بی گمان من هم که مهرت را به جانم داشتم
مثل مردم چشم در سود و زیانم داشتم
با شکستم دشمنان را شادمان کردم، ولی
کاش، نفعی هم برای دوستانم داشتم
مثل یک فواره حکم سرنگونی با من است
شرم ها از شوق های ناگهانم داشتم
مثل اشک روی نقاشی به هم آمیختم
رنگ هایی را که در رنگین کمانم داشتم
گر چه میدانستم آخر خود مرا خواهی فروخت
انتظار دیگری از باغبانم داشتم
#فاضل_نظری
در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود
آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود
آرزوهایم ،همین کاخی که برپا کرده ام
زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود
خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو
دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود
آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست
گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود
عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر
یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود
دلبرا یک بوسه دادی
آنقدر نازت ز چیست؟!
گر پشیمان گشتهای
بگذار در جایش نهم..!
#صائب_تبریزی
من باشم و میخانه و خُم های نهانت
یک جُرعه بنوشانی ام از جام لبانت
مستم بکنی خیره بمانم به دو چشمت
تا بوسه زنم کنج لب و روی زبانت
گیرم سرِ گیسوی کمندت به دو دستم
تا وَسمه کشانم به دو ابروی کمانت
از ناوک مژگان بکشی تیر سنان را
آنگه شوَم آهو , بنشینم به نشانت
حیرت زده گردم به تو هنگام تماشا
از دیدن ِ رُخساره ی زیبا و جوانت
ای کاش تو هرگز نَرَوی تا به پَیَت من
جویا شوَم از هر که به دنبال مکانت
آگه شدم از رفتنِ بی موقع ات امروز
از طرز نگاه و هم از آن لَحنِ بیانت
رفتن ز تو گردیده و جوییدنت از من
گَردم همه عمرم پی تو گِرد جهانت
شد گر چه تمام این غزل و کار من اما
دنبال تو در عالم بی نام و نشانت
#یوسف_رحمانی
هرگز گرهت از غزلم واشدنی نیست
این غنچهی دلتنگْ شکوفاشدنی نیست
شاید تو که از کوهْ روانی ، بتوانی
این برکهی دلتنگ که دریاشدنی نیست
هر ماه که میآید از این خانه فراریست
این خانهی ویرانشده زیباشدنی نیست
عشق تو بزرگ است برای دلِ تنگم
اندوه تو در سینهی من جاشدنی نیست
امروز جهان هیچ ، که انگار به تاریخ
خوش نقشتر از چشم تو پیداشدنی نیست
ابوالفضل_صمدی
نقشه جغرافیای عشق را گم کرده ام
شک به آدم شک به حوا شک به گندم کرده ام
بارها نقش خودم را دیده ام بالای دار
بارها دریاشدم درخودتلاطم کرده ام
بیش از این ها از شما پنهان نباشد دوستان
با تمام درد تمرین تبسم کرده ام
بیش از این ها هفت شهر عشق را گردیده ام
فکر گردش در هوای شهر هشتم کرده ام
شهر هشتم را غزل می سازد اما ای دریغ
نقشه ی جغرافیای عشق را گم کرده ام!
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود
نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود
ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود
دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود
ترسم این است از این خانه دلت قهر کند
قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود
نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود
دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود
نکند فاحشگی معنی لبخند دهد
بوسه ای گُل بدهد ترجمه اش ننگ شود
نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من
هق هق گریه ی بندآمده آهنگ شود
تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد
لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود
سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد
وای اگر سادگی ام مایه ی نیرنگ شود
شهر از هجومِ خاطرههایت به من پُر است
بعد از تو، شهر از منِ دیوانه دلخور است
از من که بینِ بود و عدم پرسه میزدم
تو بودی و کنارِ خودم پرسه میزدم
تو بودی و تمامِ غزلها، ترانهها
من بودم و تمامِ ستمها، بهانهها
من بودم و مجالِ شگفتی برای عشق
تو بودی و تحملِ سختِ بهای عشق
قلبم به خاطرِ تو مرا طرد کرده است
میسوزد از کسی که تو را سرد کرده است
از عشق رد شدی که من از ترس رد شوم
دیگر نمیتوانم از این درس رد شوم
این بارِ آخر است برای خودم، نه تو
من، پشتِ خطِ فاجعه عاشق شدم، نه تو
گرداب را درونِ خودت غرق میکنی
تو با تمامِ حادثهها فرق میکنی
افشین_یداللهی❤️
فریبایی فریباتر از آن بت های کشمیری
چه سود از مهربانی ها نداری هیچ تعبیری
پریشان حالی موهات رستاخیز موعود است
همیشه مست چشمانت خدایان اساطیری
شکستم تا بفهمی دوستت دارم ولی افسوس
شکستن های پی در پی ندارد در تو تاثیری
شبیه شاه مخلوعی که تندیسش به خاک افتاد
مرا از مهربانی ها نمانده هیچ تصویری
از این افتادن و از یاد رفتن ها خیالی نیست
هراسانم از آ ن روزی ، سراغم را نمی گیری
تو محبوب منی و عاشقانه دوستت دارم
فریبایی ، فریباتراز آن بت های کشمیری
🌺🌺😊😊
😂 😂
من خودم با دختر مردم ندارم هیچکار😶
عینکم گاهی ولی عینک چرانی میکند😎
؟؟؟
😅😅😅
ای لبت انگور یاقوتی و چشمانت عسل 🍇🍯
جنس گیسویت قصیده رنگ ابرویت غزل😍😍
چشم و ابروی تو هندی پیکرت رومی تراش😊🙂
قد و بالای تو کار صنعت بین الملل ...😀🤑
قلب بی آلایشم از عشق رویت ریش ریش❤️❤️
چون بیابانی که نقاشی شده با صد گسل...☺️😊
😉😉😉😉