eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با لبت بازی نکن وقتی که صحبت میکنی بازی لب های تو حال مرا بد میکند بی شرف دستان خود را لای موهایت نبر قلب من گویی که دارد سکته را رد میکند
هی نوشتیم ز حُسن‌و‌لب‌و‌خال‌و وجنات کاش‌می‌شدکه دو واحد‌عملی پاس‌کنیم🤤 🖇💌
هنوز یار کسی نیستم، به غیر از تو و بی‌قرار کسی نیستم به غیر از تو اگرچه دور و بر من پر است از آدم ولی کنار کسی نیستم، به غیر از تو
🌸 موی خود بر شانه میریزی شرابی، خب که چه؟ مست میرقصی در آیینه حسابی، خب که چه؟ دختر اربابی و یک باغ نوبر مال توست کرده ای پنهان به پیراهن، گلابی، خب که چه؟ رویت آن سو میکنی، تا باز می بینی مرا در قدم برداشتن ها می شتابی خب که چه؟ مثل آهویی که گم کرده ست راه خانه اش اینچنین بی تاب و غرق التهابی خب که چه؟ من که جز بوسه ندارم هیچ کاری با لبت اینهمه لب میگزی در اضطرابی خب که چه؟ دوست داری که چه را ثابت کنی؟ راحت بگو سینه چاک تو هزار آدم حسابی خب که چه؟ باز شهرآورد بین "نه" و "آری" گفتنت بازی لبهای قرمز، چشم آبی خب که چه؟ من نخورده مست و پاتیل توام دستم بگیر باز چشمت را برایم می شرابی خب که چه؟ ای بلا ! تکلیف من را زودتر روشن بکن من بمیرم یا بمانم؟ بی جوابی خب که چه؟ آه ای شیطان فرشته! لعنتی نازنین ! سایه ای در بستر بیدارخوابی خب که چه؟ دست بردار از سرم، یا عاشقم شو یا برو بر خودت مینازی و در پیچ و تابی خب که چه؟ بر زمینت میزنم یک شب تو را خواهم شکست روی دیوار اتاق و کنج قابی خب که چه؟؟
لَبت بی هیچ پَروا دارد از انگور می‌گویَد مُخدّر‌هایِ چشمت از "تَل و وافور" می‌گوید لطافت از تَن‌ات،از پوستت پیوسته میجوشَد و از تفسیرِ قرآن و بهشت و حور می‌گوید دلت گنجینه‌ی مِهر است،اما باز با این‌حال هَر از گاهی به قلبِ خسته دارد زور می‌گوید! و موهایت اگر چه تیره چون شبهای تنهایی‌ست حدیثِ تازه‌ای از زندگی ، از نور می‌گوید صدایِ خنده‌هایَت نُت به نُت، آرامش ِ مَحض‌است که از پایان ِ دوران ِ نی و سنتور می‌گوید در آغوشت بگیر این قاصدکهای مُقفا را که از ناگفته‌های عاشق ِ مغرور می‌گوید کمی تعجیل کُن ای عشق،دنیا رسمِ بد دارد که اخبار جدایی را به ما ناجور می‌گوید
شاعران از موی صاف و لَخت کمتر گفته اند بس که مضمون در دل "موی مجعد" ریخته
امشب بیا که تشنه ی یک همنشینی ام دیگر امید نیست که فردا ببینی ام فردا مرا _ تمام ِمرا _ باد می بَرد ای کاش جای باد ، تو امشب بچینی ام خورشید ، فرصتی است که از من گذشته است تاریک ، مثل سایه ی تَنگِ پَسینی ام لحظه به لحظه از دل هم دور می شدیم از بس تو آن همانی و من این همینی ام دیگر من آن چنان که تو هستی نمی شوم آخر تو جای من ... چه کنم !؟ این چنینی ام با این همه هنوز دلی مانده ، دیر نیست من که هنوز عاشقِ عشق آفرینی ام پیش از تو این همه شبِ من آسمان نداشت بر من بتاب عشقِ قشنگِ زمینی ام ! ♥️
لیسانس ندارم بشوم مونس یک یار با در به دری در پی کارم پی من کار معشوق خیالم که از او شعر سرودم در خواب فرو رفته و من یکسره بیدار😐
گمراه شدم ره سوی جانان ز که پرسم؟ وز هجر به مردم خبرمان ز که پرسم؟ از سرزنش مرده دلان جان به لب آمد داروی دل زار پریشان ز که پرسم؟ خواب اجلم در سر و من مست خیالت تفسیر چنین خواب پریشان ز که پرسم دادند نشان دل خسرو سوی چشمت مست است چو آن نرگس فتان ز که پرسم
سرچشمه بیا تا که نجاتم بدهی سرمایهٔ کاری به حیاتم بدهی من کودک فعال درونم زده جیغ معشوقه کجایی که نباتم بدهی 😐
برسم یا نرسم چون ببری دل ز دلم چه تفاوت بکند جای تو هم من خجلم تو شدی رازق و من طالب عشق و غزلم تو بیا منصرفم کن که تویی در بغلم
برسی بر سر کویش بکند عشق فراموش بدهی فحش به من یا بخری یک تلهٔ موش که گناهی من بیچاره ندارم فقط از مهر به تو گفتم ره نابی که بیفتی به سرت توش😐