌‌‌‎
این قدر دور کجا می روی ای یار بمان ! من از این فاصله هایت نگرانم نگران نگرانم چه کسی از تو خدا می سازد ـ  دست های که مرا از تو جدا می سازد  ناکسانی که به سودای دلم می خندند در حضور تو سراپای مرا می بندند  حلقه ی همسفران تو تفنگ و سنگ اند با من و با زن و با دختر تو در جنگ اند !! دست های که خط فاصله را ساخته اند عزت نفس تو را در خطر انداخته اند شیخ تا زنده بود حیله ی نو خواهد کرد ریشه ی عاطفه را با تو درو خواهد کرد !! کاشکی شانه ات از حادثه بالا می بود تا صعود نگه ات شهر تماشا می بود کاشکی عاشقی دستان تو را پل می کرد تا غزل های من از یادِ لبت گل می کرد  آی ای عشق غریبم به نگاه همگان  و به جان آمده جانم به هوای هیجان
قرار شد که بیایی قــرارِ مــن باشی   دوباره زیرِ قرارت زدی ؟! قرار نشد..
‌ مرا کنجِ صلاح و خرقه ی تقوی نمی زیبد ... گريبـان چاک و رسوا جانبِ میخانه خواهم شد!
در تمام شعر ها می بوسمت ، اما نترس بوسه را ارشاد قبل از چاپ سانسور می کند 🙈
ڪَفته‌ بودم شعر بی‌شعر ! امشب امّا یاد او باز دارد ڪاغذوخودڪار دستم می‌دهد ....
مرده ام اما پس از دفنم تو ه‍م خواهی شنید بینوا هنگام شیون های تو جان داشته
آیا شده در خلوت خود شعر بخوانی؟ قلبی بتپد بهر تو آن را تو ندانی؟ هرگز شده آیا به کسی عشق بورزی؟ ازشدت عشقش بشوی مست وروانی؟ آیا شده اسمی بشود مرهم دردت؟ نامش ببری درد و غم از دل بِرَهانی؟ پیش آمده حرفی به دلت داشته باشی؟ خواهی به زبان آوری اما نتوانی؟ اینها همه پیش آمده بر قلب من اما برخیزو بجنب ای هوس وشورجوانی عشقی که بجنبد به میانسالی هرکس بی شک بشود باعث یک جنگ جهانی چندیست شدم شیفته چشم سیاهت باید چه کنم از تب این عشق نهانی؟ بر پرده ی قلبم وجبی خاک نشسته پیش آی و بکن از دل من خانه تکانی ای کاش بفهمی که دگر تاب ندارم تا جان به تنم مانده خودت را برسانی
شده ایا که دلت تنگ شود دلت در سینه بگیرد نفست تنگ شود شده ایا که همه شهر کوچک وبی رنگ شود همه چیز پژمرده وبی روح شود شده ایا که دلت تنگ شود پر بزند برود شهر به شهر شده زنجیر کنندت نروی شده قلبت بتپتد نتوانی بنویسی چیزی نتوانی بگویی حرفی همه قلبت بشود چون شیشه یک سنگ بیاید بخورد در شیشه همه ی قلبت پر از خرده شود تکه تکه همه دلتنگی وغصه شود شده ایا که بگیری دستی یا بخندی یا بخندانی چشمی شده دلتنگ شوی دلتنگ خا نه ی کودکیت دلت از غصه بگیرد شاید بروی کنج اتاقت بنشینی تا صبح دفتر کودکیت را بگشایی تا صبح چشم در چشم عکس مادر اندازی اشک از هر مژه اندازی شده دلتنگ شوی
هر آن کسی که تو را چون شراب می بیند به جز تو کُلّ جهان را سراب می‌بیند تو چون شرابی و من شخص دائم الخمری که در نبود تو تنها عذاب می بیند هر آن کسی که مرا با تو شاد می دیده مرا بدون تو اکنون خراب می بیند چقدر قلب خرابم به یادت آرام است ولی پزشک در آن التهاب می بیند دگر به خواب شبم هم تو را نمی بینم مگر که عاشق بی خواب، خواب می بیند؟ بیا و زیر و زبر کن مرا که طالع بین درون طالع من انقلاب می بیند نوید داد که برگشتن تو محتمل است تو را مردّدِ در انتخاب می بیند...
ای گل در آرزویت جان و جوانیم رفت ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت از پا فتادگان را دستی بگیر آخر تا کی بسر بگردم در راه جستجویت تو ای خیال دلخواه زیبا تری از آن ماه کز اشک شوق دادم یک عمر شستشویت چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت
هر آن کسی که تو را چون شراب می بیند به جز تو کُلّ جهان را سراب می‌بیند تو چون شرابی و من شخص دائم الخمری که در نبود تو تنها عذاب می بیند هر آن کسی که مرا با تو شاد می دیده مرا بدون تو اکنون خراب می بیند چقدر قلب خرابم به یادت آرام است ولی پزشک در آن التهاب می بیند دگر به خواب شبم هم تو را نمی بینم مگر که عاشق بی خواب، خواب می بیند؟ بیا و زیر و زبر کن مرا که طالع بین درون طالع من انقلاب می بیند نوید داد که برگشتن تو محتمل است تو را مردّدِ در انتخاب می بیند...
بـه امیـد آمـده ام، خـانه خرابم نکنی همــه کـردنـد جوابم، تو جوابم نکنی بــارهـا آمـده ام ، بـاز مـرا بخشیدی بـا کــلام" برو "ایـن بـار خطابم نکنی همه هستی من این قطرۀ اشک است خدا وای اگـر رحم بر این چشم پرآبم نکنی بـه ثـوابی که ندارم چه امید ی بندم آب چـون نیست طلبـکار سرابم نکنی به گمان دگران بندۀ ی خوبی هستم پیش چشـم همـه عاری ز نقابم نکنی گـر قـرار است بسوزم بـزن آتش، اما جلـوی مـردم ایـن شهـر عذابم نکنی #🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌾 ❣
وقتی که شب بساط غزل رو به راه شد بغضم شکست و عاشقی ام را گواه شد   او رفت و آتشی به دلم زد که ناگهان طبعم به شعر غم زده ای پا به ماه شد   دیشب پیام داد که دنیای من تویی فورا" ولی نوشت ببخش اشتباه شد   با دیگران اگر غزلی عاشقانه بود هر وقت پیش چشم من آمد سیاه شد ـ   تنها به این بهانه که نامحرم هميم وقتی به ما رسید محبت گناه شد   روحم همیشه کنج نگاهش پلاس بود حیف از جوانیم که در آنجا تباه شد ❣🌱🌾🌱🌾🌱🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌺🌸
محتاج خنده ایم ولی غرق نیشخند!!! یک جرعه خنده از ته دل نرخ روز چند!؟ @gida13
ما را به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحر خیز که صاحب نفسانند
🥀اندڪے با ما مدارا ڪن ڪه ما را مےڪشد این فراق امروز و فردا یاحسین 🥀یا بُڪش تا داغ دل آرام گردد بعد مرگ یا بیا این مهمان بفرما یاحسین حسینی
چو از بنفشه شب بوی صبح برخیزد هزار وسوسه در جان من برانگیزد کبوتر دلم از شوق می‌گشاید بال که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد...
یک نفر را دوست دارم شعر میگویم برایش آمده در زیر شعر من نوشته عاشقین این همه از دردهایم گفته ام باز آمده می نویسد خوش به حال دلبر تو آفرین من که شاعرنیستم تا عاشق شعرم شوی من فقط یک عاشقم بگذار تا شعرم شوی با من از ماندن بگو رفتن تباهم می کند خوب می دانی غمت خانه خرابم می کند من به لبخند دو چشمان تو عادت کرده ام ترک عادت هم که میدانی چه کارم میکند قدر یک دم دست هایت را ز دستانم مگیر فکر یک دم بی تو بر مردن مجابم میکند ❣
عشقمان را همه جا جار زدیم آگهی کرده به دیوار زدیم آرزوهای جوان را ساده با طناب دل خود دار زدیم فرصت ناله و فریاد نبود کنج ایوان غزل تار زدیم نیمه شب با قلم و دفترمان شعر گفتیم و کمی زار زدیم زخم خوردیم،ولی آرامیم گله ای نیست و انگار زدیم
••° مثل سربازی که جا مانده میان دشمنان دستها روی سرم تسلیم (چشمان) توام ♥️