eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اینکه از دور تماشا کنمت، سنگین است در دلم باشی و حاشا کنمت، سنگین است بعد هر بغض که شاعر بشوی می‌فهمی هر کجای غزلم جا کنمت، سنگین است تلخ باشی و دم از واژه‌ی شیرین بزنی پشت هر قافیه پیدا کنمت، سنگین است هی نخوابی و دلم شور دلت را بزند او برانگیزد و پروا کنمت، سنگین است نکند فاش شود پیش کسی غربت ما ترس از این قصه که رسوا کنمت، سنگین است نقش چشمان تو در قتل دلم مشهود است شب به شب از سر دل وا کنمت، سنگین است... ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌
تو را دوست دارم آن‌سان که هرگز کسی را دوست نداشته‌ام و دوست نخواهم داشت تو یگانه هستی و خواهی ماند بی هیچ قیاسی با دیگری این حس چیزی است آمیخته و عمیق چیزی که تمامِ ذراتم را دربر می‌گیرد تمام امیالم را ارضاء می‌کند و تمام غرورهایم را نوازش
کنار پنجره یک پوستر از عکس تو چسباندم کمال همنشین را باش عجب تهران زیبایی😃 🖇💌
    ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨـﺪ تــو ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﺸـﻢ ﻣـﻦ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯽفهمنــد "تـ‌ꨄ ـو"ﭼﺸـمﻫﺎے ﻣﻨﯽ...
دنیای عروسکان ببین رنگین نیست لبخند زدن کار لب غمگین نیست درد است که همزاد شده با جانم با گفتن حلوا که دهان شیرین نیست
هر کس رسید از تو به مقصود و این گدا محروم از عطای تو، این نیز بگذرد ای دوست، تو مرا همه دشنام می‌دهی من می‌کنم دعای تو، این نیز بگذرد!!
بگذار که با موی تو خلوت کنم امشب باید به یکی گفت پریشانی خود را... 💟
دلخوش به جمع کردن یک مشت آرزو این شادی حقیر همین است زندگی 🍂🍁🍂
شب به دل‌ گفتم چه باشد آبروی زندگی گفت چون پروانه در آغوش دلبر سوختن
ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند  سوختگان غمت، با غم دل خرمند هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت با خبران غمت، بی خبر از عالمند در طلبت اشک ماست، رونق مرآت دل  کاین دُرَر با فروغ، پرتو جام جمند چون به جهان خرمی، جز غم روی تو نیست  باده کشان غمت، مست شراب غمند گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند  خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خمند خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را  زآنکه شهیدان تو، جمله مسیحا دمند
دیوانه ترین حالت یک عشق زمانی‌ست دلتنگ شوی کار ز دست تو نیاید..
نسیمِ صبح مگر می‌وزد ز جانبِ دوست؟ که مهربانی‌اش از جنسِ مهربانیِ اوست فضای سینه می‌انبارم از هوای سحر مگر نه هر چه که از دوست می‌رسد نیکوست؟! کدام تا بنمایند روی ماهش را مدام آینه و آب را بگو و مگوست نمازِ عشق که بی قبله می‌گذارندش دو رکعت‌است و ز خونش به جای آب وضوست شبی خیالِ تو از خوابِ من گذشت و مرا هوای بستر و بالین هنوز وسوسه‌بوست چه جای شِکوِه که یارای شکر نیز نماند مرا که بغضِ عزیزش گرفته راهِ گلوست به هر طرف که کنم رو جز او نمی‌بینم جهانش آینه‌گردانِ جلوه از همه سوست عجب چه می‌کنی از عشقِ دوست در دلِ من که گاه ناب‌ترین باده در شکسته‌سبوست!